سخن کودکان با خدا

شروع موضوع توسط Nazanin ‏27/7/15 در انجمن متون زیبا

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    b5f63ecd30f9623cff59d665af9ac582.jpg



    خدای عزيز!

    به جای اينکه بگذاری مردم بميرند و مجبور باشی آدمای جديد بيافرينی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمی‌کنی؟

    امی





    خدای عزيز!

    شايد هابيل و قابيل اگر هر کدام يک اتاق جداگانه داشتند همديگر را نمی‌کشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده.


    لاری





    خدای عزيز!

    اگر يکشنبه، مرا توی کليسا تماشا کنی، کفش‌های جديدم رو بهت نشون ميدم.


    ميگی





    خدای عزيز!

    شرط می‌بندم خيلی برايت سخت است که همه آدم‌های روی زمين رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمی‌توانم همچين کاری کنم.


    نان





    خدای عزيز!

    در مدرسه به ما گفته‌اند که تو چکار می‌کنی، اگر تو بری تعطيلات، چه کسی کارهايت را انجام می‌دهد؟


    جين




    خدای عزيز!

    اين حقيقت داره اگر بابام از همان حرف‌های زشتی را که توی بازی بولينگ می‌زند، تو خانه هم استفاده کند،به بهشت نمی‌رود؟


    آنيتا




    خدای عزيز!

    چه کسی دور کشورها خط می‌کشد؟


    جان





    خدای عزيز!

    من به عروسی رفتم و آن‌ها توی کليسا همديگر را بوسيدند. اين از نظر تو اشکالی نداره


    نيل





    خدای عزيز!

    آيا تو واقعاً منظورت اين بوده که « نسبت به ديگران همانطور رفتار کن که آنها نسبت به تو رفتار می‌کنند؟ » اگر اين طور باشد، من بايد حساب برادرم را برسم.


    دارلا





    خدای عزيز!

    بخاطر برادر کوچولويم از تو متشکرم، اما چيزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، يک توله سگ بود !!!!


    جويس





    خدای عزيز!

    وقتی تمام تعطيلات باران باريد، پدرم خيلی عصبانی شد. او چيزهايی درباره‌ات گفت که از آدم‌ها انتظار نمی‌رود بگويند. به هر حال، اميدوارم به او صدمه‌ای نزنی.
    دوست تو (اما نمی‌خواهم اسمم رو بگم)





    خدای عزيز!

    لطفاً برام يه اسب کوچولو بفرست. من فبلاً هيچ چيز او تو نخواسته بودم. می‌توانی درباره‌اش پرس و جو کنی.


    بروس





    خدای عزيز!

    برادر من يک موش صحرايی است. تو بايد به اون دم هم می‌دادی !!!!


    دنی





    خدای عزيز!

    من می‌خواهم وقتی بزرگ شدم، درست مثل بابام باشم. اما نه با اينهمه مو در تمام بدنش.


    تام





    خدای عزيز!

    فکر می‌کنم منگنه يکی از بهترين اختراعاتت باشد.


    روث





    خدای عزيز!

    من هميشه در فکر تو هستم حتی وقتی که دعا نمی‌کنم.


    اليوت





    خدای عزيز!

    از همۀ کسانی که برای تو کار می‌کنند، من نوح و داود را بيشتر دوست دارم.


    راب





    خدای عزيز!

    برادرم يه چيزايی دربارۀ به دنيا آمدن بچه‌ها گفت، اما اون‌ها درست به نظر نمی‌رسند. مگر نه؟


    مارشا





    خدای عزيز!

    من دوست دارم شبيه آن مردی که در انجيل بود، 900 سال زندگی کنم.


    با عشق کريس




    خدای عزيز!

    آدم‌های بد به نوح خنديدند « تو احمقی چون روی زمين خشک کشتی می‌سازي » اما اون زرنگ بود. چون تو رو فراموش نکرد. من هم اگر جای اون بودم همين کارو می‌کردم.


    ادی




    خدای عزيز!

    لازم نيست نگران من باشی. من هميشه دو طرف خيابان را نگاه می‌کنم.


    دين




    خدای عزيز!

    فکر نمی‌کنم هيچ ** می‌توانست خدايی بهتر از تو باشد. می‌خوام اينو بدونی که اين حرفو بخاطر اينکه الان تو خدايی، نمی‌زنم.


    چارلز





    خدای عزيز!

    هيچ فکر نمی‌کردم نارنجی و بنفش به هم بيان. تا وقتی که غروب خورشيدی رو که روز سه‌شنبه ساخته بودی، ديدم. اون واقعاً معرکه بود.