ضرب المثل های نوروزی زیبایی بهار همواره موجب شده است بسیاری از نویسندگان و شاعران سرزمین كهن ایران در وصف آن سخن بسرایند و همچون «صدای سخن عشق» گفتارشان اصلاً تكراری نیست. در ادبیات عامیانه و شفاهی مردم كوچه و بازار هم این فصل نمود خاصی دارد و آنچه كه در ضرب المثل ها، متل ها، قصه ها و باورهای مردم آمده است نشانگر جایگاه خاص این فصل در زندگی مردم است. عباراتی همچون «سیاه بهار» و یا «گدابهار» از خشكسالی و یا وقوع سیل و نزول برف و باران زیاد و بی موقع حكایت داشت. كافی بود در فصول پاییز و زمستان برف و باران به اندازه كافی نازل نشود و طبیعی بود كه خطر بی آبی كشاورزی دیم را تهدید كند و «قحط و غلا» پیامد این خشكسالی بود و كمبود میوه ها و غلات، گرانی آنها را در پی داشت و در این جا عبارت «سیاه بهار» مصداق می یافت. گویا در یكی از قحطی های سال های پایانی قرن گذشته بخیل شدن آسمان بر زمین چنان شد كه افراد خیر جهت رفع گرسنگی مردم «دمپختك» در كوچه و خیابان بار می گذاشتند، با این حال تعداد بسیار زیادی از مردم تهران از گرسنگی تلف شدند. در مقابل عبارت «سیاه بهار» كه عموماً مختص امور دام و كشاورزی بود، عبارت «گدا بهار» در مورد امور اداری و شاغلان در ادارات دولتی رایج بود. برخلاف امروز كه پول به شكل اسكناس بسیار و فراوان در بازار رواج دارد و دست به دست می شود و مازاد تورم هر ساله ریشه در این درد بی درمان دارد، پول ـ اعم از مسكوك و اسكناس ـ چندان در بازار گردش نمی كرد و با توجه به درآمد اندك شاغلان در بخش دولتی و همچنین تعداد كم افراد شاغل در این رشته، اكثراً نقدینگی خود را در اسفند و فروردین از دست می دادند و برای ماه های بعد، دچار بی پولی می شدند و جالب آن بود كه برخلاف این روزها، قیمت ها سیر نزولی پیدا می كرد و با آمدن میوه های گوناگون و فراوانی و ارزانی آنها، باز هم قدرت خرید، چندان وجود نداشت و مردم در حسرت میوه های نورسیده می ماندند و عبارت «گدابهار» مصداق می یافت. حال، نگاهی داریم به برخی از ضرب المثل ها و كنایه های مردم طهران ـ و یا منسوب به آنها ـ و همچنین ظرایفی كه در این عبارات وجود دارند؛ سالی كه نكوست از بهارش پیداست: نیم بیت دوم این عبارت «ماستی كه ترشه از تاغارش (=تغارش) پیداست.» سال اگر «ترسال» بود و برف و باران به موقع می آمد، نكویی آن هویدا بود و اگر سرمای بی موقع موجب از بین رفتن سردرختی ها می شد، مردم آن را به بدیمنی تعبیر می كردند و از آن جا كه ماست چرخ كرده ـ چربی گرفته تا انتها ـ فقط در تغار عرضه می شد و قیمت نازلی داشت و خریداران چندانی جز افراد فقیر و تهیدست نداشت، تاغاری بودن ماست، دلیل بدی آن بود و این ضرب المثل رایج در محاورات عامه می گشت. بزك نمیر بهار میاد، كـُمبـُزه با خیار میاد: كمبزه یا كنبزه یا كنبیزه، نوعی خیار یا به عبارتی خربوزه كال است و در صورت رسیدن، حلاوت و خوش خوراكی كال آن را ندارد. كمبزه بسیار كمیاب بود و از آن جا كه خیار درختی شناخته شده نبود در زیر مشمع و گلخانه هم بلد نبودند به عمل آورند، خیار نوبر هم بسیار گران بود و خوردن خیار نوبرانه و كالك كمبزه، كار هر كس نبود و وعده دادن آن، وعده سرخرمن بود و این ضرب المثل به كار می رفت. مثل ابر بهار: ابرهای بهاری رگبار به دنبال دارند و بر خلاف امروز كه تمامی خیابان ها آسفالت هستند و غیر قابل نفوذ، در گذشته كافی بود رگبار تندی «در بگیرد» و سیلاب در كوچه ها و خیابان ها سرازیر می شد و از آن جا كه معبر و جوی چندان شناخته شده نبودند، سیل لاجرم از راه می رسید، عبارت «مثل ابر بهار» حكایت اشك سیل آسا را نیز تداعی می كرد. بهار خواب: امروز دیگر در ساختمان سازی، چیزی به نام «بهار خواب» وجود خارجی ندارد اما در روزگاران گذشته، یكی از شیرین ترین خواب ها، خوابیدن در بهارخواب در هوای سكرآور بهار بود. اكثر بهارخواب ها رو به حیاط خانه ها بود و آن دسته از بهارخواب ها كه رو به خیابان بودند به علت سكوت حاكم بر شهر، باعث اغتشاش خواب نمی شدند، اما خوابیدن در بهارخواب رو به حیاط، اگر در زیر آن حوض خانه واقع شده بود، لذت دیگری داشت. چه بسیار بهارخواب در فصل بهار و تابستان كه مورد استفاده قرار می گرفت و با طلوع آفتاب، سحرخیزی به سراغ شخص می رفت.