نازم این سر را كه تا به حال نشكسته(ضرب المثل) وقتی می خواهند از خوش اخلاقی و بخشندگی و شكیبایی كسی تعریف كنند، این مثل را می آورند. و قصه ای دارد كه از این قرار است: در سالهای خیلی پیش چند نفر دور هم جمع شده بودند و از هر دری صحبت می كردند. بین آنها آدم خوب و خوش اخلاقی بود كه هیچ وقت با كسی مرافعه نداشت. یكی از آنها اشاره به سر همان آدم خوش اخلاق می كند و به رفیقش می گوید: « بنازم این سر را كه تا حالا نشكسته.» رفیقش می گوید:« چطور تا حالا سر او نشكسته؟» می گوید برای اینكه هیچ وقت با كسی دعوا و نزاع نداشته.» رفیقش می گوید: « من امروز سر او را می شكنم.» بعد از اینكه مجلس تمام می شود متفرق می شوند و هر كسی به دنبال كار خودش می رود. مرد خوش رفتار هم بیلی بر می دارد و می رود در مزرعه اش آب را از سیل ۱ باز می كند و بنا می كند زمین هایش را كه حاصل بوده آب دادن. مردی هم كه گفته بود سر او را می شكند، می رود جلوی آب او را می بندد و بنا می كند بیابان را آب دادن. مرد خوش اخلاق كه می بیند آبش بسته اند از راه دور صدا می زند:« آهای! خدا پدرت را رحمت كند، هركس هستی هر موقع آبیاریت تمام شد، آب را ببند كه بیاید.» آن مرد وقتی این حرف را می شنود خجالت می كشد و جلو آب را باز می كند و می گوید:« بنازم این سر را كه تا حالا نشكسته.»