یکی بود ، یکی نبود ،خروسی بود بال و پرش رنگ طلا ، انگاری پیرهنی از طلا، به تن کرده بود ، تاج قرمز سرش مثل تاج شاهان خودنمائی می کرد . خروس ما اینقدر قشنگ بود که اونو خروس زری پیرهن پری صدا می کردند . خروس زری از بس مغرور و خوش باور بود همیشه بلا سرش می اومد برای همین آقا سگه همیشه مواظبش بود تا برایش اتفاقی نیافته . روزی از روزا آقا سگه اومد پیش خروس زری پیرهن پری ، بهش گفت : خروس زری جون . خروسه گفت : جون خروس زری سگ گفت : پیرهن پری جون خروس : جون پیرهن پری سگ : می خوام برم به کوه دشت ، برو تو لونه ، نکنه بازم گول بخوری ، درو رو کسی وا نکنی خروس گفت : خیالت جمع باشه ، من مواظب خودم هستم . آقا سگه رفت ، بی خبر از اینکه روباه منتظر دور شدن اون بود . همینکه آقا سگه حسابی دور شد ، روباه ناقلا جلوی لونه خروس زری اومد تا نقشه اش رو عملی کنه ، جلوی پنجره ایستاد و شروع کرد به آواز خوندن : ای خروس سحری چشم نخود سینه زری شنیدم بال و پرت ریخته نذاشتن ببینم نکنه تاج سرت ریخته نذاشتن ببینم خروس زری که به خوشگلی خودش افتخار میکرد خیلی بهش بر خورد ، داد زد : ” نه بال و پرم ریخته ، نه تاج سرم ریخته . “ روباه گفت اگه راست میگی ، بیا پنجره رو بازکن تا ببینمت . خروس مغرور پنجره رو باز کرد و جلوی پنجره نشست و گفت : بیا این بال و پرم ، اینم تاج سرم . و همینکه خروس سرش رو خم کرد که تاجش و نشون بده ، روباه بدجنس پرید و گردن خروس را گرفت . خروس زری داد زد : آی کمک ، کمک ، آقا سگه به دادم برس . آقا سگه با گوشهای تیزش صدای خروس زری را شنید و به طرف صدا دوید . دوید و دوید تا به روباه رسید . از روباه پرسید : ” آی روباه ناقلا خروس زری را ندیدی ؟ “ روباهه که دهان آقا خروسه رو بسته بود و اونو توی کوله پشتی انداخته بود ، شروع کرد به قسم خوردن که والا ندیدم ، من از همه چیز بی خبرم ، و پشت سر هم قسم می خورد . یکدفعه چشم آقا سگه به کوله پشتی افتاد و گفت :” قسم روباه و باور کنم یا دم خروس را ؟“ آقا روباهه تازه متوجه شد که دم خروس از کوله پشتی اش بیرون آمده ، پس کوله پشتی اش رو انداخت و تا می توانست دوید تا از دست سگ نجات پیدا کند . و خروس زری پیرهن پری هم همراه آقا سگه به خونشان برگشتند . آره بچهها جون وقتی کسی دروغی بگه ، ولی نشانهائی وجود داشته باشه که حرف او را نقض کنه از این ضرب المثل استفاده می شود