من نوکر بادنجان نیستم

شروع موضوع توسط Nazanin ‏29/7/15 در انجمن ضرب المثل و حکایت

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    4e31cc6634ac63b1cc51eeae90b1ba27.jpg



    نوکر بادنجان به کسانی اطلاق می شود که به اقتضای زمان و مکان به سر می برند و در زندگی روزمره خود تابع هیچ اصل و اساس معقولی نیستند . عضو حزب باد هستند ، از هر طرف که باد مساعد بوزد به همان سوی می روند و از هر سمت که بوی کباب استشمام شود به همان جهت گرایش پیدا می کنند.

    خلاصه طرفدار حاکم منصوب هستند و با حاکم معزول به هیچ وجه کاری ندارند . آنان که عقیده ثابت و راسخ ندارند و معتقدات خویش را به هیچ مقام و منزلتی نمی فروشند اگر به آنها تکلیف کمترین انعطاف و انحراف عقیده شود بی درنگ جواب می دهند من نوکر بادنجان نیستم.



    اما ریشه این ضرب المثل :
    نادر شاه افشار پیشخدمت شوخ طبع خوشمزه ای داشت که هنگام فراغت نادر از کار های روزمره با لطایف و ظرایف خود زنگار غم و غبار خستگی و فرسودگی را از ناصیه اش می زدود . نظر به علاقه و اعتمادی که نادرشاه به این پیشخدمت داشت دستور داد غذای شام و ناهارش با نظارت پیشخدمت نامبرده تهیه و طبخ شود و حتی به وسیله همین پیشخدمت به حضورش آوردند تا ضمن صرف غذا از خوشمزگی ها و شیرین زبانی هایش روحاً استفاده کند.

    روز برنامه غذای نادرشاه خورشت بادنجان بود و چون بادنجان به خوبی پخته و مأکول شده بود . نادر ضمن صرف غذا از فواید و مزایای بادنجان تفصیلاً بحث کرد.
    پیشخدمت زیرک و کهنه کار نه تنها اظهارات نادرشاه را با اشارت سر و گردن و زیر و بالا کردن چشم و ابرو تصدیق و تأیید کرد بلکه خود نیز در پیرامون مقوی و مغذی و مشهی و مأکول بودن بادنجان داد سخن داد و حتی پا را فراتر نهاده ارزش بهداشتی آن را به آب حیات رسانید!
    چند روزی از این مقدمه گذشت و مجدداً خورشت بادنجان برای نادر آوردند . اتفاقاً در این برنامه غذایی بادنجان به خوبی پخته نشده بود و به طعم و ذائقه نادرشاه مطبوع و مأکول نیامد لذا به خلاف گذشته و شاید برای آنکه پیشخدمت را در معرض امتحان قرار دهد از بادنجان به سختی انتقاد کرد و با قیافه برافروخته گفت : " اینکه می گویند بادنجان باد داردف نفاخ است ، ثقیل الهضم و ناگوار است دروغ نگفته اند . " خلاصه بادنجان بیچاره را از هر جهت به باد طعن و لعن گرفت و از هیچ دشنامی در مذمت آن فروگذار نکرد.

    پیشخدمت موقع شناس که درسش را روان بود بدون آنکه ماجرای چند روز قبل را به روی خود بیاورد با نادرشاه همصدا شد و هر چه از ضرر و زیان بعضی از گیاهان و نباتات در حافظه داشت همه را بی دریغ نثار بادنجان کرد و گفت : " اصولاً بادنجان با سایر گیاهان خوراکی قابل مقایسه نیست زیرا به همان اندازه که مثلاً کدو از جهت تغذیه و تقویت مفید و سودمند است خوراک بادنجان به حال معده و امعا و احشا بدن مضر و زیان بخش می باشد! بادنجان نفاخ است بله قربان! بادنجان باد دارد بله قربان ! "

    نادرشاه که با گوشه چشمش ناظر ادا و اطوار مضحک پیشخدمت و بیانات پر طمطراق او در مذمت بادنجان بود سر بلند کرد و گفت : " مرتکه احمق ، بگو ببینم اگر بادنجان تا این اندازه زیان آور است پس چرا روز قبل آن همه تعریف و تمجید کردی و از نظر مغذی و مقوی بودن ، آن را آب حیات خواندی ؟ اینکه گفته اند دروغگو را حافظه نیست بیهوده نگفته اند . "
    پیشخدمت بدون تأمل جواب داد : " قربان ، من نوکر بادنجان نیستم من نوکر قبله عالم هستم . هر چه را که قبله عالم بپسندد مورد پسند من است . پریروز اگر طرفدار بادنجان بودم از آن جهت بود که قبله عالم را از آن خوش آمده بود . امروز به پیروی از عقیده و سلیقه سلطان وظیفه دارم که دشمن آن باشم ! "