خیام نیشابوری،رباعیات خیام عُمَر خَیّام نیشابوری (نام کامل: غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری) (زادهٔ ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی در نیشابور – درگذشته ۱۲ آذر ۵۱۰ خورشیدی در نیشابور) که خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری هم نامیده شدهاست، فیلسوف، ریاضیدان، ستارهشناس و رباعی سرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی است. اين قافله ی عمر عجب میگذرد! درياب دمی که با طرب میگذرد؛ ساقی، غم فردای حريفان چه خوری. پيش آر پياله را، که شب میگذرد. ****************** اسرار ازل را نه تو دانی و نه من، وين حرف معما نه تو خوانی و نه من؛ هست از پس پرده گفتگوی من و تو، چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من. ****************** وقت سحر است، خيز ای مايهی ناز، نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز، کانها که بجايند نپايند کسی، و آنها که شدند ** نمیآيد باز! . ****************** صبح است، دمی بر می گلرنگ زنيم، وين شيشه ی نام و ننگ بر سنگ زنيم، دست از امل دراز خود باز کشيم، در زلف دراز و دامن چنگ زنيم. ****************** فصل گل و طرف جويبار و لب کشت، با يک دو سه تازه دلبری حور سرشت؛ پيش آر قدح که باده نوشان صبوح، آسوده ز مسجدند و فارغ ز بهشت. ****************** افلاک که جز غم نفزايند دگر، ننهند بجا تا نربايند دگر؛ ناآمدگان اگر بدانند که ما از دهر چه میکشيم، نايند دگر. ****************** دل سر حيات اگر کماهی دانست، در مرگ هم اسرار الهی دانست؛ امروز که با خودی، ندانستی هيچ، فردا که ز خود روی چه خواهی دانست؟ ****************** در گوش دلم گفت فلک پنهانی: حکمی که قضا بود ز من ميدانی؟ در گردش خود اگر مرا دست بدی، خود را برهاندمی ز سرگردانی. ****************** از من رمقی به سعی ساقی مانده است، وز صحبت خلق بی وفاقی مانده است؛ از باده ی نوشين قدحی بيش نماند. از عمر ندانم که چه باقی مانده است! ****************** هنگام سپيده دم خروس سحری دانی که چرا همی کند نوحه گری؟ يعنی که: نمودند در آيينه ی صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری! ****************** گاويست بر آسمان قرين پروين، گاويست دگر نهفته در زير زمين؛ گر بينائی، چشم حقيقت بگشا: زير و زبر دو گاو مشتی خر بين. ****************** ای آنکه نتيجه ی چهار و هفتی، وز هفت و چهار دايم اندر تفتی، می خور که هزار باره بيشت گفتم: باز آمدنت نيست، چو رفتی رفتی.