چنان عشقش پریشان کرد ما را (سیف فرغانی)

شروع موضوع توسط Nazanin ‏30/7/15 در انجمن شعر و ترانه

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    ce786a0e4d7c890782d0f440213dd643.jpg

    چنان عشقش پریشان کرد ما را

    که دیگر جمع نتوان کرد ما را

    سپاه صبر ما بشکست چون او

    به غمزه تیر باران کرد ما را

    حدیث عاشقی با او بگفتیم

    بخندید او و گریان کرد ما را

    چو بر بط برکناری خفته بودیم

    بزد چنگی و نالان کرد ما را

    لب چون غنچه را بلبل نوا کرد

    چو گل بشکفت و خندان کرد ما را

    به شمشیری که از تن سر نبرد

    بکشت و زنده چون جان کرد ما را

    غمش چون قطب ساکن گشت در دل

    ولی چون چرخ گردان کرد ما را

    کنون انفاس ما آب حیات است

    که از غمهای خود نان کرد ما را

    بسان ذرهٔ بی‌تاب بودیم

    کنون خورشید تابان کرد ما را

    «مرا هرگز نبینی تا نمیری»

    بگفت و کار آسان کرد ما را

    چو بر درد فراقش صبر کردیم

    به وصل خویش درمان کرد ما را

    بسان سیف فرغانی بر این در

    گدا بودیم سلطان کرد ما را

    نسیم حضرت لطفش صباوار

    به یکدم چون گلستان کرد ما را

    چو نفس خویش را گردن شکستیم

    سر خود در گریبان کرد ما را

    کنون او ما و ما اوییم در عشق

    دگر زین بیش چتوان کرد ما را

    منبع:ganjoor.net