دیدم از دور بر افروخته سیمای تو را خواندم از نرگس بیمار تو غمهای تو را منکه هرگز نگشودم به کسی چشم نیاز دارم امروز به جان تو تمنای تو را بخدا میکشدم حسرت این غم که چو شمع نکنم گرم چرا خلوت شبهای تو را گردش چشم سیه مست تو سرمستم کرد به جهانی ندهم مستی صهبای تو را در دلم مهر کسی خانه نکرده ست بیا خانه خالیست نگه داشته ام جای تو را سر ببالین نگذارم من شوریده مگر تکیه گاه سر شورریده کنم پای تو را همه سرگرم تماشای بهارند "کمال" نفروشد به گل و لاله تماشای تو را