گریه ی بی اختیار (رهی معیری)

شروع موضوع توسط Nazanin ‏31/7/15 در انجمن شعر و ترانه

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    793255addab80f55ae7d55d8243c8d88.jpg

    تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست
    غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست



    اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم
    فغان که در کف من اختیار باید و نیست



    چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست
    چو صبحدم نفسم بی غبار باید و نیست



    مرا ز باده نوشین نمی گشاید دل
    که می بگرمی آغوش یار باید و نیست



    درون آتش از آنم که آتشین گل من
    مرا چو پاره ی دل در کنار باید و نیست



    بسرد مهری باد خزان نباید و هست
    به فیض بخشی ابر بهار باید و نیست



    چگونه لاف محبت زنی ؟ که از غم عشق
    ترا چو لاله دلی داغدار باید و نیست



    کجا به صحبت پکان رسی ؟ که دیده تو
    بسان شبنم گل اشکبار باید و نیست



    رهی بشام جدایی چه طاقتی است مرا؟
    که روز وصل دلم را قرار باید و نیست