اشعار پرپر (فریبا شش بلوکی)

شروع موضوع توسط Nazanin ‏31/7/15 در انجمن شعر و ترانه

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    82465cfdf4d757823981ae5fc001e7ed.jpg

    کلماتی که به من خیره شدند
    رخت های روی بند
    ظرف های منتظر تا شستشو
    بوسه بر هم می زنند



    ***



    کفش های جفت شده بیرون در
    امتداد یک صدای آشنا
    سر به روی شانه هم می زنند



    ***



    میوه های فصل پاییز و بهار
    سیب ها و دانه های یک انار
    سفره های بی ریا از رنگ و رو
    دست خواهش بر تن هم می زنند



    ***



    بوی پاییز و نماز و سادگی
    قاب های پر شده از عطر یاس
    جا نمازی رنگ چشمان توسبز
    خنده بر من می زنند



    ***



    در کنار استکان چای داغ
    دفتری خط خط شده از شعر من
    بر لب بشقاب خرما و پنیر
    هی به هم سر می زنند



    ***



    روی هر بامی خدایی خنده رو
    در قفس آوازهای بغض من
    مثل گنجشکان آزاد و رها
    سوی هم پر می زنند



    ***



    نان ترد و تازه خوش رنگ و رو
    آفتاب نیمه جان ماه دی
    رقص گلبرگی به روی حوض شب
    تکیه بر هم می زنند



    ***



    خش خش برگ درخت خانه ام
    تابش نوری که می تابد به گل
    گریه های کودک همسایه ام
    مثل مهمانی کنون در می زنند



    ***



    سینی و سبزی تازه در سبد
    مستی و مجنونی گیسوی بید
    بادهای نرم و نازک پشت در
    سوی شعر من چرا پر می زنند؟



    ***



    خاطرات مانده در افکار من
    عکس های بی نفس در قاب تو
    روزهای خالی از دیدار ما
    خانه ام را رنگ دیگر می زنند



    ***



    باز می پرسم ز خود دیوانه وار
    بعد از اینکه خفته ام در خاک سرد
    هیچ ** آیا به یادم یک شبی
    خنده بر اشعار پرپر می زند؟