مراسم ازدواج در استان قزوین به طور يقين نميتوان براي سنت ازدواج تاريخ شروعي را درنظر گرفت ولي به شکل دورهاي ميتوان شيوههاي گوناگون آن را تقسيم بندي کرد:1- ازدواجهاي گروهي که در آن هيچ ضابطهاي درخصوص گزينش همسر دايمي وجود ندارد. اين شيوه مربوط به دورههاي بدويت بشر بوده است. 2- ازدواجهاي چند همسري که درآن يک مرد يا زن با چند نفر پيمان ازدواج بسته و زاد و ولد ميکردند. 3- تک همسري که مربوط به دوران اخير بوده و بيشترين سنتها مربوط به اين شيوه ميباشد. همسرگزيني : آيينهاي مربوط به همسرگزيني درشهر و منطقه قزوين چون ديگر شهرهاي ايران، يکي و شايد مهمترين و به يادماندنيترين رويداد زندگي افراد را تشکيل ميدهد. از گذشته دور سنتهاي ويژهاي در مراسم مختلف مربوط به زناشويي مورد توجه بوده که بسته به منطقه، با هم اختلافهايي داشته. ولي در مجموع از شباهتهاي بسياري نيزبرخوردار بودهاند. در نهايت تاسف، چگونگي برگزاري مراسم مزبور در زمانهاي گذشته در کتاب و جزوهاي ثبت نشده است و آگاهي کافي برآن وجود ندارد. خوشبختانه با دست يافتن به دو تکنگاري در بايگاني " فرهنگ مردم " امکان آن بهدست آمد، تا آگاهيهاي لازم در اين زمينه ازحدود دو قرن پيش به دست داده شود. نوشته ديگر در اينباره مربوط است به جلد اول مينودر ميشود. شادروان گلريز که خود اهل قزوين بوده در بخش مربوط به " آداب و رسوم معموله در قزوين " به چند مورد درباره مراسم خواستگاري، عقدکنان و عروسي در اين شهر اشاره دارد، که دست کم تا حدود نيم قرن پيش، از رواج لازم برخوردار بوده و بايد بيش و کم هنوز هم با برخي کاستيها بخشي از آن در خانوادههاي ريشهدار شهر، برقرار ماندهباشد. البته اين مربوط به خانوادههايي ميشود که خيلي دچار بلاي " تهران زدگي " نشدهاند و هنوز کم وبيش آيينهاي محلي خود را حفظ کردهاند . مراسم نامزدي: پس از آن که خانواده عروس و داماد با نامزدي دختر و پسر موافقت ميکردند، ازسوي خانواده پسرمجلسي تشکيل ميشد که خويشاوندان نزديک دو طرف در آن شرکت ميکردند. آنها نظر ميدادند که در جشن اعلام نامزدي چه کساني بايد دعوت شوند. سپس يک نفر خبردهنده به نام " سرپايي" انتخاب ميشد و به مقابل خانه يکايک دعوتشدگان ميرفت و با صداي بلند و بالهجه خاص محلي، آنها را به مراسم دعوت ميکرد. در روز تعيين شده خانواده پسر دستگاه چايي را به خانه دختر ميبردند و از شرکت کنندگان پذيرايي ميکردند. ميهمانان بعد از خوردن چاي و شيريني درباره تعيين ميزان " باشلوق " به گفتگو ميپرداختند. ميزان متوسط باشلوق بنا به نوشته مزبور به موجب قرارنامهاي که نويسنده در دست داشته در سال 1294 قمري در عهد ناصرالدين شاه عبارت بوده از: ده تومان پول، ده من تبريزي آرد، يک چارک روغن، دو چارک برنج، نيم چارک قند و مقدار مناسب گوشت ونخود. اين باشلوق از سوي خانواده داماد ميبايست در اختيار خانواده عروس گذارده شود. قرارنامه مزبور به صورت کتبي نوشته ميشد وبا مهر وامضا چند تن ازحاضران رسميت مييافت. در فاصله شيرينيخوران تا روز عروسي به مناسبت عيدها مخصوصا عيد نوروز از سوي داماد ، هديههايي چون پارچه، صابون، حنا و بعضي تنقلات براي عروس فرستاده ميشد. در مراسمي به نام " عروس ديدني " از سوي داماد چندين زن خانواده به خانه دختر ميرفتند و هريک به قدر امکان از يک قران تا چهار قران به عروس هديه ميدادند. مراسم عروسي: مراسم عروسي بعد از دوره نامزدي که گاه ده تا دوازده ماه طول ميکشيد، در چهار مرحله انجام ميگرفت، که هريک نامي خاص و آييني ويژه داشت که عبارت بودند از: مرحله اول: خريد لباس براي عروس وداماد. از سوي خانواده داماد به خانواده عروس خبرداده ميشد که، براي خريد حاضر شوند. براي اين کار، پدر و مادرعروس با پدر، مادر، خواهر و عمه داماد سوار برمال ميشدند و به قزوين ميرفتند. دو دست لباس سبک وسنگين براي عروس و يک دست لباس براي داماد انتخاب و ميخريدند. براي خواهر و عمه نيز هريک چهار زرع پارچه، به نام خلعت خريداري ميشد. براي عروس گذشته از لباس يک صندوق و يک آيينه و يک دستگاه وسايل حمام ( طاس، فوته" لنگ "و قديفه" حوله " ) از طرف داماد خريداري ميگشت. ازسوي خانواده دختر نيز " به قدر جوابگويي ميزان شيربها" براي دختر جهاز خريده ميشد. بنا برنوشته مزبور وقتي بزاز پارچه را با قيچي پاره ميکرد، مادر دختر و مادرپسر زيرچادر خود، گوشه دستمالشان را گره ميزدند و با لهجه محلي پيش خود اين جمله را ميگفتند : " زمام، دبشت، تااوني شارم، اوني شاري ي " يعني اينکه ( داماد را بستم تا نگشايم نگشايد ). مرحله دوم: باشلوقبري: پدر داماد چند نفر از خويشان نزديک را به نهار دعوت ميکرد و آنها نظر ميدادند تا چه کساني را براي باشلوقبري خبر کنند. سپس مانند مراسم نامزدي " سرپايي " ميرفت و آنها را دعوت ميکرد. بعد ازخوردن ناهار،آنچه را به موجب قرارنامه قبلي نوشته شده بود، حاضر ميکردند وسپس زرناچي و نقارهزن به نواختن ميپرداختند و آنچه را که در قرارنامه آمده بود، در سيني گذارده و زنها آنها را بر روي سرگذارده پشت سر مردان و نوازندگان به طرف خانه دختر ميبردند و تحويل داده، قرارنامه را ميگرفتند و باطل ميکردند. درآن شب چند تن از ريشسفيدان وسرشناسان، براي شام به خانه داماد دعوت ميشدند، تا درباره کساني که بايد فردا در مراسم روز ائل عروسي شرکت کنند، تصميم بگيرند. سپس مواد و " خرج " سه روزه را به آشپز تحويل ميدادند. وقتي اولين گوسفند را آشپز يا قصاب سر ميبريد، پدرداماد چاقو را از او ميگرفت و به اصطلاح خود آنرا ميبست تا در " شب زفاف " آن را باز کند .معتقد بودند اگر چاقو را باز نکند " داماد از عمل محروم ميماند ". مرحله سوم: قدک بري و حنابستن دست داماد: اين مرحله در دو روز صورت ميگيرد. روز نخست کساني که توسط سرپايي دعوت شده بودند، به خانه داماد ميآمدند و نهار ميخوردند وسپس باز ميگشتند. روز دوم باز دعوت شدگان به خانه داماد ميآمدند، نوازندگان ساز و دهل ميزدند، جوانان و قهرمانان، به کشتي گرفتن ميپرداختند وسپس به همه نهار ميدادند. خويشاوندان و بستگان نيز که به مراسم دعوت شده بودند هر يک، يک مجموعه قدک يا پارچه خلعتي به خانه داماد ميآوردند. ساعت سه بعدازظهر با تشريفاتي خاص، داماد را به سوي حمام ميبردند درهر يک طرف داماد يک " ساقدوش " که به زبان محلي به آنها " زومابرا" يا " برادرداماد " ميگفتند، قرار ميگرفت. پشت سر داماد نيز فردي به نام بابا قرار داشت. اين سه نفر ازکلاه داماد محافظت ميکردند تا کسي آنرا نربايد. اگر کسي ميتوانست کلاه را بربايد، داماد را جريمه ميکردند و داماد بايد به او ذيل پيچ ( پاپيچ ) بال پيچ ( دست بند ) يا علق چين ( عرقچين ) بدهد. جمعيت از زن ومرد، رقصکنان و شاديکنان همراه با ساز و زرنا داماد را تا حمام همراهي ميکنند. داماد و چند تن از رفقايش به حمام ميرفتند وبعد از بيرون آمدن از حمام در مسيربازگشت به خانه، دربرابر خانه دوستان و خويشان هريک به او " خلعتي " ميدادند که يا چند متر پارچه بود و يا پول. دربرابر خانه، اسفند در آتش ميريختند و داماد وهمراهان به خانه و اتاق نشيمن، که جمعي از ريشسفيدان درآن نشسته بودند وارد ميشدند. دو نفر دست چپ و راست بابا يا پشت سر داماد رو به قبله ميايستادند و شخص بابا با صداي بلند و با لهجه محلي از حاضران ميخواست تابه داماد اجازه نشستن بدهند. " کل جمع مرخص يرا، روما، آني، شن " در اين وقت از خانه عروس، يک سيني حاوي يک کاسه حنا خيس کرده و دو دستمال قرمز به شکل مثلث با شيريني ( نقل و کشمش ) ميآوردند و در برابر داماد قرار ميدادند. بابا بار ديگر از حاضران کسب اجازه ميکرد، تا دست داماد را حنا بگيرد، حاضران خدا مبارک کند ميگفتند و بابا شروع به حنا گرفتن دست داماد ميکرد و نوازندگان شروع به نواختن ميکردند و زنها نقل برسر داماد ميريختند و پس از حنابندان با دستمالهاي قرمز روي آنرا ميبستند که نبايد تا فرددا داماد آنها را بگشايد. مرحله چهارم: روز آخر عروسي يا " قباپوشان داماد " .در اين روز نيز ميهمانان درخانه داماد پذيرايي ميشدند و هر يک بعد از خوردن غذا از پنج شاهي تا ده شاهي پول مس يا نقره درون بشقاب ميانداختند به نام مبارک باد. بيشتر ميهمانان جلسه را ترک ميگفتند و معدودي از نزديکان مينشستند. سپس داماد و رفقايش ميآمدند و ميان مجلس ميايستادند. بابا از حاضران اجازه ميخواست، تا داماد قبا به تن کند. بابا قبا را دور سرداماد ميگردانيد، تا به او بپوشاند ولي داماد آنرا نميپوشيد. تا آنکه حاضران هرچه بخواهد انجام بدهند . داماد به مناسبت از بعضي خلعت ميخواست. به بعضي ميگفت که برقصند. از هرکس چيزي طلب ميکرد و حاضران مجبور به انجام آن بودند. بعد که خواستههاي او اجرا ميشد، داماد قبا را ميپوشيد و نوازندگان صداي ساز را بلند ميکردند. در اين موقع بابا " قدک "هايي را که آورده شده بود و به داماد هديه کرده بودند، يک به يک بلند ميکرد و نام آورنده را ميبرد و از او تشکر ميکرد. سپس داماد از اطاق بيرون ميرفت و مجلس براي خواندن خطبه عقد آماده ميگشت. ملا يا آخوند حاضر در جلسه، بعداز ختم صلوات ميخواست تا وکيل پسر و دختر خود را معرفي کنند.وکيل دختر کسي بود از طرف خانواده او که بايد به دختر " بلي فل " يا " پول بلي " و بهعبارت ديگر زير لفظي بدهد و آن عبارت بود از يک ده شاهي يا بيست شاهي. ملا بعد از ختم صلوات و خواندن حمد، خطبه عقد را جاري ميکرد. عقدنامه را در پارچه قرمز ميپيچيدند و زمان آوردن عروس به پدر يا مادر او تحويل ميدادند. نزديک غروب چند تن از زنان با سينيهاي خالي بر سر، همراه ساز و زرنا به خانه عروس ميرفتند وجهيزيه او را درسينيها قرار ميدادند و به خانه داماد آورده در اطاق مخصوص قرار ميدادند. بار ديگر همراه نوازندگان به خانه عروس باز ميگشتند تا عروس را به خانه داماد بياورند. عروس را آرايش ميکردند و چارقد قرمزي به رويش ميانداختند و به پيشانياش يک قطعه کاغذ براق طلايي رنگ ميچسباندند. سپس يک نفر نابالغ از طرف خانواده داماد مممور ميشد، تا کمر عروس را ببندد. اگر عروس ميتوانست دست به سر آن نابالغ بزند انعام ميگرفت و اگر نميتوانست بايد خلعت بدهد ( جوراب پشمي يا عرقچين ) . سپس يک زن جا افتاده از جانب عروس به نام " ينگي " آيينه بزرگي را روبروي عروس ميگرفت و زني ديگر چراع يا شمعداني را در کنار او دردست ميگرفت. دو نفر ازمردان نيز با شالهاي کمر خود، کمندي ترتيب ميدادند وهر يک يک سرآنرا به دست گرفته آهسته همراه با آهنگ ملايم نوازندگان حرکت ميکردند. عروس پاهاي کوتاه برميداشت و در پيشاپيش او زنان و دختران به رقص و پايکوبي ميپرداختند تا به مقابل در خانه ميرسيدند. در اينجا پسر بچهاي از خاندان عروس در را ميبست و کليد را نميداد تا از طرف داماد به او " داي دلي " بدهند که عبارت بود از مقداري پول. پسر با گرفتن " داي دلي " در را ميگشود و عروس از خانه پدر بيرون ميرفت. چند قدم که دور ميشدند از سوي خانواده داماد کمند را از مردان ميگرفتند و در برابر، عقدنامه را به خانواده عروس ميسپردند و روي يکديگر را ميبوسيدند. اگر فاصله تا خانه داماد زياد بود عروس را سوار بر اسب ميکردند و دختري را در پشتش سوار ميکردند. او دستش را بر سر عروس ميگذاشت و مراقبت ميکرد تا کسي " لچک " يا چارقد عروس را نربايد. زماني که عروس به مقابل خانه داماد ميرسيد، داماد و برادرانش ازسر در خانه پول يا سيب يا انار به سوي او پرتاب ميکردند و در برابر عروس گوسفنداني قرباني ميکردند. سپس عروس داخل حجله ميشد. ساز و نوا قطع ميگشت و داماد را نيز به حجله ميبردند. چند ساعت بعد که داماد از حجله خارج مي شد ، زن " ينگي " وارد حجله ميگشت و پارچه سفيدي که نشانه بکارت آلوده شده بود، با ذوق وشادي به خانواده داماد نشان ميداد وسپس آنرا با خود به خانه پدر عروس ميبرد تا در آنجا نگهداري شود. اعتقادات: 1-بهترين روزها براي عروسي پنجشنبه وجمعه است. 2-به محض ورود عروس به داخل منزل داماد، پسربچهاي را دربغلش ميگذارند تا اولين بچهاش پسر شود. 3- عقد پسرعمو و دخترعمو را در آسمانها بستهاند.