آنچه مردم مصر باستان انجام مى‌دادند!

شروع موضوع توسط Nazanin ‏1/8/15 در انجمن ایرانگردی

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    09f58b4de385d54c6a7b8d81237ab3e6.jpg

    آداب عجیب زناشویی و ازدواج در مصر باستان
    در دولت مصر زنا با محارم امری كاملاً عادی محسوب می‌شد. شاه اغلب خواهر و گاه دختر خود را به همسری خویش اختیار می‌كرد به این بهانه كه خون خاندان سلطنتی را پاك و پاكیزه نگاه دارد. به همین جهت عادت همسری با خواهران از شاه به همه طبقات مردم سرایت كرد در قرن دوم میلادی دو سوم ساكنان آرسینوئه از این قاعده پیروی می‌كردند. در شعر مصری قدیم كلمات (برادر) و (خواهر) همان معنی (عاشق) و (معشوق) زمان ما را داشته است و اگر زنی را به همسری اختیار می‌كردند او را خواهر خود می‌خواندند.



    فرعون علاوه بر خواهر خود زنان دیگری نیز داشته است كه از میان اسیران جنگی بر می‌گزیده یا بزرگان مملكت یا شاهزادگان بیگانه به او هدیه می‌كرده‌اند. پاره ای از اعیان مملكت در این كار از فرعون تقلید می‌كرده‌اند. البته هرگز نمی‌توانستند در این باره به درجه شاه برسند به ناچار بایستی در مراعات اصول جاری اخلاقی سرمایه و درآمد مالی خویش را از نظر دور نداشته باشند.



    ولی توده مردم مانند همه افراد ملتهای دیگر كه در آمد متوسطی دارند به یك زن قناعت می‌ورزیدند. ظاهرا چنان به نظر می‌رسد كه زندگی خانوادگی منظم بوده و از لحاظ اخلاقی و حدود تسلط افراد خانواده با آنچه در میان ملل متمدن این زمان وجود دارد اختلافی نداشته است. وضع اجتماعی زن در آن زمان از وضعی كه زنان بسیاری از ملتها در زمان حاضر دارند بالاتر بوده است.



    نقشهایى كه از زمانهای باستان بر جای مانده زنان را به صورتی نشان می‌دهد كه آزادانه در میان مردم می‌خورند و می‌آشامند و در كوچه و بازار بی‌آنكه كسی نگهبان ایشان باشد یا سلاحی در دست داشته باشند در پی كار خویش می‌روند و با آزادی كامل به كارهای صنعتی و بازرگانی می‌پردازند. سیاحان یونانی كه عادت داشته‌اند بر زنان خود سخت بگیرند از مشاهده این آزادی زنان در مصر تعجب كرده و مردان مصری را كه در تحت تسلط زنان خویش بسر می‌بردند استهزا كرده اند.



    شاید این منزلت عالیی كه در مصر برای زنان بود از این پیدا شده كه كه در آن سرزمین تسلط زن یا مادر شاهی بر تسلط مرد یا پدر شاهی غالب بوده است. گواه بر این مطلب آن است كه نه تنها زن در خانه بزرگی كامل داشته بلكه تمام اراضی كشاورزی به زنان منتقل می‌شد. سبب زناشوئی با خواهر آن نبوده است كه برادر از عشق خواهر بی‌تاب می‌شده بلكه مردان می‌خواسته‌اند به این ترتیب از میراث خانواده كه از مادر به خواهر انتقال می‌یافته بهره‌برداری كنند و نمی‌خواسته‌اند كه این ثروت به چنگ بیگانگان بیفتد.



    حتی در مسئله نامزدی و اظهار عشق و زناشوئی و جنسی حق تقدم با زن بوده است گواه بر این غزلها و نامه های عاشقانه بازمانده از آن زمان است كه بیشتر از طرف زن به مرد خطاب شده و زن از مرد می‌خواسته است تا زمان و مكانی را برای قرار ملاقات معین كند یا از او با كمال صراحت خواستگاری می‌كرده و طالب همسری می‌‌شده است. در یكی از نامه‌ها چنین آمده است ((ای دوست زیبای من من خواستار آنم كه همسر تو باشم و كدبانو و صاحب اختیار همه املاك تو باشم.)) به همین جهت كه حجب و حیا كه البته نباید با وفاداری اشتباه شود در نزد مصریان فراوان نبوده و ازمسائل جنسی با چنان صراحتی سخن می‌گفته‌اند كه امروزه هرگز چنان سخنی نمی‌گوییم.


    دركل در مصر زنان بر مردان ارشدتر بودند و شوهر پس از مدتی همه میراث خود را به همسر می‌بخشید.
    لباس زنان نیز از پارچه‌ای حریر تشكیل می‌شد كه فقط پایین تنه آنها را می‌پوشاند و اگر لباسی می‌پوشیدند كه سینه و شكمشان را می‌پوشاند آنها را بی‌شرم و حیا می‌دانستند!! چرا كه اعتقاد داشتند خدایان انسان را عریان آفریده‌اند و نباید خود را بپوشانند. زنها موی سر را كاملاً می‌تراشیدند و از موی عاریه استفاده می‌كردند. جالب اینكه بزرگترین افتخار برای یك مرد این بود كه سر تراشیده یك زن را ببیند!


    رقص نیز جزء لاینفك زندگی مصریان محوب می‌شد و در نقاشیها و نقش برحسته‌های باستان نیز ما این حركات نمایشی را می‌بینیم كه البته شاید به نظر ما هیچ شباهتی به رقص نداشته باشند.



    ee6a81db130ee7f0f3f376c6ea840e2b.jpg



    دين
    دین در مصر بالای همه چیز و پایین همه چیز بود. دین در هر یك از مراحل و به هر شكل از اشكال آن از توتم تا فلسفه الهی وعلم لاهوت در آن سر زمین وجود داشت و اثر آن در ادبیات و شكل حكومت و هنر و هر چیز دیگر جز اخلاق آشكار بود. جز سرزمین‌های روم و هند در هچ جای دیگر جهان به اندازه مصرخدایان متعدد وجود نداشت.


    فرد مصری می‌گفت كه آغاز آفرینش از آسمان شروع شده و آسمان و رود نیل پیوسته بزرگترین رب‌النوع او بشمار می‌رفت. ماه یكی از خدایان و شاید كهنه‌ترین خدایی بود كه در مصر مورد پرستش بود ولی در مراسم دینی رسمی‌خورشید عنوان بزرگترین خدا را داشت. خورشید را گاهی به نام خدای برین ((رع)) می‌پرستیده‌اند و آن را پدر درخشنده‌ای می‌دانستند كه مادر زمین را با شعاعهای نافذ نور و حرارت خویش باردار ساخته است. گاهی نیز خورشید را همچون گوساله مقدسی تصور می‌كردند كه در هر بار ولادتش تجدید می‌شد و با جلال تمام برروی كشتی فلكی صفحه آسمان را طی می‌كرد و همان گونه كه مرد سال خورده به طرف گور خویش سرازیر می‌شد او نیز به طرف مغرب سرازیر می‌شد.


    مصریان قدیم بز نر و گاو نر را به شكل خاصی تقدیس می‌كردند و آنهارا رمز و نماینده نیروی جنسی خلاق می‌دانستند. درپایان كار خدایان رنگ آدمی‌ پیدا كردند اگر صحیح‌تر گفته شود انسانها به شكل خدایان در آمدند. این خدایان بشری مصری مانند خدایان یونانی چیزی جز مردان و زنان بر جسته‌ای نبودند كه اندام درشت پهلوانی داشتند ولی همه آنان با استخوان و گوشت وخون آفریده شده بودند، گرسنه می‌شدند و خوراك می‌خوردند تشنه می‌شدند و آب می‌نوشیدند، عشق می‌ورزیدند و زناشویی می‌كردند، دچار خشم و غضب می‌شدند و می‌كشتند و در آخر كار به سالخوردگی می‌رسیدند و از جهان می‌رفتند. این خدایان -یعنی رع و آمون و اوزیریس بزرگترین رب النوعهای مصری بودند. باگذشت زمان رع و آمون و خدای دیگری به نام پتاح درهم آمیخته شد و به صورت سه مظهر یاتجلی خدای یگانه‌ای در آمد كه هرسه را فرا می‌گرفت.


    مصریان راعقیده بر آن بود كه اوزیریس نیل دوباره زنده می‌شود و همه گیاهان پس از مرگ زندگی را از سر می‌گیرند. انسان نیز می‌تواند بعد از مردن دوباره به زندگی باز گردد. این كه جسد مردگان درخاك خشك مدتهای دراز صحیح و سالم می‌ماند ازعواملی است كه عقیده خلود راهزاران سال در مصر باقی نگاه داشته است. باوجود این باید دانست كه دین مصری چندان توجهی به اخلاق نداشته است كاهنانی كه همه وقتشان مصرف فروختن افسون و خواندن عزایم و پرداختن به آداب سحر و جادو می‌شد وقت آن را پیدا نمی‌كردند كه اصول اخلاقی را به مردم بیاموزند.


    خود خدایان برای آزردن یكدیگر از سحر و جادو و افسون مدد می‌گرفتند. ادبیات مصر قدیم پر از نام جادوگرانی است كه باگفتن یك كلمه دریاچه‌ای را می‌خشكانیده یا دست و پای جداشده‌ای را به بدن می‌چسبانیده یامردگان رادوباره به رندگی باز می‌گردانیدند. هرشاه جادوگران خاصی داشت كه به او كمك و راهنمایی می‌كردند مردم چنان معتقد بودند كه فرعون را نیرویی جادوای است كه با آن می‌تواند از آسمان باران فرود آورد یا سبب فیضان رودنیل شود.



    روایت دیگر مربوط به مصر باستان اين است که وقتی ملکه یا پادشاهی از دنیا می‌رفته نرده بانی برایش قرار داده می‌شده تا روحش به بهشت برود و معتقد بودند اگر کسی از زیر اين نردبان رد بشود آن روح در زمین اسیر مى‌شود و نمى‌تواند به آسمان برود. ديگر اينكه قبل از اختراع چوبه دار مجرمان را از نردبان آویزان می‌کردند و معتقد بودند که روح آنها زیر نردبان باقی می‌ماند و همچنین اعتقاد داشتند وقتی یك فرعون می‌میرد یك پرنده كه همانا روح اوست از دهان او خارج می‌شود.



    3d5773caeaba82df4e4ca907f999a712.jpg



    زندگى پس از مرگ
    مصریان باستان به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتند و همه مردم از فقیر تا غنی و حتی فرعون تمام تلاششان بر ابن بود تا در طول حیات وسایل رفاه و آسایش خود را برای زندگی در جهان پس از مرگ تدارك ببینند. طبق همین اعتقاد بود كه در آرامگاه اشراف و فراعنه ظروف و اثاثیه و زیورآلاتی قرار می‌دادند تا در دنیای دیگر از آنها استفاده كنند. همچنین روی تابوت شاهان صحنه هایی از زندگی و جشن و شكار و پیروزی بر دشمن را ترسیم می‌كردند. آنها حتى از دوران جوانى به فكر تهيه و تدارك اسباب مرگ خود بودند و اعتقاد آنها به زندگى پس از مرگ چنان قوى بود كه به خاطر مرگ نزديكان خود نيز زياد گريه و زارى نمى‌كردند.


    آنها معتقد بودند كه كا یا روح آزاد شده مرده برای زندگی جاودانه در سرزمین مغرب (دنیای مردگان) به كالبد و جسم سالم نیاز دارد تا در آن حلول كند به همین خاطر بدن مرده را مومیایی می‌كردند تا جسم او تا وقتی كه روح آزادش از راهروی مات برنگشته سالم بماند. همچنین پس از مومیایی جسد مرده را داخل تابوتی كه هم اندازه و قالب بدنش ساخته شده بود قرار می‌دادند تا كالبدی آماده برای بقای روح فرعون در سرزمین مغرب باشد.


    مصریان باستان معتقد بودند هر موجود زنده همزادی دارد كه با مرگ او فوراً از بین نمی‌رود. به همین دلیل كنار جسد مومیایی غذاهای پیشكشی می‌گذاشتند تا همزاد (كا) از آنها تغذیه كرده و تا زمانی كه روح آزاد (با) از راهروی مات بازنگشته سالم بماند. با بازگشت روح آزاد همزاد (كا) هم در كالبد مومیایی وارد می‌شد تا با هم به بهشت ابدی سفر كنند.


    هرودوت مورخ یونانی عهد هخامنشیان در كتاب "تواریخ" خود از مشاهدات خود درباره نحوه مومیایی‌های مصریان چنین نوشته است:‌" مصریان پس از شستن مرده در رود نیل مغز مرده را با چنگكی از راه بینی بیرون می‌كشیدند و درون جمجمه را شستشو می‌دادند. سپس با سنگی لب تیز پهلوی مرده را می‌شكافتند و جگر، شش، معده و روده‌ها را در آورده و داخل چهار كوزه سفالین می‌گذاشتند.



    آنگاه درون شكم را با شراب خرما می‌شستند و بر آن داروهای معطر می‌پاشیدند و آن را با گیاه‌های خوشبو پر می‌كردند. سپس شكاف پهلو را می‌دوختند و جسد را به مدت هفتاد روز در حمامی‌ از مایع دارویی قرار می‌دادند و بعد از این مدت آن را بیرون آورده و با نوارهای آغشته به موم جسد را محكم نوارپیچ می‌كردند و روی آن نشانه‌های طلسم قرار می‌دادند. راهبان در حین این كار مدام وردهای جادویی می‌خواندند تا روح شیاطین از مرده دور شود‌. "


    گشودن دهان مومیایی یادآور دیدار هوروس با پدرش آزیریس است كه در آن هوروس با تیشه‌ای چشم و گوش و زبان پدر مرده را باز كرد تا هم چشمی ‌را كه در نبرد باست از دست داده بود به او نشان دهد و هم خبر پیروزی را به گوش پدر برساند و هم با لمس لبان پدر قدرت فرمانروایی بر خدایان را از او دریافت كند.


    كارگزاران و خویشاوندان مرده مجبور بودند تا تمام جزئیات مراسم آیینی را به دقت انجام دهند. چرا كه معتقد بودند اگر بخشی از مراسم درست انجام نشود مرده در جهان زیرین به روحی خبیث بدل شده و بازماندگان را آزار خواهد داد. پس از این مراسم جسد را داخل تابوتی از سنگ یا چوب سخت قرار می‌دادند و داخل تابوت هم انواع لوازم و ابزار زندگی روزمره مرده را می‌گذاشتند. داخل بعضی از تابوت‌ها پاپیروسهایی از كتاب مرگ قرار می‌دادند تا مرده در آن دنیا با خواندن كتاب مسیر رسیدن به راهروی مات را گم نكند.


    كاهنان كتابهای مرگ را روی طوماری از برگ پاپیروس نوشته و در بازار می‌فروختند. مردم عادی هم به امید اینكه با داشتن این كتاب می‌توانند به سوالات خدایان جواب داده و از دروازه ها عبور كنند آنها را خریده و در خانه نگهداری می‌كردند یا در مقبره خود قرار می‌داند.


    كاهنان به احترام خدایان بر روی صورت مومیایی شده فرعون ماسكی طلایی قرار داده و بر درپوش تابوت او جملات جادویی برای حفاظت روح فرعون از شیاطین می‌نوشتند. در قدیم رسم بر آن بود كه همراه فرعون تعدادی از نوكران و برده ها را زنده زنده دفن می‌كردند تا فرعون در دنیای مرده‌ها و به كمك آنها بتواند دوباره بر مردم حكومت كند. اما به مرور زمان این رسم برچیده شد و به جای آنها مجسمه‌هایی از ساحران نوكران و خدایان را داخل تابوت فرعون قرار دادند.


    روح آزاد مرده (با) مجبور بود از دروازه های خدایان عبور كند تا به قرارگاه آزیریس در راهروی مات برسد. از آنجا كه در هر دروازه خدایان نگهبانی وجود داشت مرده می‌بایست ثابت می‌كرد كه در طول زندگی چه كارهایی را در حق خدایان و فرزندان آنها (فراعنه) انجام داده تا اجازه عبور از دروازه‌ها را به دست آورد. با عبور از دروازه های خدایان مرده به آخرین و مهمترین دروازه یعنی راهروی مات می‌رسید.


    در این جا یكی از خدایان قلب مرده را در آورده و روی یكی از كفه های ترازوی مات قرار می‌دهد. اگر قلب مرده سبكتر از پر باشد یعنی در زندگی كارهای خوبی انجام داده و تمام عمر در خدمت فرعون و خدایان بوده پس لیاقت آن را دارد كه نزد آزیریس برود. اما اگر قلبش سنگینتر از پر باشد یعنی در دنیای زنده‌ها كارهای بد و زشت زیادی انجام داده و به پسر خدایان (فرعون) خدمت نكرده پس مستوجب عذاب و نابودی است و باید توسط شیطان آموت (سگی با سر تمساح كه زیر وزنه نشسته است) بلعیده شود.