آداب و رسوم شیرازی ها در دوران بارداری

شروع موضوع توسط Nazanin ‏1/8/15 در انجمن ایرانگردی

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    8d9e7b53f4b342c876b598baef798097.jpg

    اگر زن حامله هر روز یک دانه سیب سرخ دعا خوانده بخورد، فرزندش زیبا می شود. زن باردار هرگز نباید توت سیاه و انجیر بخورد. اگر توت سیاه خورد بچه ای که خواهد آورد دچار غش خواهد شد و به علاوه طاسه خواهد رفت یعنی رنگش کبود می شود و به سختی نفس می کشد. انجیرموجب سقط جنین است .

    اگر زن حامله اویشن بخورد بچه اش سقط می شود، زن باردار نباید تنها به جایی برود زیرا آل او را می زند. برای این که زن حامله احساس تنهایی نکند باید دعای ام البنون را به گردنش انداخت خوردن آش کارده موجب سقط جنین می شود. اگر زن حامله تا چهل روز بعد از موضوع حمل فوت شود. بهشتی است. مار هرگز زن حامله را نمی گزد.



    6325d7d701ccd74d131a1cdeb53ae37f.jpg



    غذاهای پیش از زایمان :
    همین که زنی آرمه کرد باید غذاهای مخصوص به او داد ازجمله آنان آش ماست ( پختنی ها) آش غوره، کوفته سبزی، حلوای کاسه .



    آش آرمه پزان :
    زمانی که دوره آرمه داری زن حامله بگذرد بسیاری از بستگان نزدیک او و شوهرش مانند خواهر و مادر یک وعده غذای کامل شامل مرغ سرخ کرده، چلو خورشت، کوفته سبزی، حلوای کاسه، آش و فرنی به نام آش آرمه پزان تهیه کرده و برای ناهار یا شام آن زن و شوهر جوان می فرستند و این سنت احترامی است به زن حامله و شوهرش .



    ecc41ffacc530979849dd9a8cc275368.jpg



    لوله اندازون :
    در ماه چهارم یا پنجم حاملگی از طرف خانواده عروس مراسمی به نام لوله اندازون برگزار می شود. در این مراسم بیشتر اقوام هستند برای برگزاری این مراسم عقیده دارند که باید روز دوشنبه یا جمعه را برگزید زیرا برای لوله اندازون، در این دو روز ساعت خوب است و شگون دارد.



    مادر زن لوله کوچکی که از طلا یا فولاد است و یا لوله طلایی که تو خالی است روی ظرف پر از نقلی گذاشته و دستمال نقره دوز و یا پولک دوزی شده و یا توری نازک و خوش رنگی را روی آن می اندازند و برای عروس می فرستند. بعد تمام میهمانان پذیرایی می شوند و واسونک هایی نیز خوانده می شود که از جمله آن :

    ای حریر نرم و نازک کی خریده؟ شوهرت
    خانم عروس، بی بی عروس، ای چی چیه در برت



    آوردن رختک:
    همین که زن حامله هفت ماهه شد از طرف مادرش لباس های مورد لزوم بچه را در چمدان یا در سینی های جداگانه گذاشته و روی آن پارچه می کشند و برای عروس می فرستند. همه اقوام داماد جمع می شوند بعد از مدتی کسی که از جانب مادر عروس به خانه داماد آمده پارچه ها را برمی دارد و به عروس و بستگان شوهرش تحویل می دهند و ضمن این کار جملاتی راکه حاکی از اشتیاق طرفین به پسر بودن حمل است گفته می شود از جمله او را آقازاده می خوانند.

    رختک معمولاً شامل این البسته و اشیاء است، گهواره یا ننو، قنداق، پیشانی بند، ناف بند، صابون، روپوش بچه و غیره….



    عقاید درباره زائو و نوزاد :
    اگر چاقو یا قیچی نزد زن زائو باشد آل او را می زند، باید نوزاد را در شب اول تولدش کمی در کوچه و بازار گرداند که اگر کسی بر او وارد شد عیبی نداشته باشد. شب های یک شنبه و چهار شنبه باید زاغ و اسپند برای نوزاد دود کرد تا اگر بچه نظر خورده بریده شود. اگر بچه ای را وجب کنند می میرد و از این قبیل .



    همتی :
    چند روز قبل از آن که آثار و نشانه های زایمان ظاهر شود، زن باردار به دیدن اقوام و خویشان می رود و این ملاقات ها برای آن بود که نزدیکان و آشنایان درمراسم زایمان شرکت کنند و به آن همتی می گفتند.





    زایمان :
    هنگام وضع حمل اکثر اقوام و بستگان در اطراف زائو حاضر می شدند، جز زن هایی که هفته گیرک یا چله گیرک داشتند (به زنانی که نوزادشان از روز هفتم مرده بود ( هفته گیرک) دار و به آنهایی که نوزادشان از روز تولد تا چهل روز بعد مرده بود( چله گیرک) دار می گفتند .



    زن هایی که از ساعات اولیه زایمان نزد زائو آمده بودند می توانستند بقیه روز ها هم به دیدن او بیایند ولی زن های هفته گیرک دار و چله گیرک دار تا چهل روز پس از تولد نوزاد حق نداشتند به دیدن زائو بروند. چند ساعت قبل از زایمان زمانی که اولین نشانه ها پیدا می شد، برای آسان زاییدن مقداری فرنجمشک، زعفران، مشک فراموشی و اسطوخودوس را دم کرده به زائو می دادند. قبل از زایمان در یک مجمعه (سینی بزرگ لبه دار) مقداری خاک ریخته، چهارعدد خشت را دو به دو روی هم و در مقابل هم قرار می دادند، روی خاک را با پارچه یاکهنه ای می پوشاندند، زائو را روی دو پا و بالای خشت ها نشانده و به فاصله ای که بین خشت ها ایجادشده بود ( گودک) می گفتند یکی از اقوام نزدیک زائو به عنوان (پیش نشین) رو به روی او می نشست.



    تولد که صورت می گرفت ماما بچه را می گرفت و هنگامی که می خواست ناف نوزاد را ببرد هرکدام ازحاضرین مبلغی به عنوان ناف بران به او می دادند. درطول زایمان یک نفر اذان می گفت و آن را اذان بی موقع می نامیدند. در یکی از گوش های نوزاد اذان می گفتند و در گوش دیگر او اقامه خوانده می شد. زیر متکای زائو یک قداره قرار می دادند. ماما سیخی به دست گرفته و روی بدنه دیوار ضمن کشیدن خطی می گفت: حصار می کشم. عمل حصار کشیدن سه مرتبه انجام می گرفت. یک قیچی را به دهان زائو می گذاشتند.



    و او سه دفعه قیچی را به دندان می گرفت، سپس قیچی را زیر متکای او قرار می دادند. سه عدد پیاز را با یک قطعه کوچک (کنجه) گوشت به سیخی کشیده سیخ را بالای در راهرو یا اتاقی که زائو در آن خوابیده بود نصب می کردند تا هرکسی که وارد و خارج می شود از زیرآن رد شود. تمام این کارها برای آن بود که به زائو و نوزادش آسیب و چشم زخمی نرسد. مراقبت از زائو درشب ها با هوشیاری و دقت بیشتری انجام می گرفت و برای جلوگیری از آل زدگی او را تنها نمی گذاشتند. آدم های خسته و کوفته نباید به دیدن نوزاد می آمدند چرا که نوزاد به بی حالی و بی رمقی دچار شده از حال می رفت.



    در صورت بروز چنین حالتی، گیوه یا ملکی پدر نوزاد رابرداشته آنها را بالای سر نوزاد به هم می زنند تا گرو غبار پای افزارها روی او ریخته از بی حالی بیرون آید. بعد مقداری باروت را در آستانه در اتاقی که زائو در آن خوابیده بود می ریختند و زائو نگاه می کرد، در همین حال یک قطعه زغال آتش شده را روی باروت می گذاشتند و زائو باید تا زمانی که باروت در حال سوختن و شعله کشیدن بود به آن نگاه می کرد.



    سپس آتش روی باروت را به پشت بام همان اتاق می انداختند و این کار را سه روز انجام می دادند روزهای اول و سوم و هفتم روی خشت خامی با پارچه رنگی، چشم و ابرو و بینی و دهان گذاشته کمی اسپند و نمک وسکه ای درگوشه های خشت قرارداده، خشت را سرکوچه می گذاشتند. شخص یا گدایی که سکه را برمی داشت وظیفه داشت خشت را بشکند. روز سوم قابله (ماما) بند سیاه و سفیدی را که به هم تابیده شده بود و به آن بند چله می گفتند به دور گردن، مچ دست و مچ پای زن زائو و هم چنین به دور گردن و مچ دست نوزاد می بست بند چله را تا چهل روز پس از زایمان از زائو و نوزاد جدا نمی کردند.



    روز چهارم مقداری کاچی پخته و به زائو می دادند که به کاچی زیر تو ( تب) معروف بود. در اولین چهارشنبه یا یکشنبه پس از تولد برای زائو و نوزاد زاغ و اسپند می سوزاندند. بدین ترتیب که قطعه ای زاغ را به یک دست و سوزنی را به دست دیگر گرفته ضمن فرو کردن سوزن به زاغ مطلبی می گفتند و بعد زاغ و مقداری اسپند را در آتش می ریختند این مراسم برای رفع مضررات از جان زائو و نوزاد بود و بیشتر به وسیله مادر زائو انجام می شد.



    حمام زایمان :
    برای رفتن به حمام عده ای از آشنایان را دعوت می کردند. سیخ پیاز و گوشت را که بالای در زده بودند برداشته و یکی از پیازها را توی کوچه، دومی را دم در حمام و سومی را داخل حمام زیر پای زائو می گذاشتند تا له شود وقطعه گوشت را بین راه جلو سگ می انداختند. پس از پوشاندن لباس های زائو چارقدی روی سر او انداخته و رویش لچک (دستمال) سیاهی می بستند این لچک مشخص کننده زن زائو بین سایر زن ها بود زائو ابتدا وارد اتاق خود می شد و نوزاد را بعد از او وارد اتاق می کردند. روز هفتم یا دهم برای نوزاد ننی (ننو) می زدند.



    ابتدا ننی را روی زمین پهن کرده، چهارعدد گردو را در چهار گوشه آن می شکستند، قطعه گوشتی را نیز وسط ننی گذاشته و بعد آن را به گربه ای می دادند. مقداری پوست خز روی سر نوزاد قرار می دادند تا ملاجش نیفتد و بی وقتی نکند بچه را تا چهل روز از اتاق بیرون نمی بردند بعد از چهل روز معتقد بودند اگر او را از جلو دکان رنگرزی رد کنند، بچه حمله ای شده و به اصطلاح پیرونه می کند روز چهلم نوزاد رابا مقداری نقل و شمع به شاهچراغ می بردند، شمع ها را آنجا روشن کرده و نقل ها را به مردم می دادند. کمی نان را گوشه قنداق گذاشته و هنگام رفتن به شاهچراغ نان را جلو اولین سگی که می دیدند می انداختند. پسر را تا دوسال دوماه کم (بیست ماه ) و دختر را دوسال و دو ماه شیر داده این موضوع را به پیغمبر اکرم نسبت می دادند.



    از شیر گرفتن بچه :
    پس از مدت شیرخوارگی روز جمعه ای را انتخاب کرده و با خود یک انار و مقداری ماست برداشته به مسجد جامع می رفتند. در محوطه مسجد جمعه ستون سنگی کوتاهی بود که سرستون سنگی روی آن قرار داشت در سطح بالایی این سر ستون سوراخ هایی کنده شده بود بعضی ها تعداد این سوراخ ها را چهل عدد و بعضی کمتر می دانستند. ماست را باقاشق درسوراخ ها ریخته سپس آنها را از سوراخ ها جمع کرده به داخل ظرف می ریختند.



    کسانی به جای ماست از آب استفاده می کردند با دندان کمی از پوست انار را می کندند و پس ازخواندن سوره یاسین به درون انار فوت می کردند. (این عمل ممکن بود درمسجد یا جایی دیگر انجام شود ولی مهم آن بود که حتماً در روز جمعه این کارصورت بگیرد.) ظهر جمعه درمنزل رو به قبله می نشستند و بچه را کاملاً شیرداده سیر می کردند، آنگاه قطعه ای سنگ یا بازیچه ای را کمی دورتر پرتاب کرده بچه را می فرستادند تا آن سنگ یا بازیچه را بردارد و از آن ساعت شیردادن به بچه را قطع می کردند تا سه روز از ماست و اناری که با خود به مسجد برده و باز گردانده بودند به بچه می دادند.