اعیاد و جشنها: اعیاد و جشنها از جلوه های فرهنگی معنوی و نمودی از فلسفه حیات و دنیا نگری و ویژگی های روانی , ذوقی و زیبا شناسی و عشق و اشتیاق خلق ها برای زندگی بهتر در گذر سده ها هستند. چهارشنبه سوری: دو شب چهارشنبه نیمه دوم بهمن ماه را چهارشنبه دروغی می نامیدند جوانان و بزرگترها آنها را جدی نمی گرفتند بچه ها با اندکی آتش روشن نمودن و با مختصر امکانات آنرا جشن می گرفتند و در واقع به استقبال چهارشنبه های بعدی می رفتند ولی چهارشنبه های اسفند ماه هر چهار تا رسماً جشن گرفته می شد و جوانان و بچه ها با تمام امکانات آتش بازی نموده و شادی می کردند ولی چهارشنبه آخر حال و هوای دیگری داشت و از چند روز قبل نه تنها جوانان و بچه ها بلکه تمام افراد خانواده خود را برای این جشن ملی مهم آماده می نمودند برای تهیه وسایل آتش بازی خیلی تلاش می نمودند مثل آن بود که آن روز باید یک حمله مهمی شروع کنند همه خود را به فش فشه , طپانچه و بمب های دستی, ترقه و غیره مسلح می نمودند از بعد از ظهر روز سه شنبه جشن با دهل و سورنا شروع می شد همه لباس نوی می پوشیدند , دهل زن همراه با سورناچی در خیابانها مشغول نواختن می شدند و مردم از زن و مرد , پیر و جوان دور آن جمع می شدند . مردها به تنهائی و گاهی دسته جمعی می رقصیدند . عصر با گرگ و میش شدن هوا در بام ها آتش روشن می شد و مهماتی که جوانان چند روز تدارک دیده بودند بکار گرفته می شد شعله های آتش از بامها زبانه می کشید و صدای شلیک گلوله های طپانچه و دیگر وسایل آتش زا از همه طرف به گوش می رسید و در تمام خانه ها برای شام پلو و خورشت آماده می شد و بچه ها بیشتر از این بابت خوشحال بودند که آن شب پلو خواهند خورد زیرا همانگونه که قبلاً نیز گفته شد سالی یکی دو بار بیشتر برنج مصرف نمی شد. آن شب باید تمام اعضای خانواده پشت بام ها می رفتند و در آتش بازی شرکت می نمودند بعد از فرو نشستن آتش همه از روی آتش می پریدند و با صدای بلند می گفتند ( سرخی تو از من زردی من از تو) بعد از اتمام وسایل آتش بازی و فروکش کردن آتش مقداری از آتش روی بام را به حیاط می ریختند زیرا آن را خوش یمن می دانستند بعد از تمام شدن همه این مراسم از بام پایین آمده و شامی را که مدتها انتظارش را کشیده بودند صرف می کردند . بعد از صرف شام مرحله قاشق زنی (بئلدی بئلدی) شروع می شد اغلب بچه ها و جوانان تو بره یا دستکش را با ریسمانی که با آن بسته می شد از روزنه خانه ها به پایین می فرستادند و صاحب خانه چند عدد بادام یا گردو و یا سنجد توی توبره می گذاشت بعضی بچه ها به اکثر خانه ها سر می زدند و در این موقع عده ای از دختر بچه ها و بزرگتر ها که در خانه مانده بودند با هم به بادام بازی می پرداختند و ضمناً حتماً آن شب حنا خیس می کردند و اعضای خانواده همه به کف دستها حنا می بستند و بقدری به اینکار اهمیت می دادند که حتی اگر فردی از حنا خوشش نمی آمد یا از گذاشتن حنا به دستهایش خودداری می کرد حداقل انگشت بزرگ پای خود را حنا می گذاشت و به این ترتیب مراسم شب چهارشنبه سوری به پایان می رسید . یکی دیگر از مراسم چهارشنبه سوری (شب سه شنبه آخر اسفند) این بود که اگر دختری آن سال ازدواج کرده ولی هنوز به خانه شوهر نرفته و در خانه پدرش بود هدایایی از قبیل لباس ,شیرینی و مواد لازم برای تهیه شام آن شب از قبیل برنج و روغن و غیره از خانواده داماد به خانواده عروس فرستاده می شد و خانواده عروس هم برای داماد پیراهن و یا پوشاک دیگری می فرستاد. صبح روز آخرین چهارشنبه اسفند ماه مردم خود را برای رفتن به مراسم (ناو) و (دوز)آماده می کردند. الف) مراسم ناو: صبح روز آخرین چهارشنبه قبل از طلوع آفتاب همه مردم از زن و مرد و پیر و جوان از آبادی بیرون آمده و در محل معینی که آب بره آسیاب معروف به آسیاب (جهودلر) بود گرد می آمدند دخترهای دم بخت از روی آبی که از آب بره جاری بود می پریدند و می گفتند (آتل ماتل چهارشنبه بختیم آچل چهارشنبه) و در طرفی هم دهل زن و سورناچی زنان عده ای را دور خود جمع می کردند بعضی ها می رقصیدند و جوانان مقداری از وسایل آتش بازی را که از شب قبل برای این مراسم کنار گذاشته بودند بطور دسته جمعی بکار می بردند . بعد از طلوع خورشید همگی به خانه های خود برگشته و صبحانه صرف می نمودند و صبحانه آن روز اغلب نان روغنی بود که در خانه خود می پختند و اغلب با حلوای خانگی همراه بود. ب) مراسم دوز: در زبان ترکی به محل هموار (دوز) گفته می شود . اما در محل به مراسمی اطلاق می شود که ذیلاً شرح آن می پردازیم. بعد از مراسم ناو و صرف صبحانه حدود ساعت ۹ به بعد ازمردم دسته دسته از شهر خارج شده و به محل وسیع و همواری به نام قبرستان آغداش می رفتند و دور هم جمع می شدند این مراسم هم با دهل و سورنا و رقص و بادام بازی بچه ها تا ظهر ادامه پیدا می کرد ولی جالب ترین صحنه این مراسم که در مراسم های دیگر دیده نمی شود اسب سواری و اسب دوانی بود هر ** اسب خود را برای این مراسم با شستن و زینت دادن و غیره آماده می نمود و در موقع معین وارد میدان می نمود. هر ** سوار بر اسب دور مردم به جولان می زد و گاهی هم سواران با هم به رقابت می پرداختند نا گفته نماند که گاهی میان این دلخوشی ها و جشن ها بعضی ها به دلایل مختلف از جمله مستی یا غرور جوانی جنگ و دعوا به راه انداخته زد و خوردهائی پیش می آوردند . این مراسم تا ظهر ادامه داشت موقع ظهر مردم دسته دسته به خانه های خود بر می گشتند . آن روز تقریباً در همه خانواده ها آش کلم یا (کله دوش) بود و به این ترتیب مراسم چهارشنبه سوری خاتمه می یافت. همچنانکه گذشت در این ایام یکی از سرگرمی های خانواده ها و نوجوانان (بادام بازی) بود . این بازی ضمن اینکه یک بازی سرگرم کننده بود بیشتر برای برد و باخت بین بچه ها رایج بود . بادام بازی به دو روش بود یکی روش تک (فرد) و جفت ( زوج) می گفتند که آنرا دو نفر یا چند نفر می توانستند با هم بازی کنند به این ترتیب که یکی از بازیکنان مقداری بادام در مشت خود می گرفت و طرف دیگر باید حدس می زد بادام های مشت او تک است یا جفت اگر حدسش درست در می آمد همه بادام های مشت طرف را می گرفت و اگر غلط از آب در می آمد بایستی به تعداد بادامهای مشت طرف به او بادام می داد و با این طریق بازی ادامه پیدا می کرد. طریقه دیگر بادام بازی به این شکل بود که چند نفر یا حداقل دو نفر چاله ای به عمق ۱۰ سانتی متر و به قطر ۱۵ سانتی متر در کنار دیواری روی زمین می کندند و به نوبت یکی از بازیکنان به فاصله تقریباً دو متر از چاله می ایستاد و مقداری بادام با دست خود به چاله می انداخت تعداد بادامهایی که توی چاله بود می شمرد , اگر جفت در می آمد همبازی که بعد از آن نوبت انداختن بادام به چاله با آن بود به اندازه بادام های توی چاله به طرف دوم پرداخت می نمود و اگر بادام های توی چاله فرد بودند طرف بازی بادام های توی چاله را برای خود بر می داشت و بدین طریق بازی ادامه پیدا می کرد . عید نوروز: مردم از آغاز اسفند ماه مقدمات جشن عید نوروز را تدارک می دیدند تقریباً تمام وسایل خانه و خود خانه را تمیز می کردند شستنی ها را شستند و پاک می کردند و در صورت لزوم دیواره های اطاق نشیمن و پذیرایی را سفید کاری یا کاهگل می کردند . بعضی ها فقط یک خانه تنوردار محل زندگیشان بود , در طول زمستان که هر روز تنور را برای پختن غذا و گرم کردن کرسی روشن می نمودند دیواره ها کاملاً سیاه می شد برای سفید کردن دیوارهای کاهگلی , خاک خالص را با آب مخلوط کرده و بصورت مایع در می آوردند سپس آن را با جاروی معمولی به دیوارهای خانه می پاشیدند بدین طریق تقریباً به رنگ کاه گل تازه در می آمد و خانه تمیز می شد خلاصه تمام تلاش و امکان خود را برای تمیز کردن و وسایل آن بکار می بردند بعد از تمیز کردن خانه و وسایل آن نوبت به تمیز کردن یا خریدن لباس های اعضای خانواده می رسید اکثراً سعی می شد بخصوص برای بچه ها لباس های نو بخرند بعد از این مرحله نوبت تهیه ی شیرینی برای عید بود مقداری از شیرینی ها توسط خود خانمها در خانه پخته و مقداری هم از بازار شهر شاهپور (سلماس) تهیه می شد . میوه که مطلقاً وجود نداشت مگر خشک بار از قبیل گردو , بادام , سنجد و انگور آویزان شده (میلاخ) و با این اقدامات خود را برای تحویل سال نو آغاز سال جدید آماده می نمودند. روز قبل از تحویل سال (روز عرفه یا در اصطلاح محل عارافا) خانواده هائی که در طول آن سال عزادار شده بودند حلوامی پختند و بعد از ظهر همان روز با عده ای از فامیل و همسایه ها حلوا را به سر قبر متوفی می بردند در قبرستان هم عده ای به آنها ملحق می شدند و پس از فاتحه خوانی یک نفر حلوای را بین حاضرین تقسیم می کرد بعد قبرستان را ترک می گفتند . آن روز تقریباً تمام مردم از زن و مرد , پیر و جوان به قبرستان می رفتند تا قبل از جشن عید یادی از عزیزان از دست رفته خود بنمایند . ضمناً این روز را (روز قبل از عید نوروز ) را عارافا می گفتند. در آن زمان هیچکدام از رسانه های گروهی امروزی وجود نداشت و ساعت تحویل سال را معمولاً از تقویم هایی که خیلی کم بین مردم پخش می شد می فهمیدند و حتی خانه ها دارای ساعت نبود تا خودشان از روی ساعت موقع تحویل سال را تشخیص دهند روی این اصل یکی دو ساعت مانده به تحویل سال افراد مسن و ریش سفیدان در مسجد جمع می شدند و با راهنمائی ملای محل دعای تحویل سال می خواندند و در ظرف بزرگ تعدادی ماهی توی آب رها می کردند و معتقد بودند به محض تحویل سال ماهی ها در ظرف آب پشت و رو می شوند . بعد از تحویل سال مردهائی که در مسجد و دور هم گرد آمده بودند هر کدام ظرف کوچکی از آب ظرفی که حاوی ماهی بود پر نموده به خانه خود می آوردند و تحویل سال را به اطلاع خانواده می رساندند در همان لحظه افراد خانواده سال را به هم تبریک گفته و فرزندان دست پدر و مادر را بوسیده و برای آنها سلامتی و طول عمر آرزو می کردند اگر سال به هنگام روز تحویل می شد بلافاصله نوه ها به خدمت پدر و مادر بزرگ و تازه داماد ها به خدمت پدر زن و مادر زن می رفتند . اما قبل از اینکه دید و بازدید عمومی شروع شود مردم به خانه افرادی که در طول آن سال کسی را از دست داده بودند می رفتند و در خانه آنها پس از خواندن فاتحه و صرف چای و عرض تسلیت به بازماندگان خانه را ترک می کردند . این رسم همچنان پا برجاست بعد از آن روز اول سال افراد فامیل نزدیک بخصوص کوچکتر ها به خانه بزرگتر ها می رفتند و هر خانواده در محل پذیرایی خود سفره ای پهن کرده و آنچه از خوردنی , شیرینی و خشکبار برای عید تدارک دیده بود روی سفره می چید میهمانها پس از صرف شیرینی و عرض تبریک بلافاصله آن خانه را ترک گفته و خانه دیگری می رفتند و از روز دوم مردم بصورت دسته های چند نفری از یک سمت آبادی شروع کرده به یک یک خانه ها رفته و خوردنی صرف نموده و تبریک گفته آن خانه را ترک گفته و به خانه ی بغلی می رفتند به طوریکه تقریباً همه به خانه ی یکدیگر می رفتند و این دید و بازدید ها سه روز طول می کشید و هر دسته به خانه ای که وارد می شد , بود و نبود میزبان مهم نبود می نشستند تبریک می گفتند و از آنچه بود می خوردند و بلافاصله می رفتند . معمولاً افراد خانواده به نوبت وظیفه میزبانی را به عهده می گرفتند تا موقع رسیدن میهمانان بتوانند تا اندازه ای از آنان پذیرائی کنند سه روز اول فروردین حداکثر تا چهارم فروردین دید و بازدید اختصاص به مردها داشت. در این مدت زنها در خانه بودند بعضی سرپائی به نزدیکترین فامیل ها می رفتند و باز به خانه بر می گشتند . بعد از اینکه نوبت دید و بازدید مردها تمام شد و مردها و پسران برای انجام کارهای کشاورزی راهی صحرا می شدند , دید و بازدید زنها آغاز می شد . دید و بازدید عیدی زنان تا مدتها بعد از سیزده بدر ادامه می یافت چنانکه مردان به کنایه می گفتند که دید و بازدید زنان تا رسیدن میوه گیلاس طول می کشد زیرا روش دید و بازدید زنها به طریق دیگر بود . زن بزرگ خانواده یک روز بعد از ظهر با بچه ها و عروسها به یکی از خانه های همسایه یا فامیل می رفتند چند ساعتی در خانه آنها می ماندند غیر از شیرینی عصرانه هم می خوردند و عصر آن خانه را ترک می کردند و یک روز هم این خانواده میزبان خانواده ای می شد که به خانه آنها رفته بودند به این ترتیب دید و بازدید خانمها مدتها ادامه پیدا می کرد بطور کلی عید نوروز نزد مردم به مانند سایر ایرانیان بسیار گرامی بود زیرا این عید بزرگ بر یک سنت دیرینه بعنوان بزرگترین عید ملی و باستانی مطرح بود . زیرا سمبل زندگی و حیات نو است و مردم همیشه سعی می کردند هر چه با شکوه تر این جشن را برگزار نمایند . سیزده بدر: در این روز بعضی خانواده ها اگر هوا مساعد بود از صبح با تمام افراد خانواده یا دو خانواده با هم به باغ و یا به دامن صحرا می رفتند و ناهار را در آنجا خورده و عصری بر می گشتند و بعضی بعد از ظهر به صحرا رفته پس از گردش , عصر بر می گشتند معمولاً مردم در صحرا بطور پراکنده گردش کرده یا دو و سه خانواده با هم دور هم جمع می شدند. عید فطر: اغلب مردم بعد از ظهر ما قبل عید برای فاتحه خوانی به قبرستان می رفتند و در فاصله ی عید نوروز تا عید فطر اگر فردی از خانواده ای فوت می کرد مثل عید نوروز مردان خانواده با اتفاق عده ای از فامیل نزدیک و دوست و همسایه ها بر سر قبر متوفا حلوا برده پس از فاتحه خوانی یک نفر حلوا را بین حاضرین بر سر قبر تقسیم می کرد زنها هم بر قبرستان می رفتند و منتهی بردن حلوا و تقسیم آن جزء وظیفه مردها بود این روز (روز قبل از عید فطر) را هم روز عارافا می نامیدند . روز عید صبح زود عده ای در مسجد جمع شده و نماز فطر می خواندند و بعد از نماز هر ** نسبت به قدرت مالی خود مبلغی پول به ملا می داد و مسجد را ترک کرده به خانه می آمد پس از صرف صبحانه مردها برای فاتحه خوانی به خانه تمام خانواده های عزادار که در فاصله عید نوروز تا این روز کسی را از دست داده بودند می رفتند و بعد از ظهر هم نوبت زنها بود که برای فاتحه خوانی و عرض تسلیت به آن خانه ها می رفتند . معمولاً در بیرون از خانه در کوچه و خیابان آنان که همدیگر را می دیدند عید فطر را تبریک می گفتند کمتر کسی برای عرض تبریک عید فطر به خانه دیگری می رفت . در این روز کمتر کسی کار شخصی خود را تعطیل می کرد و همچنین برای روز عید فطر اکثر خانواده ها حلوا درست می کردند و برای صبحانه حلوا و فطیر می خوردند. عید قربان: تنها مراسم این روز قربانی کردن گوسفند یا گوساله بود آنهایی که حاجی بودند حتماً باید گوسفند یا گوساله ای قربانی می کردند و گوشت آن را بین مردم تقسیم می نمودند و گاهاً چند خانواده شریک شده گوسفند یا گوساله ای خریده و قربانی نموده و گوشت آن را بین خود تقسیم می کردند و بعد هر کدام از خانواده ها از سهمی که دریافت نموده مقداری را بین دیگر خانواده ها بخصوص خانواده های فقیر تقسیم می کردند در این روز کارهای شخصی تعطیل نمی شد و غذای مخصوص هم برای این روز وجود نداشت. برگزاری مراسم عروسی: معمولاً جوانی که خدمت نظام وظیفه را تمام می کرد در حقیقت به سن ازدواج می رسید والدین وی نیز خود را موظف می دانستند که برای او همسری انتخاب نمایند . زیرا جوان نه به فکر ادامه تحصیل بود (برای اینکه بی سواد بود؟) و نه دنبال پیدا کردن کار می رفت ( چون به همراه پدر خود شغل پدری را ادامه می داد) و نه به فکر خرید خانه و ماشین و اسباب زندگی بود و تنها برای زندگی او در خانه پدری یک اطاق ۴*۳ از گل و خشت و با کمترین هزینه ساخته می شد که فقط محل خواب عروس و داماد بود و آنها نه وسایلی داشتند و نه اصولاً به وسایل احساس نیاز می کردند در زندگی انسان آن روز هیچکدام از وسایل امروزی وجود نداشت وسایل زندگی در چند بشقاب و وسایل چای خوری و یکی دو عدد دیزی گلی خلاصه می شد و پخت و پز تمام اعضای یک خانواده که ممکن بود ۱۰ ۱۵ نفر باشد یک جا روی اجاق یا روی تنور صورت می گرفت آوردن عروس برای خانواده هیچ مشکلی بوجود نمی آورد و هیچ هزینه ای نداشت تنها یک فرد به اعضا خانواده اضافه می شد آن هم بیشتر از مصرف خود کار می کرد. والدین برای ازدواج فرزندانشان هیچ مانع و مشکلی در سر راه نداشتند و در ضمن معتقد بودند جوان که از بیست سال گذشت حتماً باید ازدواج کند برای این منظور والدین دختری را که مناسب با خانواده خود می دانستند برای پسر خود در نظر گرفته و اقدام به خواستگاری می نمودند بدون اینکه نظر پسر خود را در مورد دختر جویا شوند و حتی ممکن بود که پسر , هرگز دختر را ندیده باشد و خانواده دختر هم همین طور بدون جلب نظر دختر خود اگر طرف را لایق می دانستند می پسندیدند و موافقت می نمودند و هیچکدام از طرفین ازدواج (پسر و دختر) حق اعتراض به خواست و میل والدین نداشتند پس از موافقت والدین دو طرف , مراسم تعیین مهریه بود که خانواده داماد چند نفر از ریش سفیدان و بزرگان فامیل و همسایه ها را دعوت کرده و در روز تعیین شده به خانه عروس می رفتند و خانواده عروس هم چند نفر از اطرافیان خود را دعوت می کرد در این جمع به مانند یک معامله با جر و بحث زیاد و با وساطت ریش سفیدان مبلغ مهریه تعیین می شد ناگفته نماند که بعضی اوقات در مبلغ مهریه به توافق نمیرسیدند خانواده داماد خانه عروس را ترک کرده , عروسی و ازدواج به هم می خورد . پس از تعیین مهریه در آن مجلس شیرینی خورانی کرده سپس یک کله قند بوسیله ی یکی از ریش سفیدان می شکستند و آنرا تکه تکه نموده به هر کدام از میهمانان تکه ای از آن را می دادند زیرا معتقد بودند اگر هر کدام از دختران دم بخت از آن قند بخورند بزودی به خانه بخت خواهد رفت بعد از مراسم تعیین مهریه ثبت ازدواج و عقد خوانی بود برای این منظور داماد و عروس به همراه چند نفر از طرفین به دفتر خانه ازدواج شهر شاهپور (سلماس) مراجعه نموده پس از به ثبت رساندن ازدواج , عقد به وسیله یک ملا جاری می شد بعد دختر و پسر هر کدام به خانه خود باز می گشتند و مدتها شاید یک سال یا بیشتر منتظر می ماندند تا عروسی آنها سر بگیرد و عروس به خانه داماد برود در این فاصله یعنی پس از نشان کردن دختر و حتی پس از رسمی کردن ازدواج و عقد خوانی که دختر در خانه پدر خویش بود تا روزی که عروس را به خانه داماد می بردند داماد و عروس حق دیدن و ملاقات همدیگر را نداشتند در سال ۱۳۳۹ هـ ش حداکثر مهریه یک دختر مبلغ ۵هزار تومان بود. جشن عروسی: یک هفته قبل از آغاز جشن عروسی از طرف خانواده ی داماد از زنها و دخترهای فامیل دعوت میشد تا با اتفاق , هدایایی را که برای دختر و خانواده ی وی تهیه کرده اند به خانه دختر ببرند . مدعوین خود نیز هر کدام نسبت به درجه فامیلی و وضع مالی خود هدایایی برای عروس به همراه خود آورده و در بعد از ظهر یک روزی که قبلاً تعیین شده به خانه عروس می رفتند هدایا که شامل انواع لباس برای عروس و پدر و مادر و برادر و خواهر وی بود تقدیم می شد و فامیل نیز اغلب انواع زینت آلات طلائی به عروس هدیه می کردند و بعضی پول نقد می داد و پس از صرف شیرینی دخترها و خانمها جشن مختصری گرفته و می رقصیدند بعد از اتمام مراسم هر کدام به خانه خود باز می گشتند و این مراسم را آستارا کوبه می گفتند. شب قبل از روزی که عروس را باید به خانه داماد بیاورند در خانه داماد و عروس بطور جداگانه جشن می گرفتند و آن را جشن حنا بندان می گفتند. شب حنا بندان در خانه داماد: پسران جوان را برای صرف شام دعوت می نمودند پس از صرف شام اولین مراسم اصطلاحاً زینت کردن داماد بود . هدایائی از قبیل لباس , کلاه ,وسایل آرایش و غیره که عصر همان روز قبل از شام از طرف خانواده عروس برای داماد فرستاده شده بود و آنرا اصطلاحاً (پست آو) می گفتند , روی یک طبق چوبی چیده به حضور مدعوین می آوردند داماد در مقابل آن هدایا می ایستاد و در طرفین دو نفر از نزدیکترین و صمیمی تر ین دوستانش قرار می گرفتند آن ** که در سمت راست می ایستاد ساغ دوش و آنرا که در سمت چپ قرار می گرفت سول دوش می گفتند . سپس یکی از اطرافیان کلاه را از خنچه برداشته بر سر داماد می گذاشت حاضرین کف زده و هورا می کشیدند بعد بقیه وسایل را از مجلس خارج کرده و مرحله بزن و بکوب شروع می شد . از آغاز مراسم شب حنابندان تار زن و دایره زن نیز حاضر می شدند . پس از صرف شام دایره زن دایره را به پیش تک تک میهمانان می گرفت و آنها باید مبلغی پول توی دایره می گذاشتند و این محل را (جمع کردن دوران) می گفتند بعد از این مرحله از بین میهمانان یک نفر بعنوان بیگ برای اداره مجلس انتخاب می شد . بیگ , امیر بزن و برقص بود به هر فرد دستور می داد که بر قصد ناچاراً آن فرد یا باید می رقصید یا جریمه می داد جریمه هم به نوازندگان می رسید و همین طور بیگ به بعضی هم دستور آواز خواندن می داد و آن فرد هم باید دستور را اجرا می کرد یا مبلغی جریمه می داد و موقع رقصیدن یک نفر اطرافیان و دوستان او پولی بدست رقاص می دادند و این پول را شاباش می گفتند و او نیز پس از پایان رقص تمام پولهای مزبور را تقدیم نوازندگان می کرد تا نزدیکهای صبح این مراسم بر پا بود نزدیکی های سحر تمام میهمانان به اتفاق داماد و به همراه تارزن و دایوزدن به حمام عمومی می رفتند پس از استحمام و قبل از طلوع خورشید همگی در حالی که تار و دایره همراه آنها نواخته می شد ,به خانه دامادمی آمدند و پس از صرف صبحانه متفرق می شدند . هزینه تمام میهمانان آن شب در حمام به عهده ساغ دوش و سول دوش بود بعد از متفرق شدن میهمانان فقط ساغ دوش و سول دوش کنار داماد می ماندند تا عصر که عروس به خانه داماد بیاید. شب حنابندان در خانه عروس: در خانه عروس هم عده ای از دختران جوان را برای صرف شام دعوت می کردند و آنها هم مثل خانه داماد می رقصیدند و شادی می کردند ولی در خانه عروس مراسم خاص نبود و بعلاوه چندان جشن مفصلی گرفته نمی شد. عزاداری(عزاداری ماه محرم): از اول ماه محرم مسجد دایر می شد بعد از ظهر ها مردم در مسجد جمع می شدند ابتدا دسته سینه زن به نوحه خوانی و سینه زنی می پرداخت بعد از اتمام سینه زنی روحانی محل به بالای منبر می رفت موعظه و مرثیه خوانی می نمود عصر مسجد تعطیل می شد مجدداً بعد از شام مردم در مسجد گرد آمده و باز به سینه زنی می پرداختند . چند روز اول چندان جدی گرفته نمی شد ولی از روز هفتم به بعد تقریباً همه به مسجد می آمدند و غیر از سینه زنی شبیه خوانی هم اجرا می شد. روز تاسوعا از صبح دسته دسته های سینه زنی از خیابانها عبور می کردند و نزورات مردم بوسیله یکی از دست اندارکاران مسجد جمع آوری می شد این نزورات گاه پول نقد و اغلب قربانی کردن گوسفند در پیشاپیش دسته سینه زنی بود یعنی هر وقت دسته به در خانه نذر کننده می رسید صاحب نذر گوسفندی را در جلو دسته قربانی می کرد عده ای از دست اندرکاران مسجد هم مسئول جمع آوری گوسفندان قربانی شده بودند که آنها را به قصابی ها تحویل می دادند و قصابی ها هم گوشت آنها را به قیمت روز به مردم فروخته و پول آنرا تقدیم مسجد می نمودند. مسئول جمع آوری نزورات نقدی ضمن دریافت نذر با صدای بلند به نذر دهنده دعا می کرد و به والدینش رحمت می فرستاد و مردم آمین می گفتند این مراسم تا ظهر روز تاسوعا ادامه داشت بعد از ظهر دسته به قبرستان می رفت و همین طور فاصله مسجد تا قبرستان را با سینه زنی طی کرده دوباره به مسجد بر می گشتند و بعد برنامه روحانی بود که در مسجد اجرا می شد ولی شب تاسوعا ابتدا دسته ی قمه زنی که به تن کرده و قمه را می گرفتند با دور زدن در داخل مسجد به دادن شعارهای محرک مذهبی مخصوص واقعه کربلا می پرداختند سپس با بقیه مردم در مسجد می نشستند . در صبح همان روز عاشورا مردم شهر برای دیدن مراسم شبیه خوانی به روستاهای اطراف و یا به یک میدان وسیع که در داخل شهر بود می رفتند و با جمع شدن دور میدان به تماشای اجرای مراسم شبیه خوانها می نشستند .