دانلود و نقد فیلم The Piano Teacher - (اختلالات هویت جنسی و جنسیتی)

شروع موضوع توسط MoshaverFa ‏4/8/15 در انجمن تحلیل فیلم های روانشناسی

  1. MoshaverFa

    MoshaverFa Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    961
    تشکر شده:
    509
    امتیاز دستاورد:
    63
    de73a94a7c23eb87b527596d6cbf7607.jpg

    عنوان فیلم : The Piano Teacher
    موضوع فیلم :روانشناسی (اختلالات جنسی)/درام
    کارگردان : میشائیل هانکه
    نویسنده : میشائیل هانکه
    اقتباس از رمان الفریده یلینک
    بازیگران : Isabelle Huppert,Annie Girardot,Benoît Magimel
    سال تولید : 2001
    خلاصه داستان : داستان فیلم درباره استاد پیانویی در هنرستان موسیقی وین است. اگر چه او چهل سال دارد ولی هنوز هم در یک آپارتمان با مادر سلطه گر خود زندگی می کند. پدر او به مدت طولانی در یک بیمارستان روانی بستری است. در پشت چهره مطمئن او، زنی را می بینید که فرافکنی های جنسی اش در لیست بلندی از نابهنجاریهای جنسی نمود پیدا می کند.


    دانلود فیلم لینک مستقیم : دانلود
     
    آخرین ویرایش: ‏12/10/15
    rezanaghdi، sare و doctor.padl از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. MoshaverFa

    MoshaverFa Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    961
    تشکر شده:
    509
    امتیاز دستاورد:
    63
    نویسنده : کسری کرباسی
    ………………………………….………………………………….…………….....

    معلم پیانوی هانکه یکی از مهمترین و بحث‌برانگیزترین فیلم‌های اوست. داستان اریکا، نوازنده و معلم پیانو، که زیر دست مادری سخت‌گیر و سلطه‌جو تبدیل به‌ آدمی بیمار و عقده‌ای شده با تمایلات نامتعادل و غریب جنسی. ورود والتر پسر نوازنده‌ی جوان، و علاقه‌ی این دونفر و کشش آنها توسط موسیقی به یکدیگر، اریکار را وارد مرحله‌ی جدیدی می‌کند.
    فیلم همچون اکثر فیلم‌های هانکه موضوعی غریب و تکان‌دهنده دارد. با صحنه‌هایی که گاه از زور غرابت و خشن بودن بیننده را پس می‌زند. و بازی ویران‌گر ایزابل هوپر به‌حق یکی از بزرگترین نقش‌آفرینی‌های بازیگران زن در تاریخ سینماست.
    در نسخه‌ای که شرکت Artificial Eye از فیلم منتشر کرده، مصاحبه‌ای هست با ایزابل هوپر که در چند بخش درباره‌ی صحنه‌های فیلم صحبت می‌کند. توضیحات و تفسیرات او از صحنه‌های فیلم، انگیزه‌ها و درونیات شخصیت‌ها، سبک کار هانه‌‌که و ... برای من بسیار مفید بود. آنها را به فارسی برگرداندم و امیدوارم خواندن آن مفید و راهگشا باشد:
    (صحبت‌های هوپر در واقع هفت بخش بود، که یک بخش آن بسیار کوتاه بود و به‌نظرم نالازم آمد و آن را حذف کردم.)
    1. والتر براي تست نوارندگي آمده. اين صحنه دومين‌باري‌ست که اريکا نواختن والتر را مي‌شنود. و همين‌جاست که وجه استعاري موسيقي در فيلم مشخص مي‌شود. اريکا از همين حالا با شنيدن اين موسيقي عاشق والتر شده است. و موسيقي‌ست که به ما مي‌گويد که او چه نوع عشقي را مي‌طلبد. او با شنيدن نحوه‌ي نواختن والتر اغوا شده است. اريکا فکر مي‌کند که والتر پرقدرت و البته بيشتر متظاهرانه مي‌نوازد. اين نشان مي‌دهد که او درباره‌ي عشق چه فکري مي‌کند: او به‌دنبال يک عشق کامل و متعالي‌ست. و به‌سرعت مي‌فهمد که عشق ورزيدن والتر احتمالا مثل پيانو نواختن اوست. و همين است که اريکا را موقع نواختن والتر آزار مي‌دهد. او حس مي‌‎کند که والتر بيشتر به‌دنبال اغوا کردن و فريفتن است تا اينکه خواهان عشق باشد.
    اريکا را تنها در قاب مي‌بينيم که به موسيقي والتر گوش مي‌دهد. در وهله‌ي اول زيبايي خود موسيقي او را تحت‌‌تاثير قرار داده، چونکه اين قطعه‌ي فوق‌العاده‌اي از شوبرت است. او تحت‌تاثير کمال و زيبايي اين قطعه‌ است ولي در همين‌حال نحوه‌ي نواختن والتر او را عصباني مي‌کند. در اين لحظه او دارد عاشق والتر مي‌شود ولي در عين‌حال احساساتش متناقض است. وقتي همکارانش نظر او را درباره‌ي اجراي والتر مي‌پرسند، او رک و صريح با آنها مخالفت مي‌کند. او با برداشت همکارانش از موسيقي شوبرت مخالف است. همينطور با نوع اجراي والتر. و از همين‌جاست که ويراني او آغاز مي‌شود.
    به صحنه‌ي حمام مي‌رسيم. صحنه‌اي که مي‌تواند هم در رابطه با مادر اريکا و هم در رابطه با والتر تفسير شود. اين صحنه درست بعد از ديدار اريکا با والتر اتفاق مي‌افتد. بعد از اينکه او عشق را در خود حس کرده. بعد از اينکه عشق به او هجوم آورده و او ويراني‌ خودش را احساس کرده. بنابراين مي‌توانيم اين صحنه را به‌عنوان نوعي از بين رفتن بِ.ک.ا.ر.ت تعبير کنيم. انگار که والتر به او دخول کرده و او بِ.ک.ا.ر.تش را ازدست‌داده باشد. همينطور مي‌توان اينطور برداشت کرد که در اين صحنه اريکا مي‌خواهد زنانگي‌اش را به مادرش اعلان کند. به او بفهماندکه ديگر دختربچه نيست، يک زن است.
    تمام اين صحنه‌ها قدرت هانکه را نه فقط به‌عنوان یک فیلمساز، بلکه به‌عنوان یک ساحر، یک شعبده‌باز نشان مي‌دهند. چه اين صحنه، چه صحنه‌ي توالت و از مهمتر صحنه‌ي پيست هاکي. مسئله‌ي هانکه اين است که بيننده را تکان‌بدهد. او بالاترين حس خشونت و صحنه‌هاي غيرقابل‌تحمل را با نشان دادن «حداقل چيزها» ايجاد مي‌کند. او معتقد است هرچه بیشتر ببینیم، تاثیرش کمتر می‌شود.
    2. اولين جلسه‌ي موسيقي والتر با اريکاست. قبل از ورود والتر اريکا پشت به دوربين رو به پنجره ايستاده. نمايي طولاني از پشت او مي‌بينيم. مشابه اين نما را در صحنه‌ي خورده شيشه‌ها هم داریم. نمايي طولاني از پشت گردن اريکا. در اين صحنه‌ها حضور فيزيکي شخصيت‌ها چشم‌گير است. با اينکه نما از پشت است، همه‌چيز را حس مي‌کنيم. حالات و احساسات شخصيت را. نوع ساندويچ خوردنش را. و چنين حسي را پشت به دوربين ، در نمايي که کلوز‌آپ نيست، به‌وجود آوردن کار بسيار دشواري‌ست.
    نقشي که موسيقي در فيلم دارد خاص است. موسيقي اينجا براي بالا بردن هيجان يا تاکيد بر يک صحنه نيست. اينجا موسيقي همراه حس دروني شخصيت‌هاست.
    تفاوت بين اغواکردن و عشق هم در فيلم مهم است. اصلا فيلم دراصل درباره‌ي همين است. اريکا کسي‌ست که مي‌ترسد ديگران، اطرافيانش، عشق و اغواکردن را با هم اشتباه بگيرند. اريکا مي‌ترسد که فريبش بدهند و بعد هم رهايش کنند. براي همين ترجيح مي‌دهد مسير مخالف را طي ‌کند. قواعد را عوض مي‌کند که تسليم نشود و فريب نخورد.
    نوع پوشش و ظاهر اريکا در فيلم جالب توجه است. در اوايل فيلم با لباس‌هاي بسيار زياد و پوشيده، کت‌هاي بلند و روسري، پوشش قديمي و کلاسيک با رنگ‌هاي خاکستري و تيره. و در طول فيلم پوشش و ظاهر او به‌طرز ظريفي عوض مي‌شود. آرايش موها و صورت با لباس‌ها رنگي‌تر کم‌کم جاي لباس‌هاي ابتداي فيلم را مي‌گيرند.
    3. اريکا و والتر در سالن نشسته‌اند. تا لحظاتي بعد آنا (شاگرد خجالتي اريکا) براي تست دادن به روي سن مي‌آيد. از اينجا به بعد است که همه‌چيز از کنترل خارج مي‌شود. يک اتفاق کوچک براي اريکا، حتي به‌اندازه‌ي يک خنده‌ي کوچک (مثل خنده‌ي بين آنا و والتر)، مثل طوفاني مي‌ماند. اريکا همانطور که نشسته حس مي‌کند که والتر او را زيرنظر دارد. سرش را به‌هواي ديدن کسي در ميان جمع مي‌چرخاند، ولي درواقع مي‌خواهد بفهمد آيا والتر او را نگاه مي‌کند يا نه. وقتي شاگرد اريکا همراه والتر روي سن مي‌رود و لحظه‌اي ارتباط کوتاهي بين آن دو برقرار مي‌شود، اريکا به نهايت رنج و عذاب مي‌رسد. ولي اين تنها شبحي از حسادت است. و همينطور شبحي از آن عشق آنشين. و با این‌حال غيرقابل تحمل است و اريکا را به انجام آن عمل وحشتناک وامي‌دارد. اینکه خورده‌شیشه‌ها را در جیب آنا بریزد و با مجروح کردن او شاید تا آخر عمر او را از ندازندگی محروم کند.
    اریکا والتر و آنا را زیرنظر دارد. در چنين مواقعي‌ست که اريکا حس مي‌کند پيش‌بيني‌اش درست بوده: والتر به‌دنبال اغوا و فريفتن زن‎هاست، نه عشق. البته اريکا در چنان وضعيت درماندگي و شکنندگي‌اي قرار دارد که کوچکترين اتفاقات براي او مثل مرگ و نابودي مي‌ماند.
    کاري که اريکا با شيشه خرده‌ها مي‌کند، نه‌اينکه او را از گناهش مبرا کند، ولي چون آنا در واقع يک اريکاي ديگر است و اريکا خودش را در آنا مي‌بيند، با نقص عضوي که در آنا به‌وجود مي‌آورد از اينکه او به سرنوشت خودش دچار شود جلوگيري مي‌کند. او براي انجام اينکار مصمم است چون فکر مي‌کند اين به نفع آنا خواهد بود. او اينکار را فقط براي آسيب رساندن به او نمي‌کند. بعدا وقتي مادر آنا براي ديدن اريکا مي‌آيد و با سادگي به او مي‌گويد: «ما همه‌چيز را فدا کرديم.»، اريکا حرف او را اصلاح مي‌کند: «ببخشيد؟ گفتيد ما؟ اين آناست که همه‌چيز را فدا کرده.» اينجاست که مي‌فهميم زندگي خود اريکا هم فدا شده است. اريکا تمام زندگي‌اش را براي بر‌آورده کردن انتظارات مادرش فدا کرده است. ولي او هيچوقت آن پيانيست بزرگي که روياي مادرش بود نمي‌شود. با تمام زجرها، محروميت‌ها، عدم توانايي براي ابراز عشق، انزوا و تنهايي... اريکا خواست و آرزوي بهتر شدن را دارد، ولي توانايي و قدرت‌اش را ندارد.
    نمايي طولاني مي‌بينيم ار صورت اريکا در حال تماشاي اجراي آنا و والتر روي سن. هانکه از اين نوع نماهاي طولاني از چهره (که در فيلم باز هم شاهد آنها هستيم) استفاده ميکند تا بتوانيم به يک چهره «گوش بسپريم». ببينيم چه حرفي براي گفتن دارد. و فهميدن يک چهره‌ي خاموش زمان مي‌برد و براي همين نما اينقدر طولاني‌ست. قطره اشکي در گوشه‌ي چشم اريکا نمايان مي‌شود. او ديگر تحمل اين عذاب را ندارد. به سرعت به پايين پله‌ها مي‌رود. پشت به دوربين مي‌نشيند. دوباره نمايي طولاني از پشت او مي‌بينيم. مدتي مکث مي‌کند. مشخص است که قصد قبلي‌اي براي آزار رساندن به کسي نداشته. او فقط سالن را ترک کرد، چون ديگر نمي‌توانست آن دو را کنار هم تماشا کند. اما پس از چند لحظه اين فکر کم‌کم به ذهنش مي‌آيد و نگاهش به ليواني روي ميز مي‌افتد.
    4. نکته قابل توجه درباره‌ي هانکه، غيرقابل‌پيش‌بيني بودن اوست. سينماي او به‌طرز غيرقابل‌باوري خشن و وحشي است. خود او هميشه مي‌گويد: «من مي‌‌خواهم فيلم‌هايم آنقدر غير‌قابل‌تحمل باشند که تماشاگر نتواند نگاه کند.» او هميشه به‌دنبال آزاردهنده‌ترين و ناراحت‌کننده‌ترين عناصر است. ديدن فيلم او به يک‌نوع ماجرا‌، يک نوع تجربه‌ي فيزيکي تبديل مي‌شود. يک تجربه‌ي فيزيکي خالص. ما از چيزي که او نشانمان مي‌دهد به‌لحاظ فيزيکي عميقا ناراحت و در عذابيم.
    کلاس درس اريکا و والتر است. اريکا لباس قرمزي پوشيده و کمي هم آرايش کرده. در فيلم‌هاي هانکه صحنه‌هاي خشونت‌بار يا اصلا ذات خشونت جاهايي‌ست که بيننده (و البته بازيگران هم) اصلا انتظارش را ندارند. در همين صحنه اريکا سرفه مي‌کند. هوپر مي‌گويد: «من انتظار نوعي حمله‌ي سرفه و سرفه‌هاي شديد را داشتم. ولي هانکه نوعي سرفه‌ي ضعيف‌تر و ريزتر را مي‌‌خواست که قدرتش را بيشتر مي‌کرد. ياد باب ويلسون مي‌افتم که به من مي‌گفت يک شخصيت در يک فضاي باز و گسترده بيشتر مشخص است و به چشم مي‌آيد تا در يک مکان کوچک. و نوع سرفه‌‌ي ضعيفي که هانکه مي‌خواست، فوق‌العاده طاقت‌فرساتر از يک حمله‌ي سرفه‌‌ي شديد بود. سرفه‌ي شديد تاثير آن را بسيار کم مي‌کرد. او سرفه‌اي مي‌خواست که انگار دارد اريکا را خفه مي‌کند. اگر اين يک سرفه‌ي واقعي بود مي‌گفتيم آره انگار گلوش گرفته، الآن خوب ميشه. ولي حالا کاملا متفاوت است.»
    صداي اين سرفه يک صداي ضعيف است که سريع غيرقابل‌تحمل مي‌شود. این سرفه حسی را به‌وجود می‌اورد که انگار اريکا مي‌خواهد مانع چيز بزرگي شود، می‌خواهد دربرابر چیزی مقاومت کند. و با همين صداي ضعيف است که اين حس تقويت مي‌شود. يک جور پارادوکس است که با این صدای «ضعیف» تاثیر آن «قوی‌تر» می‌شود. اين حس در بسياري از صحنه‌ها هست.
    سرانجام سرفه شديد مي‌شود ولي هنگامي که اريکا پشت به دوربين است. و زماني هم شديد مي‌شود که انتظارش را نداريم. و قدرت تاثير آن‌ را هزاران برابر بيشتر مي‌کند. تمام معناي سرفه در حرکت دست اريکاست. وقتي با حرکت دستش مي‌گويد «نه». با همين مدل «نه» گفتن است که مي‌فهميم او انگار ديگر نمي‌تواند بدنش را کنترل کند. که حتي اگر صحنه‌اي از بالاآوردن اريکا در کلوزآپ داشتيم هم به اين اندازه قدرتمند نمي‌شد.
    5. اريکا والتر را به اتاقش آورده. جعبه‌اي را از زير تخت بيرون مي‌آورد. زيبايي اين صحنه‌ به طرز بيرون آوردن جعبه توسط اريکاست. جوري که وسايلش را به‌نمايش مي‌گذارد. او درد و رنج‌هايش را به‌نمايش مي‌گذارد. جعبه را مثل دختربچه‌اي که اسباب‌بازي‌ها و عيدي‌ها يا مثلا صدف‌هايي که از کنار دريا جمع کرده را از زير تخت بيرون مي‌کشد و همه‌ي وسايلش را با همان شکل و خيلي مرتب از درون جعبه بيرون مي‌آورد. همه‌ی این ابزار کذایی سادومازوخیستی را. که باز هم جنبه‌ای استعاری پیدا می‌کند. انگار که مظهر درد و رنج‌ را بین خود و والتر قرار می‌دهد. اریکا با این‌کار خودش را کاملا آشکار می‌کند. او دیگر هیچ رازی ندارد. بین او و والتر دیگر رازی نیست. و همین دلیلی بر عشق اریکا است.
    چیزی که اریکا می‌خواهد به این معنی نیست که او از والتر درخواست بکند که روزی 50بار او را شلاق بزند. درخواست اریکا را نباید اینگونه تعبیر کرد. اریکا از والتر می‌خواهد که دوستش داشته باشد. او درد و رنج‌هایش را به والتر نشان می‌دهد، ظرفیتش برای پذیرش درد را. اریکا عملا به والتر می‌گوید: «من مریضم». و فقط از والتر می‌خواهد که دوستش داشته باشد. ولی او دست بر نقطه‌ی حساسی از والتر می‌گذارد: غرور، مردانگی و احترام به‌نفسش.
    والتر به اریکا می‌گوید: «قسم می‌خورم عاشقت بودم. ولی تو حتی نمی‌دونی عشق چی هست.» و همینجا همه‌چیز تمام می‎‌شود. دیگر امیدی نیست. با این وجود اریکا عشق والتر را می‌خواهد. و صحنه‌ی مهمی که در پایان فیلم در اپرا می‌بینیم، وقتی که والتر همراه آن دو دختر از کنار اریکا عبور می‌کند، بسیار بی‌رحمانه است. والتر تبدیل به همان چیزی شده، یا شاید به همان چیزی برگشته که اریکا همیشه می‌ترسید باشد، یک مرد سطحی هوس‌باز.
    اریکا برای خواب پیش مادرش می‌رود. هوپر می‌گوید: «این صحنه‌ای است که حتی روی کاغذ هم بسیار غریب و سخت به‌نظر می‌رسید. هانکه در این صحنه ‌به‌دنبال آن حس ناراحت‌کننده و آزاردهنده که از دیدن مادر و دختر با هم به‌وجود می‌آید نبود. مثل حس زِ.ن.ا.ی با م.ح.ا.ر.م. او دنبال چیز دیگری بود. او می‌خواست این حجاب ناگهان ازبین برود. این مانع احساسی ناگهان درهم بشکند.» هانکه اینجا دختری را نشان می‌دهد که انگار می‌خواهد وارد بدن مادرش شود. دختری که می‌خواهد رازها و لذات و خواسته‌های مادر را بداند. چیزی که شاید هر بچه‌ای به آن فکر کرده: اینکه او از چه بدنی، با چه تمایلاتی زاده شده؟ وقتی که اریکا ناگهان لباس مادرش را بالا می‌زند و می‌گوید: «موهای آ.ل.ت ت.ن.ا.س.ل.ی.ت را دیدم» در واقع منظورش این است که: «من مرکز لذات و خواسته‌هایت را دیدم. خاستگاه و سرچشمه‌ی دنیا، خاستگاه خودم را دیدم.»
    6. اریکا و مادرش برای رفتن به اپرا آماده می‌شوند. قبل از رفتن، اریکا چاقویی را در کیفش می‌گذارد. این صحنه‌ی هیچکاکی فیلم است. اصلا پایان فیلم مثل یک فیلم هیچکاکی ساخته شده. ما نمی‌دانیم قرار است چه اتفاقی بیافتد.
    پس از اینکه مادر اریکا به همراه شاگردانش به‌طرف سالن می‌روند، اریکا منظر می‌ماند. او منتظر والتر است. می‌خواهد برای آخرین‌بار او را ببیند. و او را همانطوری که همیشه می‌ترسید باشد می‌بیند: یک مرد جوان متکبر از بورژواهای وین، که اطرافش را زن‌های ه.ر.ز.ه پر کرده‌اند. با خودش می‌گوید: می‌ترسیدم همچین آدمی بشود، و شد.
    اریکا پشت دیوار کشیک می‌دهد. در این صحنه شبیه پرنده‌‌ای شده‌ است که منتظر طعمه‌اش است. یا شاید هم این خودش است که در فیلم طعمه است. انگار در یک جعبه، در یک قفس به‌ دام افتاده.
    والتر و همراهانش از راه می‌رسد. اریکا را می‌بینیم، با چهره‌ای زخمی و کتک‌خورده به سمت او می‌رود. نمایی از پشت سر اریکا داریم با مدل‌ موی هیچکاکی (اشاره به مدل موی مادلین در سرگیجه‌ی هیچکاک). اریکا چاقو را به درون سینه‌اش فرو می‌برد. ولی حتی نمی‌تواند درست خودکشی کند. همانطور که یک قهرمان واقعی زن در یک ملودرام باید بکند. و طعنه‌ی سیاهی که اینجا هست: یک خودکشی ناموفق و در عین‌حال جریان خون را بر روی لباس اریکا، همچون جریان ظریفی از زندگی، می‌بینیم. اگر والتر اریکا را محکوم به مرگ نکرد، در واقع به او اجازه‌ی زندگی داد. آن جریان ظریف خون، نشان دهنده‌ی بسیاری چیزهاست. شاید یک شروع تازه، با پذیرش و قبول کردن درد. در آخر ما نمی‌دانیم اریکا کجا می‌رود. اما حداقل او زنده و مصمم است.
    نمای زیبای پایانی را می‌بینیم، که مثل کلیدهای سیاه و سفید پیانوست...

    منبع : کافه نقد
     
    rezanaghdi، sare و doctor.padl از این ارسال تشکر کرده اند.
  3. Narges joon

    Narges joon New Member

    ارسال ها:
    1
    تشکر شده:
    0
    امتیاز دستاورد:
    1
    ممنون اما چرا زیرنویس نداره !؟!