لحظه ای را تصور کنید که باید ظرف پنج دقیقه حاضر شوید و فرصت مژه زدن اضافه را هم ندارید. در همان موقع بدنبال یک جوراب ساده که صرفا از نوعی الیاف (حالا هر نوعش) هستید که بپوشید تا پاهایتان بتواند داخل کفش جا بگیرد . درست در این لحظه استراتژیک در کمد خود را باز می کنید و قطعا انتظار دارید دستان را دراز کنید و به سهولت یه جوراب ترجیحا تمیز را بردارید. اما با چیزی که مواجه می شوید کمد آقای ووپی است! قطعا بخاطر دارید انیمیشن آقای ووپی را، و اینکه چطور هر بار در کمدش را باز می کرد کوهی از وسایل به بیرون پرت می شد! صحنه ای که در بالا مجسم کردید از صحنه های است که من در خوابگاه دانشجویی زیاد می بینم . مخصوصا صبح ها وقتی با نهایت سرعت و دقت خود را برای رفتن به دانشگاه آماده می کنم . اما دیدن یک کمد بهم ریخته واقعا ناراحت کننده است و صد البته ناراحت کننده تر هم خواهد بود وقتی هم اتاقیم که انصافا موجود مرتب و تمیزی است به راحتی در کمدش را باز می کند و در یک چشم برهم زدن ده جفت جوراب تمیز با اشتیاق خودشان را توی بغل او می اندازند. خلاصه اینکه من امروز صبح با این صحنه غم انگیز روبرو شدم . همه اجزای کمدم بلند بلند صحبت می کردند و اجازه نمی دادند صدا به کسی برسد . مثل اینکه در این بین بعضی ها باهم درگیری فیزیکی پیدا کرده بودند . گروه لباسهای مهمانی با لباسهای کار مشکل پیدا کرده بودند و از جایگاه و شان خود ناراضی بودند . لباسهای کار بیچاره ام تمام شرارت خود را بکار گرفته بودند و همه کمد را چرکی و عرقی کرده بودند! حالا در این بین من تنها جوراب سفید خال خالیم را صدا می زدم که بیا دیرم شده است. اما بالاخره دموکراسی که من در محیط اتاقم برقرار کرده بود، ایجاب می کرد به حرفهای همه شان گوش دهم. مرتب کردن کمد اگرچه کاملا شخصی است و به تنوع افراد ممکن است نوع آشفتگی کمدها تغییر می کند. اما بهترین راه آن است که مرتب سازی را روزانه کنیم. هرچیزی را از هر جایی که بر می داریم به همان جا باز گردانیم مجبور شدم همه را بیرون بریزم و خال خالی بیچاره ام را که یکی از بلوزهای قدیمیم دهانش را گرفته بود تا من نتوانم صدایش را بشنوم ، از ته کمد بیرون بکشم . آن روز بعد از تمام شدن کلاسم خیلی زود خودم را به خوابگاه رساندم و در کمدم را باز کردم همه را به خط کردم و خواستم که آرام باشند . همه گروه ها حرفها و اعتراضات خودشان را بیان کردند . در نهایت به این نتیجه رسیدم که باید آنها را از هم جدا کنم لباسهای روزانه از لباسهای مهمانی ، لباسهای گرم از سرد ، بلوزها از شلوارها . نکته جالب آن بود که خیلی از وسایلم را که مدتی بود گم کرده بودم و فکر می کردم به نشانه اعتراض خودشان را جایی مخفی کرده اند ، پیدا کردم . اما قضیه اینطور ختم به خیر نمی شد. همه چیز اگرچه منظم و مرتب بود اما منتظر یک جرقه کوچک بودند تا دوباره همه به روی هم بریزند و یک زد و خورد حسابی را براه بیاندازند . برای همین مقررات سختی را حکم فرما کردم. قانون اول : هرگز و هرگز لباسها را نامرتب در کمد قرار نده. شاید در آن لحظه بیش از تصور خسته و کوفته باشی اما مسلما از اینکه صبح روز بعد در به در دنبال لباس بگردی بهتر است. قانون دوم: لباسها در کمد باید به تنوع فصل و کثرت استفاده ، عوض شوند . هرگز نباید لباسی که حالا شاید یک روزی یک جایی به کار بیاید دم دست باشد. می تواند کمی آن ور تر از دم دست باشد! قانون سوم: مقداری در کمد جای خالی باقی بگذار که با کوچکترین نامرتبی مانند شهرهای ویران بعد از حمله مغول ها نشود. مرتب کردن کمد اگرچه کاملا شخصی است و به تنوع افراد ممکن است نوع آشفتگی کمدها تغییر می کند. اما آنچه که مسلم است همه ما از کمد آقای ووپی بدمان می آید . و وقتی میگذاریم که بالاخره یک روز تعطیلی پیدا شود که حوصله کنیم و از بیخ و بن تمیزشان کنیم، آنقدر حجم بهم ریختگی زیاد می شود که زمان قابل توجهی را از ما می گیرد. بهترین راه آن است که مرتب سازی را روزانه کنیم. بقول مادرم و نصیحت دوست داشتنی اش که این طفل هرگز به آن گوش نداده : فرزندم ، هرچیزی را از هر جایی که بر می داری به همان جا باز گردان " تمیز و مرتب ". باور دارم اگر به این نصیحت گوش می دادم هرگز ساعتها نمی نشستم تا کمدم را مرتب کنم!