به پایان نمی شود فکر کرد

شروع موضوع توسط Nazanin ‏3/9/15 در انجمن داستانک و داستان نویسی

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    حالم قرن چندم تو است؟ " اولین رمان آتوسا زرنگارزاده شیرازی، درباره زنی است که با دیدی متفاوت به گذشته خود باز می‌گردد.
    فاطمه شفیعی- بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
    3a1bcda7aca940d427f2dcfc5eb4a9c5.jpg




    حالم قرن چندم تو است؟ آتوسا زرنگار زاده شیرازی. نشر چشمه. تهران: 1393. 1000 نسخه.101صفحه. قیمت: 5600 تومان.
    برگشت هیچ وقت آسان نبوده. برگشت به گذشته به تمام اتفاقاتی که افتاده و مثل زلزله‌ای آوارهایش تا هم اکنون باقی مانده. تکه‌های پازل زمان را دستکاری می‌کنم. گذشته مرا فریب می‌دهد. عقب و جلو می‌شود. توالی اتفاقات دستکاری شده‌اند. به پایان نمی‌شود فکر کرد وقتی برای هیچ شخصیتی پایانی مشخص نیست. وقتی nحالت مختلف برای هر کدام می‌تواند اتافق بیفتد.

    زمان همواره یکی از پیچیده‌ترین و بحث برانگیز‌ترین مسائل فلسفی بوده است. اما پیش از آن یکی از مهم‌ترین مفاهیمی است که همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته است فارغ از اینکه بحثی فلسفی باشد یا خیر. زمان همواره و در طول تاریخ برای بشر رام نشدنی بوده است. در هر دوره‌ای برای کنار آمدن با گذر زمان اندیشه‌ای طراحی می‌شده است تا ذهن بشر راحت‌تر بتواند با مرگ گریز ناپذیرش کنار بیاید.
    در اساطیر همیشه پیام آور فناناپذیری دیر می‌رسد. بشر نمی‌تواند بدون هیچ ذهنیتی از زمان به سر برد. اگر انسان می‌اندیشد به خاطر درکی است که از زمان دارد. اما درک زمان رویکردهای گوناگونی دارد. زمان در برخی جوامع قابل بازگشت است زیرا به دایره شباهت دارد و برای برخی از فرهنگ‌ها زمان به شکل خطی مستقیم است که روندی رو به آینده دارد و هیچ بازگشتی برای آن متصور نیست.
    فیلسوفان از‌‌ همان ابتدای تاریخ فلسفه تا کنون به ذهن ورزی درباره زمان پرداخته‌اند و نظریات متفاوتی ارائه کرده‌اند. زمان در نظر ارسطو زمان را معلول حرکت می‌دانست و فلوطین زمان را استمرار نفس. دکارت آن را حالتی از تفکر می‌دانست و کانت آن را واقعیتی ماقبل تجربه که محسوسات را نظم می‌دهد.
    هایدگر بیش از هر فیلسوف دیگری به زمان پرداخته است. او زمان را به سه نوع زمان روزمره و زمان طبیعی و زمان جهانی تقسیم می‌کند. درباره زمان روزمره می‌گوید آن چیزی است که اتفاقات در آن رخ می‌دهد. زمان در موجود تغییر پذیر اتفاق می‌افتد. پس تغییر در زمان است. تکرار دوره‌ای است. هر دوره تداوم زمانی یکسانی دارد. ما می‌توانیم مسیر زمانی را به دلخواه خود تقسیم کنیم. هر نقطه اکنونی زمانی بر دیگری امتیاز ندارد و اکنونی پیش‌تر و پس‌تر از خود دارد. زمان خود من هستم و هر فرد دیگری نیز زمان است و ما همگی در با هم بودنمان زمان هستیم و هیچ ** و هر ** خواهیم شد.

    نویسنده به خوبی توانسته است حس خودش را از درماندگی یک زن، فرار همیشگی‌اش، بازگشت دردآورش به گذشته، غریبگی‌اش با مردی که بیست سال پیش نزدیکترین فرد زندگی‌اش بوده را به خوبی به تصویر بکشد.

    "حالم قرن چندم تو است" دغدغه‌های زنی است با گذر زمان. زنی که در زمان راه می‌رود. زنی که به گذشته بر می‌گردد. و هم زمان در آینده است. زنی که می‌تواند در حالی که در اکنون به سر می‌برد گذشته را نگاه کند و درون آن قدم بزند.
    او یک بار دیگر به آن چیزی می‌نگرد که طی شده و به پایان رسیده است. اگوستین معتقد است درک زمان شبیه وقتی است که کتاب را یک بار دیگر مرور می‌کنیم. با اینکه از اتفاقات بی‌خبر نیستیم اما با این حال از آن آینده بی‌اطلاعیم.
    زن این داستان نیز هم داستان را می‌داند و هم نمی‌داند. او به مرور گذشته می‌پردازد. اما در ذهنش بلکه درست در درون خود گذشته.
    شخصیت اصلی داستان زنی است که بیست سال پیش از شهرش شیراز سفر کرده است. شوهرش را‌‌ رها کرده و همه چیز را یکباره ترک کرده است. اما اکنون بازگشته تا یک بار دیگر به گذشته خود نگاهی بیندازد. او خود را می‌بیند‌‌ همان طور که در گذشته بوده است. این خودی که به چشم زن می‌آید دیگر خودش نیست اما بخشی از خودش است. او شوهرش را می‌بیند. هم گذشته شوهرش را نظاره می‌کند و هم شوهر فعلی‌اش را که پیر شده و همچون دیگری رو به رویش نشسته است. زن این فرصت را به خود می‌دهد که به همه چیز و از جمله به شوهرش از جوانب مختلف و به عنوان یک نظاره گر و نه کسی که در وقایع و احساساتی پیچیده شده است به او نگاه کند. یک بار دیگر بفهمد چرا از او فرار کرده، چرا از شهرش فرار کرده و چرا حالا اینجا است.
    بازگشت به گذشته این امکان را به آدم می‌دهد که بی‌قضاوت مثل دو چشم به آنچه گذشته نگاه کنیم.
    زن داستان البته‌گاه حرف‌هایی می‌زند که گمان می‌کنیم به زمان دایره وار اعتقاد دارد و خیال می‌کند زمان همینطور مثل گردباد می‌پیچد و‌گاه معتقد است زمان قابل برگشت نیست و واقعیت این است که دیگر خیلی کار‌ها نمی‌شود کرد. خیلی چیز‌ها را نمی‌شود در گذشته جبران و یا دستکاری کرد. او منتظر اتفاقی است که مسیر زندگی را تغییردهد. انگار زندگی راهی مستقیم و سر راست در پیش گرفته و تنها یک شوک، یک اتفاق می‌تواند جهتش را دگرگون کند. هرچند گویی این اتفاق نیز رخ دادنی نیست و تنها یک میل ذهنی است. با این حال همیشه این حساب احتمال در نظر گرفته می‌شود. شوهرش از او می‌خواهد به زندگی‌اش برگردد و زن در پایان داستان تصمیم‌اش را به گونه‌ای مطرح می‌کند که خواننده خیلی نمی‌تواند مطمئن باشد زن یک بار دیگر همه چیز را به حال خود می‌گذارد و می‌رود و یا در‌‌ همان فضا باقی می‌ماند.
    البته نویسنده خود به عنوان نویسنده یکی از شخصیت‌های داستان است. نویسنده می‌نویسد زمان تنها در داستان است که قابل برگشت است. بنابراین اگر زمان برای شخصیت اصلی زن این داستان جلو و عقب بر می‌گردد به خاطر ذات داستان است و این قابلیتی که در ادبیات موجود است.
    نویسنده درباره اینکه چرا یکی از شخصیت‌های داستان، خود نویسنده است می‌گوید: این شخصیت نویسنده که همزمان هم درباره خودش حرف می‌زند و هم شخصیت‌های دیگر رمان خودبه‌خود وارد داستان شد بدون هیچ‌گونه تعمدی. شاید نویسنده می‌خواست در داستان حضور داشته باشد تا با نشان دادن وضعیت‌های مشابه به خواننده نشان دهد ممکن است روزی خود شما هم نوشته شوید. زندگی در عین ساده و عادی بودن بسیار پیچیده است. همینطور دغدغه‌های نوشتن برای شخصیت‌هایی که می‌توان تغییرشان داد. به نظر خواننده‌های داستان نویسنده مثل آفریننده در داستان عمل می‌کند. اما گاهی اوقات شخصیت‌ها خودشان وارد داستان می‌شوند. این ناتوانی نویسنده را می‌خواستم به خواننده‌ها نشان بدهم.
    در این رمان هیچ کدام از شخصیت‌های داستان نام مشخصی ندارند و تنها با تغییر لحن تغییر کاراک‌تر را حس می‌کنیم. برای هر فصل نیز از اصطلاحات ریاضی استفاده شده است. مثلا n با صورتکهای خندان یا n را گم کردم.
    همانطور که در کتابم هم به آن پرداختم من معتقدم آدم‌ها جدای از اسم و رسمشان خیلی شبیه به هم هستند و تنها ممکن است یک مشخصه کوچک یکی را از دیگری جدا کند. من معتقدم هر آدمی واجد شخصیت‌های متعددی است و ممکن است هر کسی در یک مقطع زمانی دست به کنش‌هایی بزند که ظاهرا بدور از آن‌شناختی باشد که مثلا من از او داشته باشم یا‌‌ همان طور که در این رمان می‌بینید شخصیت‌ها افکاری را بروز می‌دهندکه همزمان با رفتار عینی آن‌ها مغایرت دارد. این حروف می‌تواند نشان دهنده تیپی از آدم‌ها باشد. N به این دلیل در سر فصل‌ها می‌آید که همیشه احتمال یک درصدی اتفاق باقی باشد.
    حالم قرن چندم تواست؟ اولین رمان آتوسا زرنگار زاده شیرازی است. این داستان رنگ و بوی شهر شیراز را با خود دارد. و نشان از قلمی توانمند به عنوان رمان اول و نگرشی عمیق درباره زندگی و آدمها و اتفاقات که خواندن رمان را لذت بخش و مفید می‌کند. نویسنده به خوبی توانسته است حس خودش را از درماندگی یک زن، فرار همیشگی‌اش، بازگشت دردآورش به گذشته، غریبگی‌اش با مردی که بیست سال پیش نزدیکترین فرد زندگی‌اش بوده را به خوبی به تصویر بکشد.
    این رمان شامل 29 فصل کوتاه است.


    0ee18178830f46dbcf5e40b10016fb3c.jpg
    یه دقیقه حرف نزن!
    e00bdd06e651f2a5fdb99e87d9a84441.jpg
    مردی که هیچ بود
    70c7342ba35967148266b1cfe99c000f.jpg