زندگی عاشقانه‌ی بدون عشق!

شروع موضوع توسط Nazanin ‏3/9/15 در انجمن داستانک و داستان نویسی

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    8954ff093745917975b149eaa1dd4d37.jpg



    سه سال. آنتوان چخوف. مترجم:هنگامه ایرانی. چاپ اول. انتشارات افراز. تهران: 1393. 1100 نسخه.138 صفحه. قیمت: 7700تومان.



    «لاپتف بر خاست و جلو پنجره رفت. به خیابان نگریست و گفت: به هر حال باید فکر خوشبختی را از سر به در کرد. خوشبختی ای وجود ندارد. من هرگز خوشبختی نداشته ام و احتمالا چنین چیزی اصولا وجود هم ندارد. فقط یک بار در زندگی بی اندازه خوشبخت بودم و آن موقعی که تمام شب زیر چتر تو نشستم.»[1]

    ماجرای کتاب:
    «سه سال» روایت مردی است به نام لاپتف که به دنبال یک زندگی سرشار از عشق است. هنگامی که برای عیادت خواهر بیمارش به خانه آنها می رود عاشق زنی به نام یولیا می شود و گمان می کند به آنچه در زندگی جستجو می کرده رسیده است.

    عشق لاپتف به یولیا روز به روز زیاد تر می شود اما از سوی یولیا جز سردی نمی بیند و همه این ها را به پای حجب و حیای دخترانه وی می گذارد. لا پتف عاقبت فرصتی پیدا می کند تا یولیا را تنها ببیند و عشق اش را به او ابراز کند. یولیا که هیچ احساسی به لاپتف ندارد در ابتدا عشق او را رد می کند اما به این می اندیشد که ممکن است فرصتی بهتر از این برای زندگی اش نیابد و یک روز تصمیم می گیرد با وجود اینکه حسی به این مرد ندارد پیشنهاد ازدواج او را قبول کند.

    لاپتف با یولیا زندگی می کند و او را به مسکو می برد اما هر روز که می گذرد بیشتر و بیشتر از یولیا دور می شود چرا که در چشمان یولیا هیچ جذبه ای نمی یاد. زندگی لاپتف و یولیا به سردی ادامه پیدا می کند. یولیا بچه دار می شود و تازه آنجا متوجه می شود عشق چه تاثیری می تواند در زندگی او داشته باشد و چه نقش عمیقی بازی می کند اما همچنان هیچ رشته ای وی را به همسرش متصل نمی کند.

    کودک یولیا بر اثر بیماری تب از دنیا می رود و زندگی این زن و شوهر از آنچه بود نیز غم انگیز تر می شود. آنها در کنار هم زندگی می کنند اما به دور از هم و هر ** مشغول کار خویش. لاپتف سرانجام جرات می کند از یولیا بپرسد چرا بدون اینکه عشقی در قلب خود احساس کند با او ازدواج کرده است و روزهایی را به یادش می آورد که از تب عشق به او می سوخت و حالا قلبش سرد و بی احساس شده است. این حرف یولیا را تکان می دهد و در قلب خود به دنبال روزنه ای از احساس به لاپتف می گردد و...

    درباره ی کتاب:
    آنتوان چخوف این رمان تقریبا بلند را در اوج خلاقیت و توانایی نوشته است. در این داستان چخوف با پیش کشیدن موضوع عشق لاپتف و یولیا به عمیق ترین لایه های مفهوم عشق، زندگی خانوادگی و اخلاق نقب می زند و دیدگاهش را درباره این موضوعات مطرح می کند.

    چخوف در دورانی می زیست که ارزش های سنتی رو به افول گذاشته بود و جامعه داشت شکل دیگرگونه ای به خود می گرفت. از این رو دوران چخوف دوران گذاری از یک جامعه سنتی به جامعه ای متجدد و این فضای برزخ گونه به خوبی در آثار وی بازتاب داده شده است.

    در این رمان علاوه بر روایت زندگی احساسی یک زوج، نویسنده جا به جا به تغییرات سیاسی و اجتماعی جامعه اش نیز اشاره می کند. اولین رگه های مبارزات سوسیالیستی و برخورد اجتماع با شرایط تازه اجتماعی ای که شکل گرفته از نکات خواندنی کتاب است.
    چخوف در این رمان تنهایی، یاس و فروپاشی باورها و اعتقادات دیرینه شخصیت های داستانش را به زیبایی نشان داده است.

    در مقدمه ای که مترجم برای این کتاب نوشته است آمده: با وجود آن که بیش از یک قرن از نخستین انتشار رمان سه سال در ادبیات روسی می گذرد، اما خواندن این رمان همچنان مخاطب را غافلگیر و شگفت زده می کند. شادی عظمت آثار بزرگ در همین تازگی و طراوت همیشگی شان است.

    رمان سه سال موقعیتی را بازگو می کند که بی شباهت به شرایط حاکم بر زندگی کنونی ما نیست و از این رو خواندن این رمان می تواند چشم انداز تازه ای از مفاهیم عشق و زندگی به روی مخاطب ایرانی باز کند. در اینجا نیز شاهد فروپاشی برخی ارزش های اخلاقی هستیم و تغییر نگرش انسان ها نوع روابط را نیز دگرگون کرده است.

    در این رمان علاوه بر روایت زندگی احساسی یک زوج، نویسنده جا به جا به تغییرات سیاسی و اجتماعی جامعه اش نیز اشاره می کند. اولین رگه های مبارزات سوسیالیستی و برخورد اجتماع با شرایط تازه اجتماعی ای که شکل گرفته از نکات خواندنی کتاب است.

    درباره ی نویسنده:
    چخوف یکی از چهره های شاخص ادبیات روسیه است. وی بیشتر به عنوان نمایشنامه نویس شهرت دارد. اما داستان های کوتاه وی نیز سرشار از هوش و خلاقیت است. چخوف در ایران نویسنده شناخته شده ای است که نیاز به معرفی ندارد. هنوز که هنوز است نمایشنامه های وی روی پرده تئاتر به اجرا در می آید و اقتباس های فراوانی از کارهای وی نوشته و اجرا می شود.

    رمان سه سال پس از انتشار به زبان روسی برای سه نوبت در سال های 1950، 1965 و 2001 به زبان انگلیسی و در سال های 1958 و 1976 به زبان آلمانی ترجمه شده است. نخستین ترجمه فارسی این رمان مربوط است به سال 1386 توسط هنگامه ایرانی است اما وی پس از تطابق آن با ترجمه های انگلیسی و آلمانی به سراغ ترجمه آن از زبان روسی رفت. این رمان توسط همین مترجم ازسوی نشر افراز منتشر و وارد بازار کتاب شده است.

    « من اگر موقعیتش پیش بیاید آگاهانه کار خیر می کنم و از انجامش فقط احساس آشفتگی و بی تفاوتی بهم دست می دهد. برای تمام این حالتم ، گاوریلیچ، این توضیح را دارم که من یک برده هستم، نوه یک برده. پیش از این که ما سگ های بیچاره پله های ترقی را بالا برویم، بسیاری از ما نابود می شویم. »[2]

    پی نوشت:

    [1] صفحه 127 کتاب

    [2] صفحه 111 کتاب



    فاطمه شفیعی

    بخش کتاب و کتابخوانی تبیان





    468d96655535177559f3cbfab90f5c48.jpg
    بانوی سرخ پوش
    e314db52afcdf83f1dd0ce79084ab8af.jpg
    آدمای خوب
    03a1d57e342062e5b47befe4e4386364.jpg
    شکر قهوه‌ای در مقایسه با شکر سفید