«تمام بندها را بریده ام» اولین رمان بلند سیاوش گلشیری درباره زندگی کارمندی است که نوشتن زندگی وی را دگرگون می کند. تمام بندها را بریده ام. سیاوش گلشیری. انتشارات افراز. چاپ دوم. تهران: 1392. 1100 نسخه.136 صفحه. قیمت: 6600 تومان. « خیره ماند به جعبه مقوایی که میان اثاثیه و جعبه های دیگر یک وری روی زمین افتاده بود. قاب خالی از عکس را از همین کارتن بیرون آورده بود. رفت طرف پنجره پذیرایی و دو شاخه تلفن را بیرون کشید. »[1] تمام بندها را بریده ام روایت مردی است به نام فرهاد که تمام زندگی اش را به خاطر نوشتن از دست می دهد. او که کارمندی معمولی است تصمیم می گیرد داستان بنویسد و همین باعث نابود شدن رابطه اش با همسرش رویا می شود و رویا نیز وی را ترک می کند. همین زندگی ویران شده آسیب روحی و روانی بیشتری به او می زند و در نهایت فرهاد دست به خودکشی می زند. داستان از جایی آغاز می شود که رویا برای بردن وسایلش از خانه فرهاد آمده و اسباب کشی می کند تا زندگی مستقلی آغاز کند. فضا سازی و داستان خواننده را به خود جذب می کند. این رمان در فصل اول خود از زاویه سوم شخص و ذهن فرهاد روایت می شود. فصل دوم کتاب از ذهن ری را روایت می شود زنی که پیش از ازدواج آنها با فرهاد ارتباط داشته است و بعد از ازدواج فرهاد از زندگی او رفته است. این فصل به نوعی درباره عشق قدیمی فرهاد است. فصل سوم کتاب نیز از دید رویا روایت می شود. این فصل از طریق مرور دفترچه خاطرات او روایت می شود. در این بخش تعدادی از خاطرات رویا با ذکر تاریخ خاطره آورده شده است و خواننده صرفا با خاطره نویسی مواجه است. این داستان بلند در سه فصل روایتگر سرگشتگی شخصیت هایی است که با پشت سر گذاشتن دوران جوانی در مواجهه با ناکامی ها و شکست های مختص به نسل خود نه تنها دستاویزی نمی یابند که بیشتر و بیشتر در خود فرو می روند. این داستان بلند در سه فصل روایتگر سرگشتگی شخصیت هایی است که با پشت سر گذاشتن دوران جوانی در مواجهه با ناکامی ها و شکست های مختص به نسل خود نه تنها دستاویزی نمی یابند که بیشتر و بیشتر در خود فرو می روند. تمام بندهارا بریده ام شامل سه فصل است که عبارتند از: فرهاد، ری را و رویا . فصل اول بلند ترین فصل و بهترین بخش کتاب است و فصل سوم کتاب بخش هایی از یک دفترچه خاطرات را شامل می شود. نویسنده در یادداشتی درباره این اثر می نویسد: وقتی قرار است از خودت بگویی یا به اجبار بخواهی از اثری بنویسی که به نحوی به تو مربوط است، کار سخت می شود. آن وقت چاره ای نمی ماند جز کلک زدن، طفره رفتن، مثل همین حالا که موقعیتی خلق کرده ای که ظاهرا به تو به عنوان نویسنده می پردازد اما خود از آن خالی است. و مگر نقش هنر و ادبیات امروزمان چیزی جز این است! تلاش در جهت بازنمود انگارهایی که به جهان واقعیت نزدیک اند، ولی دقیق که می شوی تنها چیزی که به تعویق می افتد، تصویر کلی همان واقعیت است. تمام بندها را بریده ام اولین رمان سیاوش گلشیری است وی این رمان را از طرح یک داستان کوتاه شروع کرده و در نوشتن به این نتیجه رسیده است که توانایی تبدیل شدن به رمان را دارد. سیاوش گلشیری درباره این رمان می گوید: اتفاقی که به لحاظ تکنیکی در این داستان افتاده این است که گلایه هایی در فصل اول وجود دارد که کلید حل شان در فصل سوم است. در فصل اول روایت هایی سیال و خاطره گو را از منظر ذهنی شخصیتی که تا حدودی از جامعه دور افتاده است، می خوانیم و در فصل سوم مقداری از فضای ذهنی و شخصی خارج می شویم و با روزنگاره هایی مواجه می شویم. «خراب کرده بود. همین کافی بود تا دوباره شروع کند. اول از گرانی می گفت و شندرغاز کرایه خانه ای که هیچ وقت سر موقع به دستش نمی رسید. بعد هم خلط دهانش را تف می کرد توی گلدان آزالیای کنار در و دوباره انگشتان لرزان و سیاهش را می برد سمت دهانش تا پکی بزند. میان غر غر هایش هم مدام از لای در سرک می کشید. »[2] پی نوشت: [1] صفحه 7 کتاب [2] صفحه 21 کتاب