«دو مرد از بروکسل» مجموعه داستان هایی از اریک امانوئل اشمیت با محوریت زناشویی، پیری، پدری، فرزندی و هنر و عشق. دو مرد از بروکسل. اریک امانوئل اشمیت. مترجم: ساناز سهرابی. انتشارات افراز. چاپ اول. تهران: 1392. 1100 نسخه.208 صفحه . قیمت: 9800 تومان. « ازدواجش ازدواج خوشبختی بود. او یک زن لطیف و حساس بود که بلد بود او را درک کند و دوست داشته باشد. او این هنرمند خیلی بزرگ را تحسین می کرد و بلد بود با رفتارش کنار بیاید...»[1] این کتاب برای اولین بار در سال 2012 در پاریس منتشر شد. این کتاب پیش از این تنها از زبان فرانسه به زبان بلغاری ترجمه شده است. در واقع کتاب پیش روی شما دومین ترجمه از این کتاب است. در این مجموعه داستان اشمیت درباره موضوعات زناشویی، عشق، هنر، انسانیت، پیری و هنر به گونه ای متفاوت سخن می گوید. در این کتاب به نوعی از جنبه های مختلف به عشق پرداخته شده است. به سبب اینکه اشمیت دکترای فلسفه دارد، اندیشه های فلسفی نیز در آثار وی نمود پیدا می کند. اشمیت بیشتر به خاطر نمایشنامه هایش شهرت دارد. نمایشنامه «شب والونی» که در سال 1991 منتشر شد وی را به شهرت رساند. وی از کودکی به موسیقی علاقه زیادی داشت و در نه سالگی پیانو می زد اما وی را به سمت نوشتن هدایت کردند. او اولین داستانش را در یازده سالگی نوشت. و نخستین نمایشنامه اش را در سیزده سالگی. اشمیت یکی از نویسندگانی است که در ایران از محبوبیت برخوردار شد و کتاب های زیادی از او ترجمه و وارد بازار کتاب شده است. انتشارات افراز تا کنون شش کتاب از این نویسنده منتشر کرده است. از دیگر آثاراو می توان به کتاب های«گل های معرفت»،« ابراهیم اقا و گل های قران»، « عشق لرزه»،« خرده جنایت های زناشویی» و«اولیس از بغداد» اشاره کرد. دو مرد از بروکسل داستان زنی است به نام ژنویو گرونیه که یک روز وقتی می خواهد از خانه بیرون رود با مردی رو به رو می شود که زنگ آپارتمانش را به صدا در می آورد تا بپرسد آیا او پنجاه و پنج سال پیش با شخصی به نام ادوارد گرونیه ازدواج کرده یا خیر؟ دو مرد از بروکسل شامل پنج داستان کوتاه است که عبارتند از : «از خاطرات امانوئل لویناس»،« زندگی سه نفره»،« قلبی زیر خاکستر»، «دو مرد از بروکسل» و« شبح بچه». دو مرد از بروکسل داستان زنی است به نام ژنویو گرونیه که یک روز وقتی می خواهد از خانه بیرون رود با مردی رو به رو می شود که زنگ آپارتمانش را به صدا در می آورد تا بپرسد آیا او پنجاه و پنج سال پیش با شخصی به نام ادوارد گرونیه ازدواج کرده یا خیر؟ وی به گمان اینکه این یک برنامه تلویزیونی مبتذل است می خواهد در را ببندد اما خودش را مهار می کند و زمزمه کنان پاسخ مثبت می دهد. مرد خودش را محضر دار معرفی کرده و اعلام می کند وی تنها وارث شخصی به نام ژان دایمنس است. اما مسئله بر سر این ماجرا است که معلوم نیست ژنویو وارث ثروت و یا قرض های شخصی به نام زان دایمنس شده است که هرگز نمی شناختش. ژنویو برای فهمیدن این موضوع تلاش می کند چیز هایی درباره مردی که ارثی برای وی گذاشته بداند و البته نگاهی دیگری به گذشته خود و زندگی اش با ادوارد گرونیه می اندازد. یکی دیگر از داستان های این کتاب به نام شبح بچه درباره زن و شوهری است که صاحب فرزندی می شوند اما به زودی متوجه می شوند کودک دچار بیماری خطرناکی است و ممکن است معلول به دنیا بیاید. آنها نمی دانند باید از هم جدا شوند، کودک را از بین ببرند و سقط جنین کنند و یا او را متولد کرده و با مشکلات بعدی اش کنار بیایند و... «پدرتان یک مرد استثنایی بود. در زندگی ام دیگر چنین انسانی را نشناخته ام، چنین انسان خوبی را، انسانی که چنین درک عمیقی از دیگران و بدبختی هایشان داشت. او همه چیز را بدون این که نیازی به توضیح داشته باشد درک می کرد. او واقعا از شفقت بی اندازه ای بهره مند بود. میراندا و من نگاهی متعجب با هم رد و بدل کردیم. اگر می خواستیم خصوصیات خوب ساموئل هیمان را تحسین کنیم ، این خصوصیات را انتخاب نمی کردیم چون به نظر ما او این ویژگی ها را نداشت...»[2] پی نوشت: [1] صفحه 78 کتاب [2] پشت جلد کتاب از داستان از خاطرات امانوئل لویناس