ماهی آزاد

شروع موضوع توسط Nazanin ‏4/9/15 در انجمن داستانک و داستان نویسی

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    «ماهی طلا» ماجرای سفر لیلا دختر نوجوانی است که سالها در خانه مانده وبیرون از خانه برایش دنیای شگفت انگیزی و پر ماجرایی است .


    e562006bfe4e84b824102a4197aac612.gif


    ماهی طلا. ژان ماری گوستاو لوکلزیو. مترجم: فرزانه شهفر. انتشارات افق. چاپ اول. تهران.1388. 1500 نسخه.304 صفحه.6500 تومان.


    «وقتی از کلانتری برگشتم کمی قرمز شده بودم چون هوا گرم بود. وانگهی کارمند آنجا زیادی عجله داشت. احتمالا باید همه چیز را تعریف می کردم. کاغذهایی را که امضا کرده بودم، انگشت نگاری و بالاخره نامی که کارمند برایم انتخاب کرده بود. لیزهانریت.»[1]

    شاید بتوان گفت تنها امتیاز این کتاب جایزه نوبلی است که روزی نویسنده اش به دست آورده و وی را به شهرت رسانده است. صرف نظر از این موضوع ماهی طلا جزو رمان های متوسط و کم شهرت و جذابیت است. شاید یک داستان عامه فهم ساده که نویسنده تلاش دارد با وارد کردن ماجراهای متنوع به آن جذابیت ببخشد.

    ماهی طلا داستان پر ماجرای زندگی دختر سیاه پوستی است که در کودکی دزدیده شده و به زنی مراکشی فروخته می شود. لیلا نزد لاله زندگی می کند و لاله با وجودی که با وی به مهربانی رفتار می کند اما هرگز به او اجازه خروج نمی دهد. پس از مرگ لاله بر اثر فشارهایی که از طرف دیگر اعضای خانواده لاله وارد می شود لیلا از خانه بیرون می زند و وارد دنیای دیگری می شود. دنیایی پر از شگفتی و البته خشونت و تهدید.

    ماهی طلا داستان پر ماجرای زندگی دختر سیاه پوستی است که در کودکی دزدیده شده و به زنی مراکشی فروخته می شود.

    ماهی طلا داستان پر ماجرای زندگی دختر سیاه پوستی است که در کودکی دزدیده شده و به زنی مراکشی فروخته می شود.

    لیلا ماجراهای تلخ و شیرین بسیاری را پشت سر می گذارد. او که تازه از زندان خانگی آزاد شده با دیدن اتفاقاتی که تجربه می کند هر بار خود را در زندان تازه تر اما فراخ تری می بیند. وقایع و رخدادها و توصیف وقایع با سردی همراه است تا بتواند دنیای بی روح زندگی مدرن را به تصویر بکشد. انبوه شخصیت ها و وقایع که به تندی وارد داستان شده و خیلی با سرعت از آن بیرون می روند ممکن است برای برخی از خواننده ها جذابیت داشته باشد.

    زبان داستان بسیار ساده و یک دست است و هیچ پیچیدگی و رمزی ندارد.

    ژان ماری گوستاو لوکلزیو در سال 1940 در فرانسه به دنیا آمد. وی دکترای ادبیات است و اکنون قریب به هفتاد سال سن دارد. وی در بیست و سه سالگی اولین رمانش را نوشت و در سال 2008 موفق به کسب جایزه نوبل شد. این جایزه برای نوشتن رمان بیابان بود. آکادمی نوبل این جایزه را به خاطر نگاه بشر دوستانه و ماجراجویی های شاعرانه، در فراز و نشیب تمدن حاکم بدون وابستگی در قلمرو ادبیات بی وقفه کارکرده و به پیش رفته به وی اهدا کرد. وی همیشه منتقد غرب مادی گرا و تمدن پرخاشگر و خشونت بار شهری بوده است. وی خود اهل سفر است و در بسیاری از آثارش از ماجراهایی که می بیند و برخورد می کند کمک می گیرد. وی همچنین فرهنگ های مختلف را در نوشته هایش به هم می تند.

    «وقتی بیدار شدم وسط روز بود . زهره کنار تختخواب با صدای بلند گریه می کرد. چشمش که به من افتاد با عصبانیت شروع کرد به ناسزا گفتن. هر چه دم دستش بود به طرفم پرتاب می کرد. حوله ی حمام، تشک، مجله، آخر سر هم لنگه کفشش را در آورد که کتکم بزند اما من به حیاط فرار کردم.»[2]



    پی نوشت:

    [1] صفحه 140 کتاب

    [2] صفحه 30 کتاب