هزار بادبادک تابانِ افغان

شروع موضوع توسط Nazanin ‏4/9/15 در انجمن داستانک و داستان نویسی

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    خالد حسینی، یک افغانی‌الاصلِ ساکن آمریکاست که در کتاب‌هایش به خوبی توانسته خشونتی که طالبان به مردم روا می‌کردند را به تصویر بکشد اما چیزی درباره‌ ورود آمریکایی‌ها به افغانستان و جنایت‌های آنان ننوشته است.


    25c65584dabf5b2adf7e5952e0de5253.gif


    خالد حسینی خرداد کتاب جدیدی منتشر کرد با نامِ «And the Mountains Echoed» که موضوع آن مانند 2 کتاب قبلی، درباره‌ افغانستان و زندگی آدم‌های آنجاست؛ چند مترجم و انتشارات در ایران نیز آن را ترجمه و منتشر کردند و با نام‌های «و کوهستان‌ها طنین انداز شدند»، «و کوه طنین انداخت» منتشر شده‌است.

    هنوز موفق به خرید کتاب نشده‌ام و البته ترجیح می‌دهم چند ماه از انتشار آن بگذرد تا بهترین ترجمه مشخص شود و اشکالات اولیه، که قطعاً به دلیل کورس گرفتن برای سریع‌تر منتشر کردن بین مترجم‌ها و ناشرها وجود دارد، گرفته شود و بعد کتاب را بخرم و بخوانم.

    هزار خورشید تابان را چند سال قبل خواندم، جزئیاتش یادم نیست و در این حد بخاطر دارم که درباره‌ زنان افغانستان بود و سرگذشت دخترانی به اسم مریم و لیلا و بیان سختی‌ها و زجرهایی که زنان افغانی در زمان حضور طالبان در کشورشان می‌کشند.

    ننه گفت: «این را بدان، همیشه آویزه‌ گوشت باشد دخترم: انگشت اتهام مردها، درست مثل عقربه‌ قطب‌نما که در همه حال رو به شمال می‌ایستد، همیشه رو به زن‌ها نشانه می‌رود. همیشه این یادت باشد مریم». (صفحه یازده کتاب)

    ولی بادبادک‌باز را از نمایشگاه کتاب امسال خریدم و یک ماه پیش خواندم‌ و فیلمش را دیدم؛ فیلم البته جزو آن‌دسته فیلم‌های اقتباسی از کتاب قرار می‌گرفت که اصلاً نتوانسته بود مانند کتابش موفق باشد و کسی را که کتاب را قبلاً خوانده، راضی کند از دیدنِ به تصویر کشیده شدنِ سطرهای خوانده شده.

    بادبادک‌باز داستان دوستی‌ها بود؛ دوستی‌ ناب و بی‌ریا و بی‌خواسته‌ حسنِ هزاره‌ای در مقابل امیرِ امیرزاده؛ داستانِ انسان‌ها و رفتارهایشان؛ داستان هزاره‌ها و پشتون‌های افغانی؛ با قلم روان و ساده‌ حسینی.

    حسینی در هیچ‌ کدام از کتاب‌هایش درباره‌ ورود آمریکایی‌ها به افغانستان و جنایت‌هایی که آنان در کشورش به بهانه‌ی مقابله با تروریست کردند، ننوشته است و حتی تصویری که از کشور آمریکا برای خواننده بادبادک‌باز می‌سازد، یک ناجی و پناهگاه امن است

    خالد حسینی، یک افغانی‌الاصلِ ساکن آمریکاست که از سال 1976 (یعنی 3 سال قبل از حمله روس‌ها به افغانستان) زادگاهش را ترک کرده و در دوران حکومت طالبان در افغانستان ساکن این کشور نبوده ولی در کتاب‌هایش به خوبی توانسته ظلم و خشونتی که طالبان به مردم روا می‌کردند را به تصویر بکشد و فقط کسانی که آن سال‌ها در افغانستان حضور داشتند می‌توانند بگویند چه قدر از کتاب حقیقت بود و چقدر داستان‌سرایی.

    حسینی در هیچ‌ کدام از کتاب‌هایش درباره‌ ورود آمریکایی‌ها به افغانستان و جنایت‌هایی که آنان در کشورش به بهانه‌ی مقابله با تروریست کردند، ننوشته است و حتی تصویری که از کشور آمریکا برای خواننده بادبادک‌باز می‌سازد، یک ناجی و پناهگاه امن است که می‌تواند دور از وطنش در آنجا ازدواج کند و آرامش پیدا کند و حتی رسمِ دیرینه‌ کشورش، مسابقه بادبادک‌بازی، را دوباره در آمریکا پیاده کند.

    «سال‌ها از این ماجرا می‌گذرد اما زندگی به من آموخته است آنچه درباره‌ از یاد بردن گذشته‌ها می‌گویند درست نیست؛ چون گذشته با سماجت راه خود را باز می‌کند.» (صفحه 7)

    «سعی کردم چهره‌ یخ‌زده‌ علی را در نظر آورم، چشم‌های بی‌دغدغه‌اش را ببینم؛ اما، زمانه چه طماع است، گاهی همه‌ جزئیات را کش می‌رود.» (صفحه 215)

    من به عنوانِ یک خواننده‌ هم‌دین و هم‌زبان و همسایه با کتاب‌های خالد حسینی، توقع دارم این نویسنده اگر دردِ کشور و هم‌وطن‌هایش را دارد و برای نشان‌دادن مشکلات و سختی‌های مردم کشورش و ظلم‌هایی که به آنان شده، می‌نویسد تا مردمِ جهان را باخبر کند، از وقایع بعد از حمله آمریکا به افغانستان هم بنویسد و دردِ این دوره از تاریخ کشورش را نیز فریاد بزند.

    حسینی در مصاحبه‌ای گفته بود اسم این کتاب گرفته شده از بیتی از صائب تبریزی است:

    حساب مه جبینان لب بامش که می‌داند؟

    دو صد خورشید رو افتاده در هر پای دیوارش.