مجموعه داستان «همینجا، کنار من» شامل 12 داستان کوتاه ایرانی نوشته نیره نورالهدی از سوی انتشارات «آهنگ قلم» منتشر شد. «گیاه محض»، «انعکاس زرد»، «به رنگ عقیق»، «پژواکهای نیمهجان»، «همینجا، کنار من»، «همزاد»، «کفشهای خاکی»، «کارتونهای کاغذی»، «زمانی برای رسیدن»، «دستهام را برای همیشه نبند!»، «تا بیکرانگی یک بوم» و «تقلا» عنوان داستانهای این مجموعهاند. «همینجا، کنار من» اولین مجموعه داستان خانم نورالهدی، شامل دوازده داستان کوتاه در 123 صفحه است. در داستانها با مضامین تکرار شونده از جمله طبیعت، کودکی، ایمان سروکار داریم. زبان داستانها ساده، روان و احساساتی است. داستانها رئالیستیاند و اغلب حسرتی از گذشته را با خود حمل میکنند. شخصیتها همه خوب هستند وما با وجه پلید انسان مواجه نیستیم. "همین جا، کنارمن" بر خلاف داستانهای رایج این روزها، داستان آدمهای در حال انفجار از مشکلات روحی نیست، بلکه آدم ها آرام هستند و یا وانمود میکنند که آرامش دارند و یا بر مشکلاتی که داشته اند مۆمنانه غلبه کرده اند. در بعضی داستانها راوی مدام تغییر میکند واین چرخشها گاهی به اندازه و گاهی برای داستان کوتاهِ چند صفحهای زیاد به نظر میرسد و برای فهم داستان لازم است مدام به سطور قبل برگردیم. درداستانها از دیالوگ استفاده کمتری شده و بیشتر با توصیف و مونولوگ داستان سرایی شده است. نویسنده در داستانها نگاه ویژهای به طبیعت داشته و درهر داستان نشانه و اثری از گل و درخت میبینیم. در داستان اول – «گیاه محض» راوی به گیاهی تازه روئیده در شیار کاشیهای آبی دل میبندد. داستان « انعکاس زرد» با تصویر گلدان حسن یوسف با برگهای بنفش تیره تمام میشود، در داستان «پژواک های نیمه جان» نیلوفر پیچده به درخت توت است و ... داستان تراژیک و بسیار تاثیر گذاری که ای کاش فصل بندی کمتری داشت . «همینجا، کنار من» اولین مجموعه داستان خانم نورالهدی، شامل دوازده داستان کوتاه در 123 صفحه است. در داستانها با مضامین تکرار شونده از جمله طبیعت، کودکی، ایمان سروکار داریم. زبان داستانها ساده، روان و احساساتی است. داستانها رئالیستیاند و اغلب حسرتی از گذشته را با خود حمل میکنند دوران کودکی نیز در داستانها جایگاه خاصی دارد. در داستان «همزاد» دیالوگ و ارتباط مرد و کودکی را میبینیم که شاید همان کودکی خودش باشد. «کفشهای خاکی» نامهای است از دوستی به دوست دوران کودکیاش و یادآوری خاطرات مشترک. دختر دوازده سالهی فراری را در داستان «دستهام را برای همیشه نبند!» میبینیم . صفحه113 از داستان تا بی کرانگی یک بوم: «با این که چند روزی به بهار نمانده است، اما هنوز زمستان دامنش را از اطراف پرچینها خوب جمع نکرده است، سبد حصیری قلمموها را میگذارم روی چهارپایهی چوبی کنار شومینه، روی دو زانو مینشینم، چند تکه چوب خشک می اندازم توی آتش. دختر بهار، بوم را میگذارد روی سه پایه. سکوتی دلنشین فضای کوچک کلبه را پر کرده است. » اگر به داستانهای پراحساس و بی آزار علاقهمندید، کتاب «همین جا، کنار من» انتخاب خوبی است. در پشت جلد این کتاب آمده است: «رسیدم کنار باغچه، انگار راه زیادی رفته بودم، نمیتوانستم از نیلوفری که پیچیده بود به درخت توت چشم بردارم. برای یک آن چشمهام هیچ جا را ندید، جز تاریکی محض. اول نیلوفر بعد درخت توت. بعد آجرهای کرمرنگ دیوار. بعد حوض. بعد موزاییکها. بعد هم دمپاییهای صورتیام، یکی بعد دیگری به نوبت و پشت سر هم محو شدند. تنها دستاویزم، زیر نور کورکننده خورشید در بین آسمان و زمین، طناب رخت بود که مثل پلی از این طرف حیاط تا به آن طرفش، درست وقتی که هفده سال بیشتر نداشتم، مادرم با دو میخ آهنی بزرگ کنار لانه یاکریمها به دیوار وصل کرده بود...» «همینجا کنار من» در 124 صفحه و با قیمت پنج هزار و 500 تومان منتشر شده است.