وقایع نگاری یک زندیق» داستانی است از سفر و کوچ مردمانی که بر اثر قحطی بعد از جنگ جهانی اول به شهر های شمالی و کشور روسیه سفر می کنند. وقایع نگاری یک زندیق. مصطفی جمشیدی. انتشارات عصر داستان. چاپ اول. تهران.1392. 3000 نسخه.168 صفحه .11000 تومان. «بیست و پنج فرقه این جا زندگی می کنند. نگاه نکنید به باکو یا نفتکده یا هرجا، حتی تبریز و زنجان و خمسه. آن جا خشکی بود یا فوق فوقش جلگه یا صحرا... یک کوه با چند تا بزغاله یا میش که از گرسنگی جان به تنشان نمانده بود. هفت فرسخ در هفت فرسخ که می رفتی یک ماه بود در شبش و هزاران ستاره که جهت نگاهشان را با تو عوض می کردند و به تو می خندیدند، به نوع فرار تو با هرچی»[1] وقایع نگاری یک زندیق تازه ترین کتاب مصطفی جمشیدی است. وی در این کتاب به موضوع قحطی در زمان جنگ جهانی اول می پردازد و کوچ ایرانیان به مناطق شمالی کشور و همچنین سفر به کشور روسیه. این رمان، داستان سلوک دو شخصیت با عناوین فتحی و شریعت است که از منطقه غربی ایران یعنی زنجان و همدان به سمت شمال ایران کوچ میکنند و در واقع وارد یک سفر اودیسهوار میشوند و در این سفر فرهنگ شفاهی پدران ماست که توسط آنها روایت میشود. موضوع رمان موضوعی تاریخی است اما رمان رمان تاریخی نیست و بیشتر به تخیلات نویسنده درباره موضوع پرداخته می شود. فصل اول رمان هم که به معرفی شخصیتها میپردازد در واقع روایتی از زندگی این افراد پس از پایان سفرشان و حضورشان در اردوگاههای کار بازماندگان از جنگ است و در فصول بعدی با فلاش بک داستان این سفر روایت میشود. جمشیدی فصل های مختلف رمانش را با عنوان «رنج» نام گذاری و تقسیم بندی کرده است نویسنده رمان درباره کتاب تازه اش می گوید: این رمان یک کار تاریخی نیست و یک کار داستانی است و ساحت این دو موضوع از یکدیگر جداست. البته داستان و روایت تاریخی در بخشهایی دارای اشتراک نیز میشوند و من هم نمیخواهم بگویم که باید به تاریخ پشت کرد. برای من همیشه این سئوال مطرح بوده که چطور شهر تهران در قحطی گندم پیش آمده به دلیل حضور نیروهای متفقین در تهران در زمان جنگ جهانی دوم سه میلیون نفر کشته داد و چطور این کشتار خاموش در کشور من صورت گرفت. این داستان هم به نوعی برمیگردد به نوع روایت داستانی خاطرهانگیز در این زمان. شخصیتهای این داستان این برهه از تاریخ را نقد میکنند. بحران هویتی را که وجود داشت البته به معنای فقدان آن ایمان واقعی نه ظاهری که به اسم مسلمانی باشد، آنها را وادار میکند که نان را ترجیح دهند و این سفر برای قهرمان پیش میآید که به سوی قفقاز حرکت کند. جمشیدی فصل های مختلف رمانش را با عنوان «رنج» نام گذاری و تقسیم بندی کرده است. این رمان شامل پنج فصل است که با نام رنج 5 به اتمام می رسد. داستان وقایع نگاری یک زندیق از روایت رخدادهای تاریخی و واقعی گذر کرده و به بستری سوررئال نزدیک می شود از این جهت سفر شخصیت ها یک جور سفر واقعی انتزاعی است و در آن به رخدادها و اتفاقات پیچیده و غریبی نزدیک و دور می شوند. گاه وقایع همچون کابوسی هولناک بر شخصیت ها عرضه می شوند. مصطفی جمشیدی پیش از این رمان های « بال آتش، بال خون»،« بیداری»،« معبر به آخرالزمان»، «مرغ های دریایی این سوی آبها می میرند» و « یک سبد گل محمدی » و داستان های دیگر را به چاپ رسانده است. « من فقط یک جا شنیده بودم حیوانی به حرف درآمده. همان سال که شما گذاشتید رفتید یوسف را به آب گرم ببرید، محرم بود که یک دسته شبیه خوان از مرنگان آمده بودند تعزیه بخوانند. اشقیا خوان لباس قرمز پوشیده بود و سبیل های درشتی داشت. یک دهاتی از اطراف هزار جریب سفلا آن قدر سر شبیه خوانی گریه کرد که از پا افتاد. پسر جوانی داشت که خامه باف بود. می شناختمش. می خواست اشقیا را بکشد. سر راه بازگشت تعزیه خوان ها تفنگ کشیده بود شمر را بکشد.»[2] پی نوشت: [1] صفحه 3 کتاب [2] صفحه 88 کتاب یک عالم با شما حرف دارم مشكلات زنان از خانه تا خیابان