کافکا در ژاپن

شروع موضوع توسط Nazanin ‏4/9/15 در انجمن داستانک و داستان نویسی

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    کافکا در ساحل رمان بلند هاروکی موراکامی نویسنده معاصر ژاپنی است. این رمان یکی از مهم ترین و پر فروش ترینهای رمان ژاپنی است که داستان دو شخصیت را در موازات هم روایت می کند. یکی از این شخصیت ها کافکا است.



    e743c8077fb9313b2a762b9cf867bb92.jpg

    کافکا در ساحل. هاروکی موراکامی. مترجم: آسیه و پروانه عزیزی. نشر بازتاب نگار.چاپ دوم. تهران1388..550نسخه.632صفحه.11000تومان.


    «پهنه عظیم ابرهای صاعقه دار با گام هایی کند از شهر عبور کرد. زباله های برق آزاد شده که انگار هر گوشه و کنار در جستجوی اخلاقیات از دیرباز گم شده می کاویدند، عاقبت در شرق آسمان به طنین ضعف و خشمگینی تبدیل شدند و رو به زوال رفتند. درست بعد از آن هم، باران سیل آسا فرو نشست و به دنبال خود سکوتی غیر زمینی آورد.»[1]

    پیش از این که مخاطبان فارسی زبان با هاروکی موراکامی و ادبیات ژاپنی آشنا شوند با حضور نویسندگانی چون یا سوناری کاواباتا،یوکیومیشیما و کنزابورواوئه نگاه خود را از امریکای لاتین چرخانده و به ادبیات شرق چشم دوختند. یا سو ناری کاواباتا و کنزابورو اوئه پیش از این توانسته بودند جایزه ادبی نوبل را نصیب خود کنند و ادبیات ژاپن را به دنیا بشناسانند.

    فرهنگ پیچیده و راز آلود ژاپنی بستر مناسبی برای پرداختن به ادبیات است و نویسندگان معاصر ژاپنی در این سال ها توانسته اند گوشه هایی از این غنا را به ادبیات جهان نشان داده و روح تازه ای به جهان صادر کنند.

    کافکا در ساحل یکی از مهم ترین رمان های هاروکی موراکامی است. این رمان داستان دو شخصیت متفاوت است که در موازات هم حرکت می‌کنند: کافکا که پسری 15 ساله‌است و به علت یک پیشگویی عجیب از خانه فرار می‌کند و آقای ناکاتا پیرمرد آرام و مهربان و عجیبی که به علت اتفاقی شگفت انگیز در بچگی دچار نوعی عقب ماندگی ذهنی شده‌است اما حاصل این حادثه به دست آوردن توانایی صحبت با گربه هاست!

    بخشی از داستان به کافکا و زندگی او می‌پردازد و بخش دیگر به آقای ناکاتا. رمان در عین دو پارگی دارای وحدت مضمون است و تمام حوادث حتی کوچکترین و جزیی‌ترین آنها به هم مرتبط هستند.

    شروع رمان با دو جریان یا دو داستان موازی همراه است که به نظر می رسد در ابتدا بین آن ها هیچ ارتباطی وجود ندارد .

    دو قهرمان داستان یعنی کافکا تامورا و ناکاتا هیچگاه همدیگر را نمی بینند ولی روند داستان چنان است که اثر تعیین کننده بر زندگی همدیگر می گذارند و سایه های زندگی دو داستان در همدیگر مشاهده می شود و این ارتباط و هم بستگی به جایی می رسد که گویا دو قهرمان داستان دو وجه یا پیکره ی یک وجود هستند .

    شاید چیزی که آثار موراکامی و به ویژه این رمان را جذاب می‌کند استفاده نویسنده از عناصر فرهنگ بومی ژاپنی است. با خواندن این رمان در عین لذت بردن از پیشرفت داستان با عقاید و رسومی آشنا می‌شوید که مختص مردم ژاپن است و در درون آنها نهادینه شده
    زمانی که جانی واکر بدست ناکاتا به قتل می رسد ، کافکا خود را در لباسی خونی می یابد ، بی آنکه بداند چه اتفاقی افتاده است و به خانه ی ساکورا پناه می برد. به نحو قریبی با وجود آنکه خواننده از جریان دو قتل خبردار می شود ، به ارتباط و یکی بودن این دو قتل پی می برد که نمای دقیق این یکسان بودن این حادثه ، بیان قتلی است که به شیوه ی سورئالیستی گویا در یک رویا پسر بچه ای به نام کرو مرد مجسمه ساز را به قتل می رساند .

    زمانی که ناکاتا به دنبال یافتن سنگی که در آستانه ی سنگی را باز می کند می رود ، و آن را می گشاید ، این زمینه را فراهم می کند تا کافکا به آن سوی آستانه ی سنگی برود و نیز صحنه ی مرگ خانم سایکی ، با ملاقات کافکا با وی در آن سوی آستانه ی سنگی قرین می شود .

    با توجه به شیوه ی روایت داستان با وجود قلم امروزی و آشنای آن ، مخاطب با جلو رفتن داستان متوجه می شود با یک بافت سورئالسیتی روبرو است . موراکامی برای دوختن رشته های این داستان ، آن ها را از زبان های غریب و سمبولیسم سخت آشنا انتخاب نمی کند .

    لذا خواننده برای لذت بردن از داستان نیاز بدین ندارد تا حتما مکاشفه ی دقیقی از کل داستان بعمل آورد و حتی نحوه شکل گیری وقایع داستان می تواند بدون فهم دلیل حوادث و رویاهای عجیب و غریب آن دوست داشتنی باشد ولی در حین حال ، خواننده را به چالش می کشد تا به تفسیر و نقد سمبول ها و رویاهای آن کنجکاو گردد.

    شاید چیزی که آثار موراکامی و به ویژه این رمان را جذاب می‌کند استفاده نویسنده از عناصر فرهنگ بومی ژاپنی است. با خواندن این رمان در عین لذت بردن از پیشرفت داستان با عقاید و رسومی آشنا می‌شوید که مختص مردم ژاپن است و در درون آنها نهادینه شده: اعتقاد به پیشگویی و غیب بینی ِوجود دنیاهایی ورای دنیای ماِ حرکت بین گذشته و آینده وخاطراتی که هرگز کهنه نمی‌شوند و در موازات زندگی روزمره ما جریان دارند و... هزاران تابوی فرهنگی دیگر که به خوبی و در کمال هنرمندی در لا به لای داستان گنجانده شده‌اند.

    این رمان در سال 2002 به ژاپنی نوشته شده و در سال 2005 به انگلیسی در آمده است. این کتاب همچنین در سال 2005 جزو ده کتاب برتر سال در نشریه نیویورکر معرفی شد. در ابتدای این کتاب و در مقدمه توضیحاتی درباره نویسنده و سایر آثار او آورده شده است.

    «چیزهای درونت خود را آشکار کرده اند. پوسته کنار رفته، داغان شده و دیگر هیچ جا دیده نمی شود. ولی سایه ای تاریک آنجا است. آن جا خوابیده،دست هایت هنوز از چیزی چسبناکند. ظاهرا از خون یک انسان. آن ها را جلوی صورتت می گیری ولی نور به اندازه کافی برای دیدنشان وجود ندارد. خیلی خیلی تاریک است. هم درونت هم بیرون.»[2]



    پی نوشت:

    [1]صفحه 430 کتاب

    [2]صفحه 498 کتاب