سنگ سیاه روی سنگ سفید روایت سه زن از سه طبقه اجتماعی متفاوت است اما رویدادها توسط یک مرد به هم مربوط می شوند و در لابهلای محور اصلی روایت این رمان، برشی از موضوعات اجتماعی دو دهه اخیر از نگاه زنان در ارتباط با موقعیت آنها در فضای داستانی مرور میشود. سنگ سیاه روی سنگ سفید.نگار تقی زاده.نشرآموت.چاپ اول . تهران1390. 1100نسخه .216صفحه.5000تومان. «شاید خواب دیده بود که هراسان بیدار شد. لحظه ای به اطرافش نگاه کرد. وقتی متوجه شد در خانه مادرش است، سرش را روی بالش گذاشت. صبح طلایی و سفید از راه رسیده بود. تمام شب را برف باریده بود. از حیاط صدای گنجشک ها به گوش می رسید. وقتی چشم هایش را گشود اولین صدایی که شنید ، سر و صدای گنجشک ها بود.»[1] «سنگ سیاه روی سنگ سفید» دغدغههای سه زن از سه قشر متفاوت اجتماعی را مرور می کند. این رمان از سه فصل تشکیل شده و از زبان راوی دانای کل روایت میشود. در واقع فصلهای مختلف این کتاب روایتهایی به هم پیوسته دارند و رویدادها در هم دخیلند. زندگی این سه زن توسط یک مرد غریبه به هم مربوط و متصل می شود. در بخش اول که «دانه های بیهوده» برف نام دارد با زندگی یک زن و شوهر به نام خورشید و سهراب آشنا می شویم و در بخش دوم به نام «لکه های سیاه» با زندگی زنی به نام بلور که کارگر یک کارخانه است و در چند جای دیگر نیز مشغول کار است. بخش سوم "سمفونی بمب و فلسفه " نام دارد و درباره زنی عکاس و روشنفکر است که دغدغه جهانی شدن دارد ولی به زودی در می یابد که از دیدن اطراف خود غافل بوده است و در قلبش دیگر چیزی از عشق و محبت یافت نمی شود. به عنوان اولین رمان بلند باید گفت نگار تقی زاده زبان رمان را می شناسد. ذهن تصویری وی به پرداخت بهتر اتمفسر داستان کمک کرده است. شخصیت ها قابل لمس هستند و خواننده دوست دارد تا انتهای داستان را پیگیری کند. بخش عمده کتاب به قسمت اول و روایت زندگی خورشید و سهراب اختصاص دارد. در این فصل فضایی که شخصیت ها در آن حرکت می کنند فضایی سرد و کند تصویر شده است. نام بخش اول دانه های بیهوده برف نیز نشانگر همین فضای یخ زده است. کوتاه ترین بخش نیز بخش پایانی به نام سمفونی بمب و فلسفه است. نویسنده تنها به نشان دادن وضعیت این سه زن می پردازد و تلاش می کند درباره موقعیت آنها قضاوت نکند. در لابهلای محور اصلی روایت این رمان، برشی از موضوعات اجتماعی دو دهه اخیر از نگاه زنان در ارتباط با موقعیت آنها در فضای داستانی مرور میشود. به عنوان اولین رمان بلند باید گفت نگار تقی زاده زبان رمان را می شناسد. ذهن تصویری وی به پرداخت بهتر اتمفسر داستان کمک کرده است. شخصیت ها قابل لمس هستند و خواننده دوست دارد تا انتهای داستان را پیگیری کند. اما توصیف های زیاد و مطول به بدنه روایت لطمه وارد کرده است. می توان بخش زیادی از توصیفات را به سود قصه از داستان جدا کرد. وی در حال حاضر مشغول نوشتن رمان بلند دیگری است که به زودی به اتمام می رسد. نگار تقیزاده، متولد 1363 تبریز و دانشآموخته رشته فیلمنامهنویسی از مرکز آموزش فیلمنامهنویسی و کارگردانی تبریز است. برخی از داستانهای کوتاه او در مجموعه داستانهایی مانند «برای روزهای مبادا»منتشر شدهاند. داستان «تکههای پیانو» این نویسنده سال 86 جایزه داستان رادیو تهران را به خود اختصاص داد. « صداها، حضور غایب زن، خستگی و هرچه که اطرافش بود به او فشار می آورد. با چشمان باز و روحی آسیب دیده به گوشه سقف چشم می دوخت و به آن زن فکر می کرد. در ذهنش او را ترسیم می کرد و مدام با خود تکرار می کرد آیا او هنوز زنده است؟»[2] پی نوشت: [1]صفحه 32 کتاب [2]پشت جلد کتاب. از متن رمان