عروس بید مجموعه داستانی از یوسف علیخانی است شامل یازده داستان کوتاه درباره باورهای خرافی و اعتقادات عرفی مردمان روستای میلک که فضاهایی جادویی و غریب آفریده است. عروس بید.یوسف علیخانی.نشرآموت.چاپ چهارم. تهران1390.2200نسخه.192صفحه.4000تومان. «- دخترم بیامده زنت بشود. صدای سگی آمد از یک جای آبادی. دختر خندید و مهربان من را برد توی چشم هایش. – دخترم خیلی ساله بخواهه از اسیر برود. ببرش و زنش بکن. نگاهی به دور و برم کردم. این وقت صبح هیچ کسی از اسری ها را ندیده بودم بیرون باشند، هوا به شب می مانست. – از من گذشته همراهی شما، اما دخترم زن خوبی بشود. صدای سگ ها به وضوح شنیده می شد.» [1] عروس بید سومین مجموعه داستان یوسف علی خانی است که بر اساس باورها و اعتقادات روستای کوچک میلک در نزدیکی شهر قزوین نوشته شده است. علیخانی که خود در میلک به دنیا آمده است به خوبی با قصه های فولکوریک و سنت ها و باورهای میلکی ها آشنا است و آنها را دستمایه قصه های این مجموعه قرار داده است. هر کدام از این داستان ها درباره یکی از میلکی ها است. میلکی ها برخی چیزها را نحس می دانند و برخی مکان ها مقدس و جاویی می پندارند و به همین دلیل آبشخور مناسبی برای پرداختن قصه هایی جادویی هستند. روستای کوچک میلک که در این داستان ها تصویر می شود به نظر روستایی پرت افتاده می ماند که بسیاری از مردمان آن به شهر ها کوچ کرده اند و جز پیرزنان و پیرمردانی در آن زندگی میکنند و آنها نیز به خرافات و باورهای جادویی خود زنده هستند. خرافات مشخصه اصلی این مجموعه داستان است که باعث خلق فضاهایی غریب و گاه خوفناک شده است. هرچند نویسنده تلاش کرده با توسل به باورهای خرافی این منطقه داستان های ماورایی خلق کند اما اغلب داستان های این مجموعه جزو داستان های رئالیسم جادویی به شمار نمی آیند زیرا بر زندگی طبیعی ساکنانش هیچ تاثیری ندارد و هر قصه به ثبیت خرافاتی که در این منطقه مرسوم است کمک می کند. داستان عروس بید درابه خرافه ای است که می گوید اگر زنی سه بار شوهر کند و هر سه بار شوهرش بمیرد دیگر کسی با او ازدواج نخواهد کرد و باید با درخت بیدی ازدواج کند سر سال اگر درخت بید سبز ماند نحسی از او دور شده است. داستان های این مجموعه نیز مثل دو مجموعه دیگر نویسنده به نام" قدم به خیر مادربزرگ بود" و "اژدهاکشان" درباره اعتقادات دینی، عرفی، خرافی و باورهای مردم میلک است و از این جهت می توان گفت با "عروس بید" این داستان ها سه گاه نه ای را شکل می دهند. هر چند در داستان های قبلی موضوع بر سر جن و پری است و در این مجموعه اساس خرافات و باورهای عرفی منطقه میلک است. زبان داستان بر اساس گویش میلکی است واژه های این منطقه بسیار به کار برده شده است. برخی معتقدند همین واژه ها کار خواندن داستان های علیخانی را دشوار کرده ولی زبان داستان ها چندان دشوار نمی نماید که قابل خواندن و درک کردن نباشد. جا به جایی زبان و روایت های موازی و ایجاد فضایی گنگ و غریب تکنیک هایی است که علیخانی در داستان هایش به کار گرفته است. داستان های این مجموعه نیز مثل دو مجموعه دیگر نویسنده به نام" قدم به خیر مادربزرگ بود" و "اژدهاکشان" درباره اعتقادات دینی، عرفی، خرافی و باورهای مردم میلک است و از این جهت می توان گفت با "عروس بید" این داستان ها سه گاه نه ای را شکل می دهند. مجموعه داستان عروس بید شامل یازده داستان کوتاه است که عبارتند از: پناه بر خدا، آقای غار، هراسانه، پنجه، رتیل، جان قربان، عروس بید، مرده گیر، بیل سر آقا و پیر بی بی. در پایان این مجموعه در بخشِ نگاهی به داستان های عروس بید، نظر برخی از نویسندگان درباره مجموعه داستان عروس بید آورده شده است. برای نمونه محمد علی علومی نویسنده رمان سوگ مغان درباره مجموعه داستان عروس بید می نویسد: علیخانی راه شاملو را در آفریدن کلمه ادامه داده و توانسته کلمات و ترکیبات ماندگاری را در این سه اثر خلق کند. عیلخانی به خاطر فضا سازی قوی و پرداخت های قدرتمندش قدم مهمی را در ادبیات داستانی ما برداشته است. او حتی در آفریدن فضاهای گوتیک و وحشت از غلامحسین ساعدی هم جلو افتاده است.( جلسه نقد کتاب در دانشگاه فردوسی مشهد) یوسف علی خانی پیش از این مجموعه داستان« قدم به خیر مادر بزرگ بود» و « اژدهاکشان» را نوشته و خود نیز مدیر نشر آموت است. این سومین مجموعه ای است که درباره داستان های میلک توسط نویسنده کتاب نوشته شده است. این مجموعه همچنین برنده دهمین دوره جایزه کتاب سال حبیب غنی پور و نامزد دریافت دوازدهمین دوره جایزه کتاب فصل هم بوده است. « رتیلش به حرکت درآمده بود. از تیر چوبی سقف تاب برداشت که تویش خالی شده و کندوی زنبورها از آن مثل مشکی باددار آویزان بود. شکمش را جمع و بسته کرد و تار تنید تا روی میخ طویله ای که نوی کاهگل دیوار بود. طنابی آبی از میخ طویله رفته بود تا نزدیک تندورستان خالی. تار کشیده شد و رسید به سکوی سیمانی کنار در فیروزه ای. دو لنگه در باز شد. رتیل تند کرد و رفت زیر گونی پاره ای که زیرش دمپایی و گالشی بود.» [2] پی نوشت: [1]پشت جلد کتاب از داستان عروس بید [2]صفحه 99 کتاب از داستان رتیل