شوهر معمولی من شامل دو بخش به نام های شوهر معمولی من و من و بابای کارمندم است. هر کدام از این بخش ها شامل قطعاتی است که به روایت داستان زندگی یک دختر و پسر می پردازد. دختر و پسری که در پایان خواهر و بردار هستند و هر کدام در نهایت بعد از کنار گذاشتن آروزهای دست نیافتنی خود به زندگی معمولی موجود قناعت می کنند. شوهر معمولی. سمیرا سامانی. نشر کلاغ. چاپ اول.تهران:1391. 1000نسخه.72 صفحه.3000 تومان. «وقتی بیشتر بهش فکر می کنم یا دقت می کنم به نظرم می آید شوهر معمولیم فرصت های خوبی برای زندگی کردن و لذت بردن از زندگی به من داده. فرصت هایی که قطعا در زندگی با یک روشنفکر آس و پاس یا از ان بهتر یک شاعر، یک نقاش، یک فیلسوف کچل و حتا یک عاشق هابر ماس دست نمی داد.»[1] شوهر معمولی، کار معمولی، تفریحات معمولی، دغدغه های معمولی، سر جمع یعنی یک داستان معمولی درباره زندگی کاملا معمولی یک نویسنده طبقه متوسطی کاملا معمولی. شوهر معمولی من مجموعه قطعه هایی است گزارش گونه از زندگی یک خواهر و برادر که در یک خانواده معمولی از پدر و مادری کارمند، متولد می شوند و یکی نویسنده ای معمولی از آب در می آید و شوهری معمولی می کند و دیگری مثل پدرش کارمند می شود و خیلی زود از کارمندی دست شسته، به کار معمولی دیگری مشغول می شود. شوهر معمولی من روایت زندگی این خواهر و برادر است. خواهر و برادری که زندگی بی افت و خیزشان را از زبان خودشان روایت می کنند. هر دو داستان مجموعه راوی اول شخصی است که شرایط زندگی بی دردسر و البته بیش از هر چیز حسن های این زندگی را یکی یکی پیش رو قرار می دهد. با داشتن شغل کارمندی آب باریکه ای وجود دارد که با همه کمی آب آن، همیشه هست و با داشتن یک شوهر معمولی زندگی ساده، بی هیجان و بدون دغدغه های روشنفکری فراهم می شود اما دوام دارد و بی هیج بالا و پایین ادامه پیدا می کند. از چنین رویکردی نویسندای بی دغدغه بار می آید که قناعت را پیشه خود کرده و از شرایط موجود نهایت رضایت را به دست آورده و پیدا کردن این رضایت را به دیگران نیز توصیه می کند. چنین رویکردی در عنوان فرعی کتاب نام« دو جستار فلسفی در باب روش شناسی ساختار شکن کامیابی در زندگی» بر خود می گذارد و به وصف نکات مثبت این رضایت کلبی مسلکی می پردازد. سمیرا سامان معتقد است همیشه آنچه می طلبیم موجب رضایت ما نیست و با این دو داستان می خواستم ساختاری را در ذهن مخاطب بشکنم؛ بدان معنی که ما ممکن است برخی اوقات به این بیندیشیم که با یک ایده خاص خوشبخت میشویم، ولی ممکن است انتخاب گزینههای دیگری ما را به کامیابی برساند. اما نکته اینجاست که مخاطب عام خود بر این شیوه زندگی می کند و نشانگان زندگی کلبی مسلک در تار و پود زندگی اش ریشه دارد و با این وصف قناعت پیشگی اینچنینی نه تنها ساختار شکن نیست که بر بی تحرکی، غیر پویایی و عدم ساختار شکنی او نیز می افزاید و بیش از پیش او را به آنچه درون آن قرار دارد قانع و سر به راه می کند. برای اثبات این دلایل کافی است سری به زندگی خانواده ها بزنیم تا ببینیم دراغلب مواقع دختران خلاف میل خود به آنچه خانواده ها قسمت می نامند شوهر می کنند و وقتی در زندگی تازه پا می گذارند آرام آرام آرزوها و خواسته هایشان را فراموش کرده، تلاش می کنند آن زندگی پیش رو را تحمل کرده و برای تحمل کردن بهتر آن جنبه های مثبت چنین زندگی ناخواسته ای را رنگ و لعاب دهند. چنین رویکردی هرگز به خلاف آنچه نویسنده در عنوان فرعی کتابش آورده و مد نظر داشته، جستاری ساختارشکن نیست بلکه عین آن چیزی است که جامعه طبق عادت خود به آن گرایش دارد. شوهر معمولی من مجموعه قطعه هایی است گزارش گونه از زندگی یک خواهر و برادر که در یک خانواده معمولی از پدر و مادری کارمند، متولد می شوند و یکی نویسنده ای معمولی از آب در می آید و شوهری معمولی می کند و دیگری مثل پدرش کارمند می شود و خیلی زود از کارمندی دست شسته، به کار معمولی دیگری مشغول می شود. شوهر معمولی من شامل دو بخش است به نام های: «شوهر معمولی من» و «من و بابای کارمندم». هر کدام از این بخش ها شمال مجموعه ای قطعه گزارشی است که یکی از زبان یک زن و دیگری از زبان کودکی است که در یک خانواده کارمندی به دنیا آمده و با آرزوی کارمند شدن بزرگ می شود و سرانجام خود به کارمند تبدیل می شود. بخش اول شامل قطعاتی به نام های: شاه زاده رویاهای من، قسمت این بود، ماه عسل خونین، دخل و خرج زیاد و غیره است و بخش دوم نیز شامل قسمت هایی با نام های: ما قشر زحمت کش مالیات بده، کار از کله سحر تا وقت اضافه کاری، ضامن فقط کارمند رسمی و غیره است. سمیرا سامانی فوق لیسانس رشته ارتباطات از دانشگاه علامه طباطبایی است. وی خبرنگار و کارمند رادیو است و هم اکنون مشغول نوشتن کتاب دیگری است که به زودی وارد بازار کتاب می شود. شوهر معمولی من اولین مجموعه داستان سمیرا سامانی است. «صبح با پیامک بانک بیدار شدم. حقوقمون رو ریختن. با حقوق واریز شده یه نیم سکه بهار آزادی هم نمی تونم بخرم چه برسه به این که، عینهو همکار فلک زده کنار دستیم، بخوام ماهی یه سکه مهریه بابت زن نداشته و نیاورده خونه بدم. از این حرفا بگذریم کلی کسورات داره این آب باریکه از بس که وام گرفتم»[2] پی نوشت: [1] صفحه 33 کتاب [2] صفحه 57کتاب