کنسرتویی به یاد یک فرشته

شروع موضوع توسط Nazanin ‏4/9/15 در انجمن داستانک و داستان نویسی

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    در داستان‌های این کتاب، با زمان و مکان دقیقی از مکالمه‌ها مواجه می‌شویم که از سوی نویسنده به‌دقت ارائه شده‌اند. نویسنده به این طریق می‎خواهد خواننده را به حقیقت مسایل موجود در یک روایت آشنا سازد. در تمام داستان‌ها از انجیل به‌عنوان کتابی فراتر از مقدس یاد می‌شود و کلماتی که مکالمات ما را خواهد ساخت.



    7ed2309194ea40e82bfdfae1ad12f218.jpg

    کنسرتویی به یاد یک فرشته. اریک‌امانوئل اشمیت. ترجمه‌ی شراره شاکری. تهران: انتشارات افراز. چاپ دوم: 1390. 2200 نسخه. 216 صفحه. 7700 تومان.


    «بعد از این‌که از خواب بیدار شد، متوجه شد که از زمان دریافت آن تلگراف شوم، اصلن به زنش فکر نکرده بود. از طرف دیگر، به نظرش ماری دیگر زنش نبود بلکه شریک زندگی در تربیت دختران بود. او پول در می‌آورد و ماری وقت می‌گذاشت، کاملن منصفانه و منطقی. ناگهان تصور زجر کشیدن ماری او را به یاد دختر جوانی انداخت که بیست سال پیش ملاقات کرده بود... احتمالن، ماری حساس و شکننده با این غصه از پا در می‌آمد. چند سال بود که عشقش را به ابراز نکرده بود؟ چه مدت بود که درکش نکرده بود؟ دلش به درد آمد.»[1]

    کنسرتویی به یاد یک فرشته عنوان کتابی از اریک امانوئل اشمیت است که با ترجمه‌ی شراره شاکری در دسترس خواننده‌ی فارسی‌زبان قرار گرفته است و چهار داستان به نام‌های «مسموم‌کننده»،«بازگشت»، «کنسرتویی به نام یک فرشته» و «عشق در الیزه» را در خود جای داده است. علاوه بر این چهار داستان، در پایان کتاب، یادداشت‌هایی از نویسنده هم آمده است و این یادداشت‌‌ها روندی را که از شروع تا خلق کامل این داستان‌ها طی کرده است، به‌صورت مختصر شرح می‌دهد.

    در داستان‌های این کتاب، با زمان و مکان دقیقی از مکالمه‌ها مواجه می‌شویم که از سوی نویسنده به‌دقت ارائه شده‌اند. نویسنده به این طریق می‎خواهد خواننده را به حقیقت مسایل موجود در یک روایت آشنا سازد. در تمام داستان‌ها از انجیل به‌عنوان کتابی فراتر از مقدس یاد می‌شود و کلماتی که مکالمات ما را خواهد ساخت.

    اشمیت در داستان‌هایش مذهب را دستمایه‌ی دگرگونی‌هایی فراتر از تصور ما قرار می‌دهد و به آن ژرفا می‌بخشد. این مسئله به‌عنوان معجزه‌گری اعلام می‌شود که تاثیرات دگرگون‌کننده‌ای بر افراد دارد.

    اشمیت در داستان‌هایش ساختار علایق انسان‌ها به یکدیگر را روایت می‌کند، علاقه‌ای که مانند یک هرم، خودشان، اطرافیان نزدیک و دورشان را دربر می‌گیرد و افراد از راس تا قاعده را دچار تغییرات عمده می‌کند. افراد در این حرکت میل به تخریب شخصیت قبلی و زایش شخصیت جدید پیدا می‌کنند.

    در تمام داستان‌ها از سمبل ریتا به‌عنوان نماد درستکاری و عطوفت نام برده می‌شود که در مواجهه با شخصیت‌های گوناگون داستان کارایی متفاوتی را داراست. افراد داستان‌های اشمیت رنگ خاکستری ندارند و از سفید به سیاه در نوسان هستند، همیشه سیاه یا همیشه سفید نیستند ولی خاکستری هم ندارند. گاهی اضطراب و آشفتگی فضای داستان‌ها را مخدوش می‌کند و نویسنده در اثر خود سعی دارد این آشفتگی در محتوا را به سردرگمی شخصیت‌هایش ربط دهد.

    داستان‌های اشمیت کشش مناسبی برای جذب خواننده‌ی خود ایجاد می‌کنند و خواننده را به‌دنبال خود می‌کشانند، اما گاهی خواننده را خسته و دلزده می‌کنند و این شاید به‌خاطر نوع نگاه اشمیت به مسایل باشد.
    داستان‌های اشمیت کشش مناسبی برای جذب خواننده‌ی خود ایجاد می‌کنند و خواننده را به‌دنبال خود می‌کشانند، اما گاهی خواننده را خسته و دلزده می‌کنند و این شاید به‌خاطر نوع نگاه اشمیت به مسایل باشد.

    یکی از المان‌هایی که در داستان دوم به بعد به چشم می‌خورد، مواجهه‌ی شخصیت‌های داستان با پدیده‌ی مرگ است. مرگی که افراد تا به حال تعریفی از آن نداشتند و ناگهان پیش روی آنان قرار می‌گیرد. نوع برخوردها، کلمات و دیالوگ‌ها و همچنین قرار گرفتن در چنین موقعیتی به شخصیت‌های داستان شکل می‌دهد و مانند سفری نقطه‌ی آغاز دگرگونی آن‌ها می‌شود.

    انتشارات افراز که ناشر این کتاب محسوب می‌شود، باز هم از این نویسنده کتاب‌هایی را منتشر کرده است؛ پرنسس پابرهنه با برگردان سعیده بوغیری، سوموکاری که نمی‌توانست تنومند شود و اولیس از بغداد با برگردان پویان غفاری و همچنین زمانی که یک اثر هنری بودم به کوشش آسیه حیدری , فرامرز ویسی از آن جمله‌اند.

    «به تدریج که ماجراها یکی پس از دیگری گفته شد، کریس به شخصیت اکسل پی برد و همین او را به وحشت انداخت... آن فرشته ای که می شناخت کجا بود، پسری که تنها رویای هنر، موسیقی و رسیدن به کمال را در سر داشت، کجا بود؟ پشت بشقابش، مرد تاجر و سنگدل و بی وجدانی بود که از خلاف کردن نمی ترسید و از تجارت زیرزمینی به تجارت غیر اخلاقی روی آورده بود و حالا که این تجارت جیب هایش را پر از پول می کرد، اسباب بازی هایی با رنگ های سمی می فروخت و وقتی مرگ کودکی را به او اطلاع می دادند تنها پوزخندی می زد، سر حکومت کلاه می گذاشت و از بدبختی انسان ها بهره برداری می کرد، او قدرتمندی بود که وجودش از عشق، دوستان و کمال تهی بود.»[2]



    پی نوشت:

    [1] صفحه‌ی 67 کتاب

    [2] صفحه‌ی 119 کتاب