قهرمان داستان دختری است بیچیز اما جسور که زندگی کسالتبار را بر نمیتابد و با اعتقاد کامل به فضیلتهای اخلاقی به کام اجتماع میرود. رمان «ویلت» اثر شارلوت برونته با ترجمه رضا رضایی منتشر شد. این اثر آخرین رمان منتشر شده نویسنده در زمان حیاتش است و محدودیتها و آرزوهای دختری را روایت میکند که بیشباهت به زندگی شارلوت برونته نیست. رمان «ویلت» در سال 1853 منتشر شد و روایتی است از مشکلات یک خانواده. راوی و قهرمان داستان لوسی نام دارد و سفرش به شهری که ساخته ذهن نویسنده است، به محور داستان تبدیل میشود. «ویلت» عنوان سومین رمان منتشر شده از شارلوت برونته و البته آخرین اثر در زمان حیاتش است. مهمترین موضوع داستان تنهایی انسانهاست و نشان دادن اینکه تا چه حد میتوان این تنهایی را تاب آورد. مخاطب در رمان «ویلت» شاهد کشمکشی درونی بین سرخوردگی اجتماعی و آرمانهای فردی است. لوسی در این داستان سفری را به شهر «ویلت» آغاز میکند تا در آنجا به تدریس بپردازد؛ شهری که در آن لوسی با فرهنگ و مذهبی متفاوت روبهرو میشود و دل به مردی میسپارد که به دلیل تفاوتها و فشارهای اجتماعی نمیتواند با او ازدواج کند. برونته در این اثر هم مانند رمان مطرحش، «جین ایر»، از تجربیات شخصیاش بهره میگیرد و تنهاییهای زنی را نشان میدهد که نمیتواند آن طور که میخواهد زندگی کند. در پشت جلد این رمان آمده: «ویلت، آخرین و پختهترین اثر شارلوت برونته، رمانی است «اصیل» و نمونه کلاسیکی از آنچه در نقد ادبی به «آشناییزدایی» معروف است. قهرمان داستان دختری است بیچیز اما جسور که زندگی کسالتبار را بر نمیتابد و با اعتقاد کامل به فضیلتهای اخلاقی به کام اجتماع میرود. «ویلت» روایت رنج و تلاش است برای ایفای وظیفه، گریز از بطالتهای روزمره، و جستجوی عشق، و نیز کشاکش آدمی با سرنوشت ناشناخته. شارلوت برونته ما را به سفری میبرد برای کشف زوایای پنهان خیال و اندیشه زنانه.» مترجم این کتاب می گوید: ویلت نه تنها آخرین اثر شارلوت برونته است، بلکه قله قدرت نویسندگی او نیز به شمار می آید. شارلوت برونته در این اثر چنان هنر نمایی می کند و چنان تاثیری بر خواننده خود می گذارد که بسیاری از نقادان آن را حتی از "جین ایر" هم برتر دانسته اند. دیوید لاج، نظریه پرداز ادبی و نویسنده معاصر در کتاب "هنر داستان نویسی" اشاره کرده است که ویلت پخته ترین اثر شارلوت برونته است و نمونه کلاسیکی است از آنچه که در نقد ادبی به "آشنایی زدایی" معروف است. «ویلت» عنوان سومین رمان منتشر شده از شارلوت برونته و البته آخرین اثر در زمان حیاتش است. مهمترین موضوع داستان تنهایی انسانهاست و نشان دادن اینکه تا چه حد میتوان این تنهایی را تاب آورد. مخاطب در رمان «ویلت» شاهد کشمکشی درونی بین سرخوردگی اجتماعی و آرمانهای فردی است. او می گوید که ویلت کتابی است اصیل، نه به آن معنا که شارلوت برونته چیزی ابداع کرده که سابقه نداشته، بلکه به این معنا که کاری کرده تا ما چیزها و کارها را همانطور که هستند ادراک کنیم، نه آنطور که از قبل می شناسیم و به آن خو گرفته ایم. یعنی نویسنده از شیوه های مرسوم و معهود در بازنمایی واقعیت عدول کرده. "ویلت" که دو سال قبل از درگذشت برونته منتشر شد، رمان تاثیر گذاری است درباره فروخوردن احساس و تاب آوردن در برابر فشارهای بی امان که "لوسی اسنو" (قهرمان داستان) با استقامت و شکیبایی تحسین برانگیزی آن را از سر می گذراند. قهرمان و راوی داستان دختری است بیچیز اما جسور که زندگی کسالتبار را بر نمیتابد و با اعتقاد کامل به فضیلتهای اخلاقی به کام اجتماع میرود. لوسی در این داستان سفری را به شهر «ویلت» آغاز میکند تا در آنجا به تدریس بپردازد؛ شهری که در آن لوسی با فرهنگ و مذهبی متفاوت روبهرو میشود و دل به مردی میسپارد که به دلیل تفاوتها و فشارهای اجتماعی نمیتواند با او ازدواج کند. لوسی اسنو نه تنها با قید و بند های نظام اجتماعی روبه رو می شود، بلکه در عین حال می خواهد که دوست بدارد و دوستش بدارند. برونته در این اثر هم مانند رمان مطرحش، "جین ایر"، از تجربیات زندگی شخصیاش بهره میگیرد و تنهاییهای زنی را نشان میدهد که نمیتواند آن طور که میخواهد زندگی کند.«ویلت» روایت رنج و تلاش است برای ایفای وظیفه، گریز از بطالتهای روزمره، و جستجوی عشق، و نیز کشاکش آدمی با سرنوشت ناشناخته. شارلوت برونته خوانندگان این کتاب را به سفری میبرد برای کشف زوایای پنهان خیال و اندیشه زنانه. در بخشی از فصل 40 این کتاب با نام "زوج خوشبخت" می خوانیم: «روز بعد از این شب چله تابستان هم روز عادی نبود. منظورم این نیست که علامت هایی در آسمان پدیدار شد یا نشانه هایی در زمین دیده شد. منظورم پدیده های جوی هم نیست، مثل طوفان، سیل یا گردباد. کاملا برعکس. خورشید ژوئیه با قیافه شادش بالا می آمد. سپیده صبح زیبایی اش را با یاقوت هایی زینت داده بود و دامنش را چنان از گل پر کرده بود که گل ها مانند آبشار فرو می ریختند و گذر گاه سپید را قرمز می کردند. لحظه های بامداد، تازه و با طراوت چون حور و پری، از خواب بر می خاستند و شبنم پاش های خود را بر نخستین تپه خالی می کردند و از حجاب بخار در می آمدند... بله، روز خوبی بود، به خوبی بهترین روزهایی که در تابستان می شد انتظار داشت. اما نمی دانم که آیا غیر از من ** دیگری هم در "روفوست" به این موضوع توجه داشت و آن را به یاد می سپرد یا نه. فکر بقیه مشغول موضوع دیگری بود، موضوعی که البته من هم به آن فکر می کردم، اما نه به اندازه بقیه برایم تازگی داشت، نه خیلی غیر منتظره بود، و نه راز عجیب و غریبی که ناگهان فاش شده باشد. از همین رو کمتر از بقیه غافلگیر شدم و کمتر هم حیرت کردم. با این حال، هنگامی که در باغ قدم می زدم و گرمای آفتاب راحس می کردم و به گل ها و گیاهان شکفته و بالیده نگاه می کردم، به همین موضوعی فکر می کردم که همه در آن عمارت داشتند از آن حرف می زدند. کدام موضوع؟ این موضوع. هنگام دعای صبح، در ردیف اول یک جای خالی دیده شد. موقع صبحانه هم یک فنجان قهوه دست نخورده ماند. دوشیزه خدمتکار وقتی داشت تخت ها را مرتب می کرد، در یکی از تخت ها کیسه پر شده ای دید که به طول قرار گرفته بود و شبکلاه و لباس خواب داشت. وقتی که مثل همیشه معلم موسیقی جینورا فنشا اول صبح آمد تا درسش را بدهد، شاگرد با فضل و کمال و آینده دارش سر درس نیامد که نیامد. همه جا از بالا تا پایین دنبال دوشیزه فنشا گشتند، همه جای خانه را زیر و رو کردند، اما بی فایده بود. هیچ نشانه ای و هیچ رد پایی پیدا نمی شد، چه برسد به یک تکه یادداشت. پری زاد ما غیب شده بود، زده بود به دل شب، مانند شهاب ثاقبی که در تاریکی شب گم شده باشد... رمان «ویلت» اثر شارلوت برونته با ترجمه رضا رضایی در 712 صفحه و به بهای 15 هزار تومان از سوی نشر «نی» روانه بازار کتاب ایران شده است.