طعم تلخ جوانی

شروع موضوع توسط Nazanin ‏4/9/15 در انجمن داستانک و داستان نویسی

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    داستان‌های این کتاب اغلب در محله‌های قدیمی و مردمی که امروز شاید دیگر اثری از آنها نیست می‌گذرد. آداب و رسومی که آرام آرام در حال فراموشی است و محله‌هایی که امروز زیر آپارتمان‌های 35 متری مدفون شده و مردمی که به محاق رفته‌اند. فضای سرد و خشن اتمسفر داستان‌ها را شکل می‌دهد.



    60394232716f45b483b27806ea5d2001.jpg

    طعم ولگردی پشت این دیوار. محمد عطاریان. تهران: انتشارات آهنگ قلم وابسته به نشر گلمهر. چاپ اول: 1390. 1100نسخه. 90صفحه. 2700 تومان.


    «دماغم را که با آستینم پاک کردم. پشت کله‌ام داغ شد. کتاب‌هایم از زیر بغلم کف حیاط ریخت و با ترس به عقب برگشتم: " خاک بر اون سرت، با اورکت من؟ کی می خوای بزرگ بشی؟ مثلا رفتی دبیرستان خیر سرت!" حبیب با یک بغل نان پشت سرم ایستاده بود. تا سر کوچه با یکی از بچه‌ها چند دقیقه‌یی ایستادم و صحبت کردم. تا وارد حیاطمان بشوم هم، طبق عادت به در ته کوچه نگاه کردم. از پشت اشک‌هایی که نریخته توی چشمم موج می خورد، صورتش را وحشتناک‌تر می‌دیدم. می‌دانستم کافی ست لب بجنبانم یا به قول او خیره‌بازی در بیاورم و با ضربه بعدی دست سنگینش روی یخ‌های حیاط فرش شوم. حبیب به خیلی چیزها حساس یود، اما بیش‌تر از همه به حرمت و احترامی که نسبت به خودش بر دوش من و گلی و مادر احساس می‌کرد. »[1]

    طعم ولگردی پشت این دیوار مجموعه داستانی است از محمد عطاریانی که شامل هفت داستان کوتاه اجتماعی است به نام های خانه‌ی دو در سه‌ی کنار قبرستان، پشت بام، مادر بزرگ دلش می خواست بمیرد، حمام، نگهبان محله، بوی آب گوشت و غار رحمت نفتی. نوستالژی کودکی از دست رفته در همه این هفت داستان کوتاه موج می‌زند. داستان‌ها اغلب در محله های قدیمی و مردمی که امروز شاید دیگر اثری از آنها نیست می ‌گذرد. آداب و رسومی که آرام آرام در حال فراموشی است و محله‌هایی که امروز زیر آپارتمان‌های 35 متری مدفون شده و مردمی که به محاق رفته‌اند. فضای سرد وتلخ اتمسفر داستان‌ها را شکل می‌دهد. عطاریانی در تقدیم نامه کتاب می‌نویسد"‌هر روز که می گذرد خشتی دیوار میان ما و آن روزها را بالاتر می برد"

    اخلاق و قضاوت‌های اخلاقی مشخصه این داستان‌ها است. آدم‌هایی که بر اساس اعتقادات اغلب خرافی آسیب های جدی به روح و روان همدیگر می‌زنند و با این حال نمی‌توان این مردمان را آدم‌های خبیث نامید و انگار باید برای بی فکری و بی فرهنگی شان دل سوزاند. عطاریانی تلاشی برای توصیه های اخلاقی نمی‌کند و قضاوت را به عهده خواننده می‌گذارد اما از طرفی داستان را به گونه‌ای پیش می‌برد که انتخاب را ناگزیر می‌کند. انتخابی بین خوب و بد.

    اخلاق و قضاوت‌های اخلاقی مشخصه این داستان‌ها است. آدم‌هایی که بر اساس اعتقادات اغلب خرافی آسیب های جدی به روح و روان همدیگر می‌زنند و با این حال نمی‌توان این مردمان را آدم‌های خبیث نامید و انگار باید برای بی فکری و بی فرهنگی شان دل سوزاند. عطاریانی تلاشی برای توصیه های اخلاقی نمی‌کند و قضاوت را به عهده خواننده می‌گذارد اما از طرفی داستان را به گونه‌ای پیش می‌برد که انتخاب را ناگزیر می‌کند. انتخابی بین خوب و بد.

    « "خیلی سال پیش یه کسی یه بچه رو گذاشت یه جای خلوت و رفت. این بچه چه جوری بزرگ شد مهم نیست مهم اینه که اونم مثل همه‌ی آدم های دیگه بود. دوست داشت کار کنه، آرزو داشت. آرزوهاش وادارش کردند درس بخونه، کار کنه و پول جمع کنه اما دلش کار دستش داد و یه روزی از یه دختری خوشش اومد که اسمش مونس بود. بهش ندادند. می دونی چرا؟ چون ** و کار نداشت. هیچ ** هم نبود بفهمه اون اصلا می خواد زن بگیره که ** و کار داشته باشه. یه روز که طاقتش طاق شده بود شب از روی پشت بوم پرید توی حیاط خونه‌ی دختر و رفت توی اتاقش تا با خود دختر حرف بزنه و تکلیف دلش رو یک سره کنه . دختر توی تاریکی ترسید و جیغ کشید. بعد پدر و برادرهای دختر اون جوون رو گرفتند و بردند توی زیر زمین دست و پا و دهنش رو بستند بعد باهاش کاری کردند که دیگه هیچ وقت نتونه زن بگیره . وقتی ولش کردند نمی دونست کجا باید بره . چی کار باید بکنه . بیست و پنج سال تنهایی کمرش رو شکسته بود. برای همین فکر تنهایی تا آخر عمر چنان وحشت زده‌اش کرد که به نظرش رسید فقط می تونه بمیره . بعد تصمیم گرفت خودش رو بکشه." رحمت پرسید: " اگه جای اون جوون بودی می دونستی دیگه تا آخر عمر نمی تونی زن بگیری نمی تونی بچه دار بشی نمی تونی از تنهایی فرار کنی چی کار می کردی؟ " »[2]

    طعم ولگردی پشت این دیوار اولین مجموعه داستان مستقل عطاریانی است. وی پیش از این چند رمان عامه پسند نوشته است و بعد از آن به داستان کوتاه نویسی گرایش پیدا کرده است.

    وی پیش از این داستان کوتاهی به نام "GOD HAS GONE" را در مجموعه "پرسه در حوالی داستان امروز" منتشر کرده بود. پرسه در حوالی امروز مجموعه‌ای بود از 15 داستان کوتاه که زیر نظر "حسین سناپور" منتشر شده بود. نویسندگان این مجموعه اغلب از شاگردان کلاس داستان نویسی حسین سناپور بودند. سناپور خواندن داستان‌ها بی هیچ پیش‌داوری از سوی مخاطبان را دلایل خود برای گزینش این داستان‌ها عنوان کرد چرا که هیچ کدام از نویسندگان تاکنون کتابی منتشر نکرده بود مگر محمد عطاریانی که دو رمان عامه پسند منتشر کرده بود و از سوی مخاطب‌های این نوع رمان‌ها استقبال هم شده بود. نام محمد عطاریانی در این کتاب منتقدین را با چهره‌ی تازه ای از او آشنا کرد.

    با انتشار طعم ولگردی پشت این دیوار می‌توان مستقیم تر با قلم این نویسنده جوان آشنا شد و به قضاوت درباره نویسندگی او که حالا از نوشتن رمان‌های عامه پسند رو گردان شده است، نشست.

    پی نوشت:

    [1] صفحه 19 کتاب از داستان پشت بام

    [2] صفحه 83 و 84 از داستان غار رحمت نفتی