نویسنده از آغاز قصد داشت سیصد و شصت داستان بنویسد و بر آنها نام «داستانهایی برای یک سال» را بگذارد، ولی درنهایت داستانهای او بر روی عدد دویست و چهل و یک متوقف شدند. بادبزن کاغذی (برگزیدهی داستانهای کوتاه – 3). لوئیجی پیراندلو. ترجمهی بهمن فرزانه. تهران: انتشارات کتاب پنجره. چاپ نخست: 1390. 1100 نسخه. 221 صفحه. 3800 تومان. «به عقیدهی مهمترین منتقدین ایتالیایی، داستانهای کوتاه او بهمراتب بهتر از نمایشنامهها و رمانهای او میباشند که متاسفانه بهعلت ترجمههای کم، تقریبن ناشناخته باقی ماندهاند. برخی از آنها را توسعه داده و بهصورت نمایشنامه در آورده و بسیاری از آنها نیز فیلم سینمایی تهیه شده است.»[1] لوئجی پیراندلو در سال 1867 میلادی در یکی از شهرهای سیسیل ایتالیا به دنیا آمد. پیراندلو نخستین شعرهایش را در سالهای 1883 تا 1888 زیر عنوان درد مطبوع در سال 1889 منتشر ساخت. او در سال 1904 یکی از مهمترین آثار داستانی خود را در قالب رمان و تحت عنوان مرحوم متیا پاسکال منتشر کرد که برای او شهرتی بینظیر به ارمغان آورد و سرانجام این نویسندهی پرکار که در سال 1929 برای عضویت در فرهنگستان ایتالیا دعوت شد، در سال 1934 جایزهی نوبل ادبیات را از آن خود کرد. لوئجی پیراندلو از سال 1902 نوشتن این داستانها را آغاز کرده است. نویسنده از آغاز قصد داشت سیصد و شصت داستان بنویسد و بر آنها نام «داستانهایی برای یک سال» را بگذارد، ولی درنهایت داستانهای او بر روی عدد دویست و چهل و یک متوقف شدند. او مایل بود تمامی داستانها در یک مجلد روانهی بازار شوند، ولی عقیدهی ناشرها چیزی غیر از این بود. پیراندلو پیش از آنکه در سال 1922 و برای نخستینبار داستانهای خود را در یک مجلد ببیند، آنها را بهصورت پراکنده در روزنامهها و مجلهها منتشر میکرد. شبها، در زیر نور ستارگان بنشیند، جلوی یک کلبهی محقر و اگر سگی، سگی ولگرد به تو نزدیک میشد، او را کنار خود روی زمین مینشاندی و با دست خود سر او را نوازشی میدادی. آری، یک مرد و یک سگ، تک و تنها، در زیر ستارگان. بادبزن کاغذی نام کتابی است که بههمت بهمن فرزانه ترجمه شده است و به مجموعهی آثاری از پیراندلو پیوسته است که توسط همین مترجم و از سوی همین ناشر، به مخاطب فارسیزبان پیشنهاد شده است. این کتاب که سومین برگزیدهی داستانهای پیراندلو محسوب میشود، نه داستان کوتاه را در برمیگیرد. بااینوجود تنها برگردانهای موجود در بازار کتاب ایران، متعلق به بهمن فرزانه نیستند؛ از پیراندلو در ایران بیش از پانزده کتاب دیگر چون نوبت، مطرود، خاطرههای ما، امشب از خود میسازیم و خمره بهکوشش مترجمانی چون رضا قیصریه، پری صابری، آزاده آلاحمد و حسن ملکی منتشر شده است. داستانهای کوتاه این مجموعه، چون داستانهای کوتاه دو مجموعهی دیگری که تاکنون از پیراندلو در این سری به دست خواننده رسیده است، خواندنی هستند و خواندن آنها دلپذیرتر میشد اگر این نشر، رسمالخط واحد و استانداردی را در دستور کار خود قرار میداد و متن را پس از تحویل گرفتن از مترجم، به دستان صاحبان فن و متخصصان در حیطهی ویرایش میسپرد. اگرچه این ایرادها متوجه این نشر میشود، ولی تلاش کتاب پنجره برای رسیدن به استانداردی مطلوب قابل چشمپوشی نیست. درهرحال، بادبزن کاغذی داستانهای خوشخوانی دارد که میتوان هرکسی را به خواندنشان دعوت کرد. «او این ثروت جدید را کشف کرده بود. که برای زندگی، همان اندک مایه هم کافی است. کافی است سلامت باشی، فکر و خیال نداشته باشی، آنوقت تمام جهان به تو تعلق دارد. درک کرده بود که بدون منزل، بدون خانواده، بدون مواظبت دیگران، بدون شغل، حتا آن طور کثیف و ژندهپوش، انسان میتوانست زندگی خود را در صلح و آرامش بگذراند. شبها، در زیر نور ستارگان بنشیند، جلوی یک کلبهی محقر و اگر سگی، سگی ولگرد به تو نزدیک میشد، او را کنار خود روی زمین مینشاندی و با دست خود سر او را نوازشی میدادی. آری، یک مرد و یک سگ، تک و تنها، در زیر ستارگان.»[2] پی نوشت: [1] مقدمهی مترجم – صفحهی 6 کتاب [2] صفحهی 19 کتاب