مجموعه داستان کلاغ

شروع موضوع توسط Nazanin ‏4/9/15 در انجمن داستانک و داستان نویسی

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    مجموعه داستان کلاغ فرشته نوبخت که متشکل از 11 داستان کوتاه و یک داستان بلند است به عنوان دومین مجموعه داستان او در تابستان سال 1390 منتشر شد.



    6dbfb15da8cf6fff42a2c2b1a269c992.jpg

    مجموعه داستان کلاغ. فرشته نوبخت. تهران: نشر چشمه. چاپ اول، تابستان 1390. 1500 نسخه.161 صفحه. قیمت: 4200 تومان.


    «… گاه از خودم می پرسم اگر آن ها بفهمند که هرازگاهی سر از قصه هایم درمی آورند، چه می شود؟ آن ها قصه های مرا می خوانند. گاهی می خندند و زمانی اشک می ریزند. حتی خیلی وقت ها از قصه های من خوش شان نمی آید و در هر صورت نمی دانند و یا به فکرشان هم نمی رسد که این ها خودشان هستند و زندگی هاشان که با خیالات تمام نشدنی من درآمیخته اند. اما راستی چه می شد اگر همه ی آن چه می نویسیم رنگ واقعیت و حقیقت به خود می گرفت. همان طور که آدم ها سر از قصه های مان در می آوردند، قصه ها نیز سر از زندگی ما در می آوردند. شاید این طوری تحمل بار سنگین زندگی راحت تر بود.» {1}

    مجموعه داستان کلاغ فرشته نوبخت که متشکل از 11 داستان کوتاه و یک داستان بلند است به عنوان دومین مجموعه داستان او در تابستان سال 1390 منتشر شد. پیش از این هم مجموعه داستان مرغ عشق های همسایه ی رو به رویی در پاییز سال 1388 توسط نشر افراز منتشر شده بود. این 11 داستان کوتاه به ترتیب از این قرارند؛ راز، جایی دیگر، سفر، صندل ها و ته سیگارهای ماتیکی، کوه سنگی، بیست و یک، اردک های چاق و مداد‌های عاشق، وقتی باران می‌بارد، بنویس عشق، کلید‌ها و ماه‌ گرفته. آخرین داستان بلند او بهشت کوچک نام دارد.

    این داستان ها مخاطب را در جهت درک حقیقی زندگی روزمره در پرتوی روابط با انسان های مختلف سوق می‌دهد. داستان‌ها ‌بیشتر به صورت اول شخص مفرد بیان شده‌اند. راوی با احساسی راستین از تلاشش در جهت نجات روابط از هم گسسته برای مخاطب داستان حکایت می کند. هر داستان گویی پنجره ای به روی خواننده می گشاید. او را در برابر روابط راوی داستان با انسان‌های زندگیش بر کرسی قضاوت می‌نشاند و همان طور بدون نتیجه گیری داستان را به اتمام می رساند. بیش از هر چیز طرح مسأله می کند و ذهن درگیر مخاطب را همان طور رها می کند.

    نوبخت خود در باب این مجموعه داستان می گوید: «...کلاغ...داستان تجربه های من در شکل روابط آدمهاست که وقتی می نوشتمشان لابه لای کلمه‌ها، جمله‌ها و پاراگراف‌ها، به دنبال تکه‌های گم شده ی خودم بودم. تکه‌هایی که شاید یک روزی، یک جایی گم شان کرده‌ام.» به راستی که این مجموعه در برگرفته از تکه های گم شده ای از همه ی ما انسان‌هاست که در کشاکش روابط هر روزه مان گم شده اند.
    عنوان کلاغ برای این مجموعه به خوبی انتخاب شده است. کلاغ از همان رئالیست زندگی روزمره حکایت دارد. بی پرده از نفس رابطه های انسان مدرن صحبت می‌کند. روابطی تیره و خاکستری از جنس حقیقتی غیر قابل انکار. در داستان بنویس عشق زن حقیقت رابطه هایمان را اینگونه بیان می کند:« ببین این درختا هم مثل آدما هستن. بعضی شون یه راست و محکم تا بالا رفته ن، بعضی هم از نیمه دو تیکه شده ن.» بعد به دو درختی که با تنه هایی نزدیک به هم، شبیه عدد هفت، کم کم از هم دور می شدند، اشاره کرد: « این ها رو ببین، معلومه که از همون ریشه دو تیکه شده ن.» مرد انگار متوجه لرزش خفیفِ صدای زن نشد؛ نگاهی به درخت ها انداخت،سیگاری میان دو لب گذاشت و گفت: « باز خیالاتی شدی؟ این که تو می گی فقط دو تا درخت نزدیک به همه، همین.»{2} صفحه 73- از داستان بنویس عشق.

    در داستان کلید‌ها ما‌وقع را از زبان پیرزنی می شنویم که پس از چندی متوجه می شویم که گویا دچار پارانویا ست. نوبخت در این قسمت توانایی شگرف خود را در به کار بردن زبان خاص شخصیت های خود، به تصویر می کشد. این پیرزن از رابطه برقرار کردن می ترسد و آدم‌ها را پیوسته از پس نگاه تاریک خود نظاره می کند. داستان بیست و یک بیان تفکرات مغشوش زن از زمانی که سوار بر آسانسور می شود تا زمانی که به طبقه ی بیست و یکم می رسد، می‌باشد. مخاطب تنها در برهه ای از زمان با این زن همراه می شود و با پایان یافتن داستان گویی خبر یافتن از مابقی و آنچه که بیان نشده را تمنا می کند.

    نوبخت خود در باب این مجموعه داستان می گوید: «...کلاغ...داستان تجربه های من در شکل روابط آدمهاست که وقتی می نوشتمشان لابه لای کلمه‌ها، جمله‌ها و پاراگراف‌ها، به دنبال تکه‌های گم شده ی خودم بودم. تکه‌هایی که شاید یک روزی، یک جایی گم شان کرده‌ام.» به راستی که این مجموعه در برگرفته از تکه های گم شده ای از همه ی ما انسان‌هاست که در کشاکش روابط هر روزه امان گم شده اند.

    پی نوشت:

    {1} از داستان بهشت کوچک/ صفحه ی 161

    {2} از داستان بنویس عشق/ صفحه ی 73