اولین داستان را که میخوانی دیگر متوجه نمیشوی که نشستهای و داستانهای کوتاه مجموعه را در عرض یک ساعت تمام کردهای و حالا با وجود اینکه خیلی هم چیزی دستت را نگرفته درعوض ساعت خوش و بیخیالی را طی کردهای. یک چیز این داستان های کوتاه تو را میگیرد و آن رهایی و سادگی روایتهاست. از خواب میترسم. هادی خورشاهیان. تهران: نشر آموت. چاپ اول: 1389. 1100نسخه. 110صفحه. 2000 تومان. « نفس نفس میزدم و تپه را میرفتم بلا. وقتی مرده بود. سنگین تر شده بود انگار. تا وسط جنگل دوام آورد. اما آن قدر خون از بدنش روی برگها ریخت که دیگر توان نفس کشیدن هم نداشت. جنگل که تمام شد فهمیدم تمام کرده است. اما نمیتوانستم جنازهاش را بگذارم خرسها وگرگها بخورند. زنده که بود به خون هم تشنه بودیم. اما حالا دستش از دنیا کوتاه بود. جنازهاش را میبردم زن و بچهاش یک عمر چشم انتظارش نباشند. حتما میگفتند خودم زدهام کشتهامش ولی بالاخره ثابت میکردم من تیر نینداختهام.»{1} کتاب را که دستت میگیری با خودت میگویی باز هم از این مجموعه داستانهای معمولی و کسل کننده همیشگی است. از آن مجموعه داستانهایی که نویسندهاش واقعا نه حرفی برای گفتن دارد و نه تکنیکی برای نوشتن. با این حال خیال برش داشته است نویسنده است و با وجود زوری که زده است هفت - هشت داستان کوتاه جور کرده و ریخته است توی یک مجموعه، داده است یکی از همین انتشاراتیهای دوست و بالاخره به جرگه نویسندهها پیوسته است. اما اولین داستان را که میخوانی دیگر متوجه نمیشوی که نشستهای و داستانهای کوتاه مجموعه را در عرض یک ساعت تمام کردهای و حالا با وجود اینکه خیلی هم چیزی دستت را نگرفته درعوض ساعت خوش و بیخیالی را طی کردهای. یک چیز این داستان های کوتاه تو را میگیرد و آن رهایی و سادگی روایتهاست. خیلی از آنها اصلا موضوع جذاب، یا داستان پیچیده و یا پیچ وتابهای دستوری و زبانی ندارد اما درهوای معلق و موجز خود گیرا و پر توان به کار میافتند و تاثیر خودشان را در ذهنت به جای میگذارند. از خواب که میترسم شامل 26 داستان کوتاه است که خیلی از این داستانها حتی به دو صفحه هم نمیرسد. نوشتن داستان کوتاه جذابی که واقعا یک برش کوتاه از یک لحظه زندگی است، بی شباهت به نوشتن یک شعر کوتاه نیست که هادی خورشاهیان تا حدودی توانسته است به آن دست یابد چرا که پیش از هر چیز شاعر است. از یک مجموعه داستان کوتاه هم بیش از این انتظاری نیست. برخی از داستانها در فضای سربازی و جنگ میگذرد. با یک روایت ساده و سر راست و بی غل و غش که نشان از هیچ نوع ایدئولوژی خاصی ندارد و همین باعث میشود بدون پیشداوری و واکنش به روایت آنها نزدیک شد و شخصیتها و فضا را لمس کرد. « زنده که بودم، به قول خودت روی سرت جا داشتم، نه روی طاقچه توی قاب. حالا هم یک جو رهایی بالای سرت جا دارم. به خصوص وقتهایی که تا نصفه شب فوتبال نگاه میکنی و بعد میروی روی بالکن توی حیاط، آخرین سیگارت را دود میکنی و به درختها کمک میکنی آنها هم نصفه شبی چند دقیقهای به دود سیگار نگاه کنند و به چیزی فکر نکنند. بعد بر میگردی، به من شب به خیر میگویی و جلوی چشمهای من میخوابی.» {2} نفس نفس میزدم و تپه را میرفتم بلا. وقتی مرده بود. سنگین تر شده بود انگار. تا وسط جنگل دوام آورد. اما آن قدر خون از بدنش روی برگها ریخت که دیگر توان نفس کشیدن هم نداشت. جنگل که تمام شد فهمیدم تمام کرده است. خورشاهیان متولد 1352 گنبد کاووس است و لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی دارد.از وی تاکنون چهار کتاب «انسان پرنده است» (مجموعه شعر)، «پله ها را نشمرده آمدم بالا» (مجموعه شعر)، «توی اخبار رادیو» (مجموعه شعر نوجوان) و مجموعه داستان «باشد ایستگاه بعدی» منتشر شده است. خورشاهیان جزو آن دسته نویسندگانی است که سعی میکند نوشتن را در فضاهای پست مدرن تجربه کند. او به همراه همسرش لیلا عباسعلی زاده یک زوج نویسنده را تشکیل میدهند. "به چیزی دست نزن" مجموعه داستانی است که از لیلا عباسعلی زاده منتشر شده است. خورشاهیان در یکی از مصاحبه هایش درباره مجموعه داستان از خواب میترسم میگوید: من در داستانهای کوتاه این مجموعه به پست مدرن فکر نمیکردم هر چند که گاهی نشانههایی از آن را میتوان در آنها دید. در ادبیات مدرن برخلاف ادبیات پست مدرن با قطعیت روبهرو هستیم و فضای جدی بر متن حاکم است، در حالی که ادبیات پست مدرن معمولاً گرایش به طنز دارد همه این نشانهها شاید گاهی به داستانهای من هم وارد شود ولی حق بدهید که خیلی نمیتوانم پایبند این تقسیمبندیها باشم. اما من در به کار بردن نشانههای داستانی پست مدرن در این مجموعه عمد داشتهام. درست است که ما در فضای پست مدرن زندگی نمیکنیم و حتی شاید هیچ کشوری در چنین فضایی زندگی نکند اما در عین حال خیلی هم نمیتوانیم از این فضا فاصله بگیریم کمااینکه هیچ کشوری فاصله نگرفته ولی کاملاً هم به آن سمت نرفته است. ولی در کشور ما که هیچ عنصری از ادبیات مدرن را نمیتوان در آن یافت؛ پست مدرن نویسی به نوعی مضحک است. من در 26 داستان این مجموعه برشهایی از چندین زندگی را ارائه دادهام و به جرأت باید بگویم بیش از نیمی از این داستانها هم مصداق عینی و واقعی دارد و برای من و همسرم اتفاق افتاده است. « اما نه، اگر قرار باشد واقعا جدی بگویم ماجرا از کجا شروع شد تقریبا وقتش است. اینها همه بهانهای بود برای این که داستان را از یک جایی شروع کنم. حالا میرویم سر اصل ماجرا. اینجا بندرعباس است. من و لیلا داخل یک لنج نشستهایم و همین که ناخدا از روی عرشه میرود روی ساحل تا یک بسته سیگار بگیرد، طناب را باز میکنیم و دنیا را بزرگ.»{3} پی نوشت: [1] پشت جلد [2] صفحه 28 [3]صفحه 8