از میان همین نویسندهها، میتوان به حامد اسماعیلیون اشاره کرد که با مجموعهداستان خود به نام «آویشن قشنگ نیست» وارد دنیای ادبیات رسمی شد و در سال 1388 توانست عنوان بهترین مجموعهداستان نهمین دورهی جایزهی بنیاد هوشنگ گلشیری را از آن خود کند، بعد هم در همان سال، از سوی جایزهی روزی روزگاری تقدیر شود، توجه منتقدان و دوستداران ادبیات داستانی را جلب کند و نقدهایی را در پی داشته باشد. آویشن قشنگ نیست. حامد اسماعیلیون. تهران: نشر ثالث. چاپ دوم: 1389. 1100 نسخه. 76 صفحه. 1600 تومان. «مرا که میشناسی. اهل بازی کردن با گذشته و حسرت خوردن نیستم مثل بابای نازنین که برای مرغ ماشینی سفید همسایهی کچلشان توی سلسبیل روزی ده بار توی دستمالکاغذی فین میکند. حتمن اخلاق من را میدانی. اما یکجوری شدم. آخرین نامهات مهر هشت سال و نیم پیش را خورده بود. و یکدفعه کات. گفتم که اینها یکجوریاند و من خیلی فراموشکار. آن یک باری که زنگ زدی یک ماه مانده بود به اینکه من از این خانه بروم.»[1] هیچگاه نویسندهای با یک کتاب نتوانسته است قدم به دنیای حرفهای نویسندگی بگذارد، همیشه باید صبور بود و منتظر تداوم حضور نویسنده در دنیای ادبیات ماند. باید صبر کرد و دید که یک نویسندهی جوان بعد از کتاب اول خود چقدر دوام میآورد و چقدر میتواند حضور خود را مسحکم کند. در عرصهی ادبیات ایرانزمین، کم نبودند نویسندگانی که کار اول آنها به بازار آمد و از میان آنها بودند کسانی که با کار اولشان خوش درخشیدند. از میان همین نویسندهها، میتوان به حامد اسماعیلیون اشاره کرد که با مجموعهداستان خود به نام آویشن قشنگ نیست وارد دنیای ادبیات رسمی شد و در سال 1388 توانست عنوان بهترین مجموعهداستان نهمین دورهی جایزهی بنیاد هوشنگ گلشیری را از آن خود کند، بعد هم در همان سال، از سوی جایزهی روزی روزگاری تقدیر شود، توجه منتقدان و دوستداران ادبیات داستانی را جلب کند و نقدهایی را در پی داشته باشد. البته باید متذکر شد که معروف شدن یک کتاب و جایزه گرفتن آن با خوب بودن و درخشان بودن آن کتاب تفاوت دارد. مرا که میشناسی. اهل بازی کردن با گذشته و حسرت خوردن نیستم مثل بابای نازنین که برای مرغ ماشینی سفید همسایهی کچلشان توی سلسبیل روزی ده بار توی دستمالکاغذی فین میکند. حتمن اخلاق من را میدانی. اما یکجوری شدم. آخرین نامهات مهر هشت سال و نیم پیش را خورده بود. و یکدفعه کات. مجموعهداستان آویشن قشنگ نیست که بیشتر به یک رمان کوتاه میماند تا مجموعهداستان، از آن جهت که تمامی داستانها در یک خط روایی به هم پیوند میخورند، بهاندازهی کتابی که به این شکل مطرح میشود توقع خواننده را برآورده نمیکند؛ در جاهایی از متن، لغزش به چشم میخورد ولی میتوان در مجموع، با نوشتار آن کنار آمد و ارتباط گرفت. آویشن قشنگ نیست از شش داستان تشکیل شده است که نام همهی داستانها، اسم افرادی است که روزگاری در کودکی، در یک مکان زندگی میکردهاند؛ همه ی آنها در کوچهی دولتشاهی که حالا آن کوچه نام شهید تویسرکانی را بر خود دارد، در زمان جنگ در کنار هم بودند. داستانها روایت روزمرهی نوجوانهای سابق است که حالا بزرگ شدهاند و هر کدام قصهی خود را دارند. نمونهای از متن را میخوانیم: «گفتم: "خیلی خوب. خیلی خوب، میگویم. آنوقتها سرویسی به کار نبود. هر کدام از جیبهایمان را که میگشتیم یک مشت پول خورد و بلیط اتوبوس تهش پیدا میشد. باران و برف و تگرگ، حتی چلهی تابستان که گاهی تجدید میآوردیم جایمان توی اتوبوس بود. آن روزی که من میگویم سر کوچه که رسیدیم از رادیو صدای آژیر بلند شد. تو نمیدانی آژیر قرمز چیست. میدانی؟»[2] شاید اگر متن با بازبینی و ویرایش مختصری روانهی بازار میشد، قوام لحنها به کیفیت اثر یاری میرساندند. در هر صورت باید امید داشت که نویسندههای جوان راه را ادامه بدهند و هر روز تازهتر شوند. ادبیات فارسی بیش از کمیت و نویسندههای متعدد، به نوشتار جدی و نویسندهی حرفهای نیازمند است. پی نوشت: [1] صفحهی 68 کتاب [2] صفحه ی 56 و 57 کتاب