رهیافتی نو در درمان روانشناختی سرطان چرا بعضی از بیماران سرطانی دوباره سلامتی شان را به دست می آورند و بعضی می میرند، در حالیکه برای هر دوی آنها تشخیص یکسانی داده شده است؟ چرا بیمارانی که می گویند می خواهند زنده بمانند، اغلب طوری رفتار می کنند که انگار نمی خواهند. بیماران سرطان ریه ای که سیگار کشیدن را کنار نمی گذارند، بیماران سرطان کبدیای که مصرف الکل را کم نمیکنند و دیگرانی که درمانشان را ادامه نمی دهند. خیلی وقت ها کسانی که پیش آگهی درمانشان خوب است حتی اگر دلایل زیادی برای زندگی کردن داشته باشند،نسبت به آنهایی که علاج ناپذیر تشخیص داده شده اند، بی علاقگی و افسردگی بیشترینشان می دهند. در این گروه، بیمارانی هستند که بعد از دیدن آنها در ملاقات پس از اولین دوره درمان انتظار کمی می رود که زنده بمانند و بعد از دریافت کمترین میزان درمان به خانه فرستاده می شوند. با این حال سالهای بسیاری بعد، آنها هنوز برای معاینات 6 ماهه و سالانه به پزشکانشان مراجعه می کنند و در تندرستی کامل به سر می برند و به طور ناباورانه ای پیش بینی ها را شکست می دهند. وقتی از آنها درباره سلامتی شان توضیح می خواهند،اغلب جواب هایی از این قبیل می دهند: "من نمی توانم بمیرم تا پسرم از دانشکده فارغ التحصیل نشده است." یا "در محل کار به من خیلی نیاز دارند. " و یا " من تا مشکل دخترم را حل نکرده ام نمی میرم." وجه مشترک این پاسخ ها باوری است که بر جریان بیماری شان اثر می گذارد. تفاوت اساسی بین این بیماران با آنهایی که بهبود نمی یابند در دید آنها نسبت به بیماری و دیدگاه مثبت آنها درباره زندگی است. بیمارانی که به هر دلیل روند بهبودی شان ادامه می یابد، به زندگی و زندگی کردن اشتیاق زیادی دارند. انتشارات چوک آشتیان