صدیق تعریف هنرمند شناخته شده و گزیدهکار روزگار احتضار آوازی ماست. دوستدارانش، صدای مانا و پر حس و حالش را در آثاری چون فراق، شیدایی، شوردشت، آبگینه، ماه بانو و آثار دیگر او از جمله در سریال «امام علی(ع)» شنیدهاند. مهتاب با آهنگسازی زندهیاد حسین یوسفزمانی و خیالانگیز با آهنگسازی مجید درخشانی آخرین آثار منتشر شده اوست. بخش هنری تبیان گفتوگوی پیشرو به بهانه پنجم دی، یازدهمین سال خاموشی ایرج بسطامی در فاجعه زلزله بم انجام گرفته است. صدیق تعریف به شدت از روند آوازی سالهای اخیر گلهمند است و ناامید از فضای نابسامان آواز. او بسطامی را از نادر آوازخوانان این روزگار میداند. بهعنوان خوانندهای شناختهشده در صدای مرحوم بسطامی چه رازی نهفته بود که این رنگ صدا را منحصربهفرد نشان میدهد؟ تمبر و رنگ صدای بسطامی منحصربهفرد و یونیک است. رنگ و حس صدای او و آنی که در صدای بسطامی جاری است در کمتر خوانندهای میتوان سراغ گرفت. در تعریف و توصیف صدای بسطامی واژه راز واژه چندان مناسب و جامعی به نظر نمیرسد. بهتر است از تمبر و رنگ صدای بسطامی صحبت کنیم. فکر میکنم اگر ما از اختلاف لفظی در توصیف ویژگی صدای او درگذریم و به جای فرم به محتوا نظر کنیم، شاید به وحدت نظری برسیم. جدا از اینکه چه لفظی را برای آن برمیگزینید، به نظر شما وجه تمایز این صدا با همگنان و همعصرانش در چیست؟ همانطور که گفتم برخی صداها یونیک و منحصر به فرد و متفاوت از دیگر صداهاست. خوشبختانه صدای زندهیاد بسطامی صاحب رنگآمیزی و احساس و ویژگیهایی بود که او را آگاهانه و خودآگاه و ناخودآگاه تبدیل به خوانندهای ویژه و صاحب امضا و هویت کرده است. به نظر من حتی اگر بسطامی آگاهانه هم میخواست شبیه دیگران یا استادانش بخواند، خوشبختانه این اتفاق میسر نمیشد. این از بخت والای بسطامی و آواز ایرانی بود. بسطامی آموزشهای درسی استادانش را به طور بسیار محسوسی با غریزه کویریاش میآمیخت و با آفرینش خلاقیتهای آنی و لحظهای در صدایش، هر صاحبدلی را متوجه احساس عمیق و روانش میکرد. رنگ و ذات صدا تا چه اندازه با درون هنرمند و محیط زندگی او میتواند ارتباط داشته باشد به طوری که مخاطب بسطامی در دشتستانیخوانیهای او این بازتاب را در کنار یونیکبودن صدای او که از آن سخن میگویید احساس میکند؟ ذات و رنگ صدای بسطامی خوشبختانه شبیه صدای هیچ** نبود. این از شانسهایی است که هر آوازخوانی از آن برخوردار نیست. اگر نخواهم خیلی احساساتی صحبت کنم صدای بسطامی بازتاب محیطی بود که در آن نشوونما کرده و کودکیاش را در آنجا گذرانده بود. همان طور که شما هم به دوبیتیخوانیهای زیبایش اشاره کردید، اگر بخواهیم خیلی مختصر و مفید صدای بسطامی را کالبدشکافی کنیم و منطقی گفته باشم میتوان گفت؛ صدای او رنگ و بو و مختصات صدای کویر را داشت. این از خوشبختیهای بسطامی بود که او را از دیگر همنسلانش مجزا میکرد. به قول فرمایش شما این را تبدیل به یک ویژگی یا شاید همان رازی میکرد که به آن اشاره کردید. کودک معصوم درون بسطامی بسیار قوی و در صدایش هم کاملا متجلی بود. اساسا انسان خوشبخت کسی است که تا واپسین دم حیات کودک درونش با او همراه باشد و کودکیاش را هیچ گاه در هیچ مرحلهای از زندگی از دست ندهد. علاوه بر همه عواملی که اشاره کردید به نظر میرسد ایرج بسطامی با وجود غریزه قدرتمند و صدای پرهیمنهاش در زمینه شاگردی کردن و یادگیری هم اهتمام جدی داشت. او به صدای استثنایی خود بهعنوان یک رانت نگاه نکرد که با اتکای به آن امر آموزش را نصفهونیمه فروگذارد. داوری شما در اینباره چیست؟ اساسا به نظر من یکی از ویژگیها و لوازم کار یک هنرمند- و نهتنها هنرمند بلکه در همه زمینهها از جمله علوم - شاگردی و تلمذ است. این از لوازم اصلی رشدونمو هر رهرویی است. یک طبیب باید شاگردی کند، یک معلم باید شاگردی کرده باشد. اساسا راهورسم توفیق همین است. بسطامی هم خوشبختانه جزو کسانی بود که تا آنجا که شنیدیم و میدانیم شاگردی کرده و گویا بیش از همه محضر آقای شجریان را درک کرده است. یکی دیگر از علتهای توفیق بسطامی، شاگردی به شکل جدی و آکادمیک نزد استادان بوده است. بسطامی در ارایه کار هنری تا چه اندازه اهل حسابوکتاب بود؟ نمیتوان به طور دقیق و مطمئن در اینباره صحبت کرد چرا که من چندان به او نزدیک نبودم. قضاوت محوری و اصلی من روی آثار ایشان است. بههررو او ردیفها را کار کرده بود و همانطور که قبلا اشاره کردم به نظر میرسد درک غریزی و خالصانهای نسبت به اجرای کار بداهه داشت، یعنی غریزه ناخودآگاهش با کمک ردیف توانسته بود به زایش بیانی منجر شود که این بیان اختصاصا بیان خود ایرج بسطامی بود که کاملا در صدایش مشهود و متجلی است. فارغ از اینکه من خود آوازخوان هستم، حتی بهعنوان یک مخاطب کاملا این را احساس میکنم. به گمان من با شناختی که از صدا و استعداد ایرج بسطامی میتوان سراغ داشت شاید اگر ایشان در مسیر آهنگسازهای کارکشته، خلاق، مسوول و متعهد مانند استاد محمدرضا لطفی و حتی استاد فرامرز پایور و... قرار میگرفت چهبسا بخش دیگری از استعداد و توانایی و غریزه درونی او در آثاری دیگر نمایان و متجلی میشد. شما همه آثار ایشان را مسلما گوش کردهاید. کدامیک از این آثار را شخصا بیشتر میپسندید؟ شاید چیزهایی مغفول مانده باشد که من نشنیده باشم ولی آوازهایی که از او شنیدهام چه در فراز و چه در فرود در اوج قدرت و سرشار از آرامش است. مخصوصا چند آواز بعد از فوتشان شنیدم از جمله آواز درخشانی در چهارگاه که اگر درست یادم مانده باشد غزلی از حافظ است با مطلع: «سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم که من نسیم حیات از پیاله میجویم» یا در آوازهایی که در اولین کارش مرکبخوانی با پرویز مشکاتیان عزیز خوانده، آوازهای زیبا و قابلتاملی است. ببینید، اگر هر هنرمند برای ماندگاری از هر 10اثرش حتی اگر فقط سه اثر درخشان خلق کرده باشد کفایت میکند. یادمان باشد که در تاریخ هنر جهان بهندرت میتوان سراغ داشت هنرمندی که همه آثارش بلااستثنا درخشان، ممتاز و درجهاول باشد و حتی شاید بتوان گفت غیرممکن است. توفیق بسطامی را در آواز بیشتر ارزیابی میکنید یا در لحن ویژه اجرای تصانیفش؟ بسطامی پیش از آنکه تصنیفخوانی مسلط باشد، آوازخوانی قدرتمند بود. او جزو نادرآوازخوانان این روزگار در میان نسل جدید خوانندگان بود. با اطمینان میتوان گفت بسطامی در درجه اول «آوازخوان»بود و آنگاه «تصنیفخوان». آوازخواندنش خیلی تحت انقیاد و نفوذ آهنگسازانش قرار نمیگرفت؛ چون با هرکسی که میخواند سعی میکرد آوازی بخواند که از ارزش و اعتبار آواز به معنی درست کلمه برخوردار باشد. در آوازخواندن اعتبارش را چندان از آهنگسازانش نمیگرفت بلکه از دانش، بینش و احساس غریزی و شخصیاش الهام میگرفت. ارزش و اعتبار یک خواننده به شهرتش نیست. از منظر آکادمیک آواز است که برای یک آوازخوان در دنیای موسیقی جدی ارزش و اعتبار به ارمغان میآورد. البته این به آن معنی نیست که ارزش تصنیف و تصنیفخوانی را پایین بیاوریم بلکه منظور این است که آنجا که پای آکادمیکبودن و جدیبودن مطرح میشود اساسا آواز است که حرف اول و آخر را میزند هرچند که مخاطبان کمتری داشته باشد. در حقیقت درک و دریافت آواز برای هرکسی میسر نیست و احتیاج به شناخت و تعمق دارد.