فرهاد فخرالدینی که حدود دودهه پیش از انقلاب در ارکسترهای مختلف حضور داشته و شاگرد استاد معظم موسیقی ایرانی «ابوالحسن صبا» بوده، از معدود هنرمندان این عرصه است که سازونوای موسیقی ایرانی را بهخوبی وارد موسیقی متن فیلم کرده است. او موسیقی فیلم را با «شوهر آهوخانم» آغاز کرد و از همان ابتدا نشان داد تمایلی به حضور در هر پروژهای ندارد و با دقت و حساسیت پروژههای تصویریاش را انتخاب کرد. اولین کاری که پس از انقلاب و در زمان عسرت موسیقی ایران ساخت، موسیقی سریال «سربداران» بود. کسی نیست که این سریال را در ذهن خود مرور کند و آن موسیقی حماسی زیبا را به یاد نیاورد. موسیقی فیلم سربداران یک کار سمفونیک است. چطور شد که در آن مقطع زمانی تصمیم گرفتید برای موسیقی متن یک سریال کاری بسازید که تا پیش از آن تجربه نکرده بودید؟ من سالیان سال رهبر ارکستر رادیو و تلویزیون ملی ایران بودم. ارکستر بزرگی که از ادغام ارکسترهای دیگر تشکیل شده بود؛ ارکسترهای گلها، باربد و نکیسا با هم یکی شده بودند. اسمش را گذاشتند «ارکستر بزرگ رادیو و تلویزیون ملی ایران»، هر برنامه موسیقایی که بود، با این ارکستر تمرین و اجرا میشد. در این ارکستر بزرگ محدودیتهایی هم وجود داشت. اغلب کارهای ما قطعاتی بود که برای خوانندگان ساخته میشد. کسی که رویای انجام تجربههای مختلف در موسیقی را دارد، از این شکل کارکردن خسته میشود. در آن دوران به این هم فکر میکردم که برخی از خواستههای موسیقایی شخصیترم را هم عملی کنم. به همین دلیل سوییت «دلانگیزان» را نوشتم و در تالار رودکی یا همین تالار وحدت فعلی اجرا کردم. وقتی رهبر دایمی ارکستر رادیو و تلویزیون شدم فرصتی شد تا این قطعه را دوباره اجرا کنم. اما آن دغدغههای هنری من در ارکستر بزرگ رادیو و تلویزیون بهطور کامل اتفاق نمیافتاد. خب، من بعد از انقلاب از این کارها کنارهگیری کردم. یعنی پس از انقلاب همچنان سمتهای خودتان را داشتید ولی خودتان نخواستید که ادامه دهید... . بله، من بعد از انقلاب سمت مدیریتی داشتم و از آنها کنارهگیری کردم چون محیط را برای کار مناسب ندیدم. البته بحث تعطیلی دانشگاه هم بود؛ همان انقلاب فرهنگی. کار دانشگاهی داشتم. این کار هم تعطیل شد. درواقع سهکار مهم داشتم ولی خانهنشین شده بودم. در این مقطع سعی کردم به فعالیتهای شخصیام برسم. من هیچگاه بیکار نمیماندم. این تعطیلیها هم فرصتی شده بود به کارهای خودم که بخش عمدهای از آنها رویکردی پژوهشی داشت، بپردازم. اما دوست داشتم یک کار جدی در آهنگسازی هم انجام دهم. در همینروزها آقای علیزاده و آقای نجفی پیش من آمدند. نمیخواستم کار را قبول کنم چون از کارکردن با رادیو و تلویزیون دلزده بودم. بعد با این شرط که هر امکاناتی که میخواهم در اختیارم قرار دهند، کار را آغاز کردم. انصافا آقاینجفی پای تمام قولهایی که داده بود، ایستاد و هرچه خواستم در اختیارم قرار داد. درباره کار حرف زدیم و جلساتی داشتیم. من دوست داشتم یک کار سمفونیک بسازم و این سریال با توجه به موضوعی که داشت چنین موسیقیای میطلبید. مقامات موسیقی ایرانی خیلی حجب و حیا دارند. وقتی شما میخواهید حرف دلتان را با موسیقی ایرانی بزنید، آن صراحت و قاطعیت جایی ندارد؛ شما کمی با سوز دل و با فروتنی حرفتان را میزنید. اما زمانی هم هست که شما نیاز دارید حرفتان را با قاطعیت و صراحت بزنید. در آن وضعیت خاص بعد از انقلاب، آن نوازندگان را چگونه جمع کردید؟ ارکسترها همه منحل شده بودند... . نوازندگان دوستان من بودند. در استودیوها و کارهای مختلف با هم همکاری کرده بودیم. من سعی کردم براساس شناختی که داشتم بهترینها را انتخاب کنم. آنها هم لطف داشتند و آمدند. هنوز هم با هم دوست هستیم. جمع شدیم و تمرینها را آغاز کردیم. کار، یک سوییت سمفونی بود که سازهای ایرانی در کنار سازهای غربی اهمیت بالایی داشتند و در بخش سازهای ایرانی هم نوازندگانی را داشتیم که همه حرفهای بودند و امروز بزرگان موسیقی ایران هستند؛ مرحوممحمدرضا لطفی، حسین علیزاده، محمد فیروزی، بیژن کامکار، حمید متبسم، هادی منتظری، مجید درخشانی و... . تیم موسیقی سریال سربداران بسیار قوی بود. البته این را هم بگویم که آقای نجفی از نظر تشکیلاتی مدیر بسیار خوبی بودند و خواستههای ما را بهخوبی انجام میدادند. شما میدانید مدیریت ساخت چنین سریالی بسیار مشکل و پیچیده است. رسیدگی به مسایل مالی عوامل کار بهخودیخود کار بسیار سخت و سنگین است. یک رهبر ارکستر و آهنگساز پروژه قاعدتا نمیتواند به همه این مسایل رسیدگی کند. از این نظر کارها به گونهای پیش میرفت که من بدون نگرانی کار خودم را انجام میدادم. البته این پروژه هم دشواریهای خاص خودش را داشت. پروژه بزرگی بود. سهسال طول کشید. حتی یکبار بهدلیل مشکلاتی که پیش آمد، چندماهی متوقف شد ولی آقاینجفی در روند کار رفتاری حرفهای داشت. این سمفونی یک کار حماسی است. همانطور که گفتید داستان سریال این را میطلبیده اما نکته جالب استفاده از موسیقی ایرانی در درونمایه این اثر حماسی است. بهطور کلی لحن حماسی چندان قرابتی با موسیقی ایرانی ندارد... . مقامات موسیقی ایرانی خیلی حجب و حیا دارند. وقتی شما میخواهید حرف دلتان را با موسیقی ایرانی بزنید، آن صراحت و قاطعیت جایی ندارد؛ شما کمی با سوز دل و با فروتنی حرفتان را میزنید. اما زمانی هم هست که شما نیاز دارید حرفتان را با قاطعیت و صراحت بزنید. در ادبیات ما هم همین است، مثلا بوعلیسینا در جایی میگوید: «دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت/ یک موی ندانست ولی موی شکافت/ اندر دل من هزار خورشید بتافت/ آخر به کمال ذرهای راه نیافت» ولی در جایی که او را متهم به کافری و ارتداد میکنند، این خضوع را کنار میگذارد و میگوید: «کفر چو منی گزاف و آسان نبود / محکمتر از ایمان من ایمان نبود/ در دهر چو من یکی و آن هم کافر/ پس در همه دهر یک مسلمان نبود». هردو رباعی هستند ولی حرف و کلام و لحنشان با هم بسیار متفاوت است. در موسیقی رزمی نمیتوان با حجب و حیای مطرح در مفاهیم تغزلی کار کرد. کاری که من کردم، این بود که در موسیقی سریال «سربداران» با صراحت و قاطعیت حرف زدم. مطالب و محتوایی که ما داریم در دستگاه نواست اما با تحکم حرف میزند. یکی از موفقیتهای این کار تغییر لحن موسیقی ایرانی بود. البته این کار را پیشتر در قطعه « همایون برای ارکستر» داشتم. درواقع هشتسال پیش از «سربداران» این تجربه را انجام داده بودم. شما از چه زمان به این پروژه پیوستید؟ آیا سریال آماده بود که شما کار را با آقای نجفی آغاز کردید؟ نه. تقریبا کار گروه فیلمبرداری و گروه موسیقی همزمان آغاز شد، مثلا تیتراژ فیلم با نظر بنده ساخته شد. من ایدهای داشتم که آن را با آقاینجفی در میان گذاشتم. میخواستم صورتها به شکل خاکستری و غبارآلود دیده شوند و نشان دهند که آنها از دل تاریخ آمدهاند. درواقع اول موسیقی تیتراژ ساخته شد و بعد تصویر تیتراژ برای آن. هم برای تیتراژ آغازین (قطعه تپه اسب سفید) و هم برای تیتراژ پایانی، تصاویر بر اساس موسیقی من ساخته و تدوین شدند. زمانی که ساخت سریال شروع شد من تمهای اصلی را داشتم. تمهای شخصتهای مختلف کاملا آماده بود. البته هنوز به سمت ارکستراسیون کار نرفته بودم. آقاینجفی همیشه با من همفکری میکردند. هیچوقت بین ما مشکلی پیش نیامد چون همیشه با یک تفاهم دوستانه کار پیش میرفت. البته همانطور که گفتم، اینگونه نبود که مشکلی در کار نباشد مثلا یکبار کار متوقف شد. بالاخره کارهای بزرگ همیشه این حالت را دارد. در پروژه «امامعلی(ع)» مشکلات بسیاری داشتیم. گرفتاریهایی بیش از پروژه «سربداران» داشتیم. ولی تفاهمی که میان من و آقاینجفی به وجود آمده بود، باعث شد پروژهای جدی و لذتبخش برای من باشد.