کمال تبریزی خیلی زود دارد سیر نزولی را طی می کند؛ این روزها نه فیلم «طعم شیرین خیال» او در گیشه موفق بوده ، نه سریال «ابله» اش در شبکه نمایش خانگی. کمال تبریزی خیلی زود دارد سیر نزولی را طی می کند؛ این روزها نه فیلم «طعم شیرین خیال» او در گیشه موفق بوده ، نه سریال «ابله» اش در شبکه نمایش خانگی. تبریزی هم مثل بیشتر فیلمسازان مطرحِ پیشکسوت کشورمان ، به ورطه تکرار و عدم خلاقیت افتاده و اگر بزودی فکری برای بازگشت به مسیر اصلی نکند، خوش نامی اش فراموش و کارنامه ای منفی از او در یادها می ماند. سینمادوستان می دانند که هرگاه فیلمی از کمال تبریزی روی پرده رفته، استقبال نسبی به همراه داشته. حتی اگر آن فیلم مطابق تعاریف گیشه نبوده ، بوده اند منتقدانی که آن را پسندیده و بعدها در بازپخش تلویزیونی مورد توجه مردم قرار گرفته اند. این کارگردان در ضمن فیلمسازی جسور هم لقب گرفته که سعی می کند سراغ سوژه های ملتهب برود و با زیرکی آن را بر پرده بنشاند. حاصل این جسارت و خوش فکری کارنامه ای معتبر برای کمال تبریزی رقم زده :لیلی با من است ، شیدا ، مهر مادری ،فرش باد ، گاهی به آسمان نگاه کن ،مارمولک ، یک تکه نان ، همیشه پای یک زن در میان است ، طبقه حساس و سریال دوران سرکشی. ملاحظه می کنید که جنس کارنامه تبریزی جور است. یعنی غالب ساخته هایش نکته ای برای بحث و نظر داشته اند، حتی اگر فیلمی مثل همیشه پای یک زن در میان است یا طبقه حساس باشد؛ دو فیلمی که در گیشه با استقبال خوب مواجه شدند اما به مذاق منتقدان خوش نیامدند. از طرف دیگر فیلم هایی مثل یک تکه نان یا گاهی به آسمان نگاه کن گیشه موفقی نداشتند اما منتقدان آن ها را ستودند.در این میان لیلی با من است و شیدا تحولی در زمنیه ساخت فیلم های دفاع مقدس بشمار می رود که اولی کمدی و دومی عاشقانه جنگی است. تبریزی غیر از مارمولک دو فیلم پرجسارت دیگر هم دارد که هر دو توقیف شده اند: پاداش و خیابان های آرام. مهم ترین مشکل ابله گنگ بودن فضای آن وعدم همخوانی اتفاقات با باورمخاطب است. آدم ها همه کاریکاتورگونه اند و رفتاری اغراق آمیز دارند. تبریزی خواسته با افزایش جنس فانتزی ، سریال را با مزه کند، حال آن که این شیوه دیگر تکراری شده و برای مخاطب جذابیت ندارد و اما فیلم اخیر او در کدام دسته قرار می گیرد؟ طعم شیرین خیال نه مورد توجه منتقدان قرار گرفته و نه گیشه موفقی داشته. به جای جسارت ، رنگ و بوی سفارشی روی اثر سایه انداخته. دیدگاه مهرزاد دانش منتقد مطرح درباره طعم شیرین خیال نه فقط نقد فیلم که گویای وضع نه چندان خوب کارگردان محبوب ما است: « بجز چند فقره ظرافتهای بامزه در فضای روایتپردازی و فاصلهگذاریهایش، فیلم نکتهی خاصی برای ارائه ندارد. حاصل کار از حد شعاری بودن گذشته و به محدودهی لوس بودن رسیده است. گروس رازیانی به عنوان شخصیت مبلغ نگهداری از محیط زیست، بیش از آنکه خلمشنگیهایش جذاب باشد، روی اعصاب است و دختر داستان، شیرین نیز از او لوستر. بله... محیط زیست مقولهای بسیار مهم است، اما اینکه وسط فیلم، انیمیشنهایی را نشان دهیم که در آن عدهای دارند با نفت و بنزین و گازوئیل به محیط زیست شلیک میکنند و یا عدهای زیر آوارهای ظروف پلاستیکی در حال مرگ هستند و امثال آن، مناسب طرحهای تبلیغاتی سازمان مربوطه است تا قطعاتی دراماتیک وسط یک اثر سینمایی داستانگو ولو حتی فانتزی. چرا باید یک فعال محیط زیست مشنگ باشد؟ چرا شیرین خیالپرور است؟ چرا مثل بقیهی دخترهای جوان با مادرش اخت نیست و درددلهایش را با پدرش انجام میدهد؟ چرا استاد بین این همه دختر به او علاقهمند شده است؟ هشدار در راستای معضلات زیستمحیطی بسیار نیکو است؛ اما قبل از هر چیز باید یک درام قوی و پرداختی مناسب داشت تا این هشدارها و تبلیغها حیف و حرام نشود.» ابله ، شکست تمام عیار شرایط کمال تبریزی در سریال ابله به مراتب بدتر و وخیم تر است. حتما می دانید که بعد از موفقیت شاهگوش، تهیه کننده این سریال سراغ کمال تبریزی رفت و از او خواست سریالی کمدی برای این شبکه کارگردانی کند. سابقه خوب تبریزی در زمینه ساخت آثار کمدی خیلی ها را به اثری پرمخاطب امیدوار کرده بود. ابله اما بعد از گذشت چند قسمت همه را ناامید کرد و اثری بشدت ضعیف لقب گرفت. حتی طبق اعلام برخی رسانه ها این سریال فروش مطلوبی نداشته و تهیه کننده برای جلوگیری از ضرر مالی ترجیح داده به جای بیست و چند قسمت ، پرونده اش را در دوازده قسمت ببندد. مهم ترین مشکل ابله گنگ بودن فضای آن وعدم همخوانی اتفاقات با باورمخاطب است. آدم ها همه کاریکاتورگونه اند و رفتاری اغراق آمیز دارند. تبریزی خواسته با افزایش جنس فانتزی ، سریال را با مزه کند، حال آن که این شیوه دیگر تکراری شده و برای مخاطب جذابیت ندارد. خودش درهمیشه پای یک زن در میان است و خیابان های آرام به وفور از این سبک استفاده کرده و دیگر لطفی ندارد. گریم ها قرار بوده برگ برنده ابله باشند اما حالا پاشنه آشیل شده اند. مد استفاده از گریم سنگین با شاهگوش جا افتاد و با ابله به اوج رسید . تبریزی اما حواسش نبود که مخاطب ابتدا یک قصه جذاب ِ سرگرم کننده می خواهد نه گریم سنگین. طبعا بعد از چند مدت بازیگر از گریم های چند ساعته خسته می شود و دیگر توان و انگیزه ندارد. نمونه اش محسن تنابنده که بخوبی در نقش یک پیرزن ظاهر شده و برگ بنده سریال است. یعنی جایی که می آید ، از مخاطب خنده می گیرد اما حضورش بشدت کم و حتی در بعضی قسمت اصلا بازی ندارد. کارگردان بجای توجه به برگ برنده هایش مسیر را اشتباه طی کرده تا ابله ناکام ترین اثر تبریزی لقب بگیرد. ضعف و ایراد بزرگ دیگر ابله ، شوخی ها پیش پا افتاده آن است که نمونه هایش را بیست سال پیش در کمدی های آیتمی تلویزیون شاهد بودیم. تاکید بیش از اندازه روی چند تکه کلامِ نه چندان مودبانه! هم دردی را دوا نمی کند و نشان از متن ضعیف و دیالوگ های لوس سریال دارد. آینده فیلمسازی کمال تبریزی بسیار حساس است؛ هوشمندی به خرج می دهد و به مسیر واقعی اش بازمی گردد یا سیر نزولی کارگردان پرحاشیه ادامه دارد؟