مارلون براندو جونيور، سوم آوريل 1924 در اوماهاي نبراسکا چشم به جهان گشود، مادرش بازيگر تئاتر بود و پدرش در توليد مواد شيميايي فعاليت داشت. يازده ساله بود که همراه با خانواده به ايلي نويز مهاجرت کرد. در اين زمان والدينش از يکديگر جدا شدند و مدتي کوتاه همراه با خواهرش جوسلين و فرانسز با مادرش زندگي کرد. همفري بوگارت يکي از شمايلهاي ماندگار تاريخ بازيگري سينما درباره مارلون براندو گفته است: ما با کت و شلوار و کراوات در پي تسخير دنيا بوديم. اما براندو با يک زيرپوش رکابي به اين مهم دست يافت. چنين توصيف سادهاي از سوي بوگارت ميتواند اهميت و عظمت حضور براندو در سينما را عيان سازد. مارلون براندو را به عنوان يکي از تاثيرگذارترين بازيگران تاريخ سينما ميشناسند. شخصيت استنلي کوالسکي در نسخه سينمايي نمايشنامه کلاسيک "اتوبوسي به نام هوس" با نام براندو عجين شد و شهرتي جهاني يافت. اين فيلم و فيلم "در بارانداز" (هر دو به کارگرداني الياکازان ) در دهه 1950 نام براندو را به عنوان استعدادي جديد در بازيگري سينما بر سر زبانها انداخت. او در ميان سالي با ايفاي نقش دن ويتو کورلئونه در فيلم "پدرخوانده" نام خود را جاودان ساخت. نقشي که دومين جايزه اسکار بهترين بازيگر نقش اول مرد را برايش به ارمغان آورد. براندو علاوه بر بازيگري، از فعالان اجتماعي و سياسي نيز به شمار ميرفت. او در دومين جنبش حقوقي مدني آمريکا و حمايت از حقوق سياهان و سرخپوستان نقشي به سزا و هدايت کننده برعهده گرفت. موسسه فيلم آمريکا نام او را در رده چهارم فهرست بزرگترين بازيگران مرد تاريخ سينما قرار داده است. مارلون براندو جونيور، سوم آوريل 1924 در اوماهاي نبراسکا چشم به جهان گشود، مادرش بازيگر تئاتر بود و پدرش در توليد مواد شيميايي فعاليت داشت. يازده ساله بود که همراه با خانواده به ايلي نويز مهاجرت کرد. در اين زمان والدينش از يکديگر جدا شدند و مدتي کوتاه همراه با خواهرش جوسلين و فرانسز با مادرش زندگي کرد. بازي نامتعارف براندو در اين نقش به انقلابي در تکنيکهاي بازيگري تعبير شد و شيوه بازيگري متد را با تغييري اساسي مواجه ساخت. پس از آن براي تست بازيگري در نقش اصلي فيلم "شورشي بي آرمان" به استوديوي برادران وارنر رفت. نقشي که عاقبت جيمزدين براي ايفاي آن برگزيده شد. تمايل مارلون به بازيگري در تئاتر وابسته به حرفه و ترغيبهاي مادرش بود. پيش از مارلون، خواهرش جوسلين جذب بازيگري شد. جوسلين به نيويورک رفت تا در آکادمي هنرهاي دراماتيک آمريکا به آموزش بازيگري مشغول شود . بعدها او سر از برادوي درآورد و بازيگري در تلويزيون و سينما را نيز به تجربيات خود افزود. پس از آنکه ديگر خواهر مارلون به نيويورک رفت تا در رشته هنر تحصيل کند او نيز راه خواهرش را در پيش گرف. براندو دوران کودکي تلخ و سختي را از سر گذراند و چندين بار از مدرسه اخراج شد تا در 16 سالگي به مدرسه نظام رفت جايي که پدرش قبلا به آنجا رفته بود. مارلون نوجوان در مدرسه نظامي به فعاليتهاي نمايشي مشغول شد. او نظم محيطهاي نظامي را تاب نميآورد. بارها از مدرسه فرار کرد و دستگير شد هر چند هم کلاسيهايش او را دوست داشتند و از او حمايت ميکردند، اما عاقبت تصميم گرفت تحصيل در مدرسه نظام را نيمه کاره رها کند. براندو در سال 1942 به مدرسه تئاتر حرفه اي آمريکا پيوست و در اين مکان به تجربه هاي کارگاهي تئاتر دست زد. پس از آن بود که سر از اکتورز استوديو درآورد و تحت آموزش استلا آدلر استاد بزرگ بازيگري زمان قرار گرفت و در اين دوران، بازيگري به شيوه استانيسلاوسکي را آموخت. هر چند همواره با آدلر در کشمکش بود و عاقبت اکتورز استوديو را رها کرد. در سال 1948 و در سن 24 سالگي به نقش استنلي کوالسکي در نمايش "اتوبوسي به نام هوس" در برادوي روي صحنه رفت . پيش از آن خلق و خوي معترض و ناخوشايندي که داشت، باعث شده بود تا از يکي دو کار تئاتري اخراج شود. بعد به عضويت يک گروه محلي درآمد و با نمايش "مادر را به ياد ميآورم" به برادوي پا گذاشت. ايفاي نقش يک کهنه سرباز در نمايش "کافه تراک لاين" نامش را بر سر زبانها انداخت. هر چند اين نمايش با شکستي تجاري همراه شد، اما منتقدان چنان از قدرت بازيگري براندو به وجد آمده بودند که او را "متعهدترين بازيگر برادوي" ناميدند. پس از درخشش روي صحنه در نمايش "اتوبوسي به نام هوس" از سوي الياکازان فيلمساز نامدار دوران دعوت شد تا در نسخه سينمايي اين نمايش به نقش آفريني مشغول شود. بازي نامتعارف براندو در اين نقش به انقلابي در تکنيکهاي بازيگري تعبير شد و شيوه بازيگري متد را با تغييري اساسي مواجه ساخت. پس از آن براي تست بازيگري در نقش اصلي فيلم "شورشي بي آرمان" به استوديوي برادران وارنر رفت. نقشي که عاقبت جيمزدين براي ايفاي آن برگزيده شد. پيش از همه آنها براندو نخستين بار در فيلم "مردان" بازي کرد. او براي ايفاي اين نقش يک ماه در بيمارستان مجروحين جنگي بستري شد تا به جزئيات رفتاري نقش دست يابد. بازي قدرتمندش در نسخه سينمايي "اتوبوسي به نام هوس" نامزدي جايزه اسکار بهترين بازيگر نقش اول مرد را برايش به ارمغان آورد . نامزدي اسکار در سه سال بعدي نيز با فيلمهاي "زنده باد زاپاتا"،" جوليوس سزار" و "در بارانداز" تکرار شد و براي فيلم آخر، نخستين بار اين جايزه را به خانه برد. پنج فيلم نخست کارنامه بازيگري براندو، نام او را به عنوان يک استعداد بينظير و خارقالعاده بازيگري در ذهن علاقمندان و منتقدين سينما ثبت کرد. او سه سال متوالي جايزه فيلم بريتانيا را در سالهاي 1951 تا 1953 به خود اختصاص داد . در سال 1953 براندو در نمايش "سلاحها و مرد" به کارگرداني لي فالک نيز خوش درخشيد. او براي بازي در اين نقش پيشنهاد دستمزد هفتهاي 10000 دلاري در برادوي را رد کرد تا در اين نمايشنامه در بوستون روي صحنه برود در حالي که تنها 500 دلار دستمزد هفتگي مي گرفت، اين آخرين نقش آفريني مارلون براندو روي صحنه تئاتر بود. "وحشي" ديگر فيلم مهم براندو در دهه درخشان 1950 بود. او که در نقش يک موتورسيکلت سوار ياغي در اين فيلم خوش درخشيده بود به بت نسل جوان تبديل شد. تصويري که از او يک جوان عاصي عصر راک اندرول ارايه داد، به شمايل اين عصر بدل شد. از اينجا به بعد تاثير پديده براندو روي نسل جوان دو چندان شد. تصوير جديد جوانان ياغي در آمريکا بر اساس ويژگيهاي ظاهري براندو در فيلم "وحشي" (موتورسيکلت بزرگ، کاپشن چرمي و شلوار جين) شکل گرفت. پس از نمايش موفق اين فيلم، فروش کارخانجات معظم موتورسيکلت آمريکا سير صعودي به خود گرفت. "وحشي" در خارج از آمريکا نيز با توفيق تجاري روبرو شد تاثيراتي مشابه بر فرهنگ کشورهاي ديگر جهان گذاشت. تحت کارگرداني الياکازان و با همراهي گروهي از مستعدترين بازيگران دوران، براندو جايزه اسکار را براي ايفاي نقشتري مالوي در "در بارانداز" به دست آورد. براندو و همبازياش در اين فيلم "رد استايگر"، برخي سکانسهاي نوشته شده توسط کازان را نپسنديده و در اين صحنهها به بداهه پردازي روي آوردند. در دهه پنجاه توفيق براندو با بازي در نقشهايي کم نظير چون اسکاي مسترسون در "مردان و عروسکها" مترجمي ژاپني تبار در "چاي خانه ماه اوت" خلبان نيروي هوايي در "سايونارا" و يک افسر نازي در "شيرهاي جوان" ادامه يافت. او براي "سايونارا" هم نامزد اسکار شد. در پايان دهه 1950 براندو تمام انرژي خود را در عرصه بازيگري خرج کرده بود. در دهه 1960 براندو فيلمهايي چون "شورش در کشتي بونتي"، "سربازهاي يک چشم" (تنها فيلمي که براندو خود آن را کارگرداني کرد)، "تعقيب"، "انعکاس در چشمان طلايي" و "کوئيمادا، بسوزان" (فيلمي شکست خورده که براندو آن را بهترين اثر بازيگري خود ميدانست) بازي کرد. با اين فيلمها کارنامه هنري براندو در پايان دهه 1960 به شدت لطمه خورده و او ميرفت تا به دست فراموشي سپرده شود به همين دليل به سوي فيلمهاي کم بودجه يا مستقل روي آورد. برخي از مورخين سينما دليل اين عزلت گزيني را فعاليتهاي اجتماعي براندو، به ويژه حمايتش از گروه افراطي "پلنگهاي سياه" ميدانند. در آغاز دهه هفتاد براندوي ميان سال با بازي در شاه نقش "دن ويتو کورلئونه" در فيلم " پدرخوانده" به يکباره کارنامه هنري خود را دوباره احيا کرد. فرانسيس فورد کاپولا کارگردان پدرخوانده در اين باره ميگويد: براندو خود تست چهره پردازياش را انجام داد او با گذاشتن دو تيله در دهانش، فرم ويژه فک و صورت و شيوه پرخش گفتاري دن کورلئونه را شکل داد. کاپولا شيفته شخصيت پردازي براندو براي نقش ويتو کورلئونه شده بود. اما بايد با مسئولان استوديو ميجنگيد تا براندو را که به بدخلقي و رفتار غير مسئولانه سر صحنه فيلمها شهرت يافته بود به آنان بقبولاند. مديران کمپاني پارامونت ميخواستند با دني تامس براي ايفاي اين نقش قرارداد ببندند اما تامس که خود شاهد تمرينهاي براندو براي اين نقش بود پارامونت را وادار ساخت تا با مسئوليت کاپولا اين نقش را به براندو بسپارند. کورلئونه دومين جايزه اسکار را براي او به ارمغان آورد. اما او در مراسم حضور نيافت تا پس از جرج سي اسکات (براي فيلم "پاتون") دومين بازيگري باشد که از دريافت جايزه اسکار امتناع مي کند. براندو حضور در مراسم را تحريم کرد و دختر جواني از فعالان جنبش مدني سرخپوستان آمريکا را به جاي خود به صحنه فرستاد تا صداي اعتراض بوميان آمريکا را از طريق مراسم اسکار و در قلب هاليوود محافظه کار به گوش جهانيان برساند. پس از اين موفقيت براندو با درخشش در فيلم "آخرين تانگو در پاريس" ساخته برناردو برتولوچي فيلمساز بزرگ ايتاليايي بار ديگر نام خود را بر سر زبانها انداخت و براي پنجمين بار نامزد جايزه اسکار شد. در سال 1979 براي ايفاي نقش سرهنگ کورتز در فيلم "اينک آخر الزمان" هفتهاي يک ميليون دلار دستمزد گرفت. قرار بود او براي آمادگي بازي در اين فيلم ورزش کند، لاغر شود و کتاب "قلب تاريکي" نوشته جوزف کنراد (که فيلم اقتباسي آزاد از آن کتاب بود) را بخواند. اما او با 110 کيلو وزن سر صحنه حاضر شد در حالي که کتاب را نخوانده بود. به همين دليل فورد کاپولا ميخواست او را اغلب در سايه يا تاريکي قرار دهد تا اضافه وزنش چندان آشکار نباشد. او اغلب ديالوگهايش در اين فيلم را به طور بداهه ادا کرد. پس از پايان يک هفته کار براندو، کاپولا از او خواست يک ساعت ديگر سر صحنه بماندن تا چند کلوزآپ از او گرفته شود او براي اين يک ساعت اضافه 75000 هزاردلار دستمزد درخواست کرد و آن را گرفت. پس از اين فيلم بود که اضافه وزن براندو او را از بازي در نقشهاي مهم بازداشت. براندو در کتاب زندگي نامهاش "ترانههايي که مادرم به من آموخت" توضيح داد که نقش آفرينياش در فيلم "اينک آخر الزمان" بسيار متفاوت بوده است. فيلمنامه تفاوتهايي چشمگيري با کتاب داشت و کورتز حضور فيزيکي بيشتري در فيلم يافت. براندو به کاپولا پيشنهاد کرد که جلوه را رازآلود شخصيت کورتز بار ديگر به مانند کتاب افزايش يابد. پس کاپولا به او اجازه داد بخشهاي مربوط به خويش را بازنويسي کند. همچنين او بدون آنکه به کارگردان چيزي بگويد سرش را تراشيد. حتي با مسئولان نورپردازي هم هماهنگ کرد تا در صحنههاي حضورش، نورپردازي به گونهاي باشد که طاسي سر و برق چشمانش بيشتر به چشم بيايد تا شخصيت کورتز هولناکتر از آنچه بود باز توليد شود. جالب آنکه فورد کاپولا تمامي تغييرات اعمال شده توسط براندو را پذيرفت. پس از "اينک آخر الزمان" براندو که گام به سال خوردگي ميگذاشت نقش پدر سوپرمن را در فيلم "سوپرمن" ايفا کرد. او براي نقشي کوتاه و گذرا د راني فيلم دستمزد قابل توجهي گرفت در حالي که حتي زحمت مطالعه فيلمنامه و حفظ کردن ديالوگها را به خود نداد. قرار شد ديالوگهاي او در پشت دوربين به صورت درشت نوشته شود تا او از جلوي دوربين آنها را بخواند. گفته مي شود او تنها دو هفته حضور سر صحنه فيلم سوپرمن دستمزدي سه ميليون و هفتصد دلاري دريافت کرد. بعدها او در قسمت دوم " سوپرمن" نيز بازي کرد. اما پس از آنکه تهيه کنندگان با پرداخت دستمزدي نجومي به مانند قسمت اول مخالفت ورزيدند، براندو اجازه نداد از تصاويرش براي قسمت دوم استفاده شود. اين تصاوير پس از مرگ براندو در نسخه DVD فيلم گنجانده شد. نقش آفرينيهاي بعدي براندو از جمله در فيلم "جزيره دکتر مورو" منفيترين نقدهاي دوران بازيگري اين ستاره را به دست آوردند. پس از اعلام رسمي بازنشستگي از بازيگري در سال 1980، او در تعدادي فيلم از جمله "فصل خشک سفيد" (ششمين و آخرين نامزدي اسکار براي براندو) و "نتيجه" (همراه با ديگر بازيگر پيرو سبک متد اکتينگ يعني رابرت دنيرو" بازيگر نقشهاي مکمل شد. فعاليتهاي اجتماعي براندو در زمينه احقاق حقوق مدني سياهان و سرخپوستان، بخش ديگري از شخصيت جذاب و چند بعدي اين مرد را رقم ميزند. ضمن آنکه او با رفتارهاي تند وغير عادياش لقب "پسر بد هاليوود" را به خود اختصاص داد. او در سال 1973 دندانهاي يک عکاس پاپاراتزي را شکست. خصوصيات اخلاقي غريب براندو، کودکي نامتعارف و پرمحنتش، زندگي خانوادگي از هم گسيخته و مصيبت بارش، سختگيريهايش هنگام حضور سر صحنه فيلم هاي متعدد از جمله عدم تمايل يا ناتواني در حفظ ديالوگها و سرپيچي از فرامين کارگردانها و رفتاري کودکانه، همه و همه ميتوانست کارنامه حرفهاي هر بازيگري را نابود سازد. اما براندو، براندو بود و به رغم تمام اين خصوصيات منفي، اغلب بازيگراني که با او کار کردهاند، او را از نوابغ مسلم هنر بازيگري ميدانند. بيشتر همکارانش او را فردي شوخ و دوستي خوب معرفي کردهاند. براندو روز يکم ژانويه 2004 (يازدهم تير 1383) در سن 80 سالگي در گذشت علت واقعي مرگ او به دليل اصرارهاي عجيب وکيلش هرگز به درستي و صحت فاش نشد. بعدها بخش پزشکي دانشگاه UCLAعلت مرگ براندو را مشکلات تنفسي ناشي از تصلب بافتهاي ريوي اعلام کرد. هرچند اين نکته نيز هرگز مورد تاييد وکيلش قرار نگرفت، علاوه بر آن براندو در سالهاي پاياني عمر دچار نارسايي قلبي بود و گفته ميشود از بيماري قند و سرطان کبد رنج ميبرد.