از کار در چاپخانه تا هزاردستان

شروع موضوع توسط Nazanin ‏23/10/15 در انجمن تاتر و سینما

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    از کار در چاپخانه تا هزاردستان

    3caa2e88e7fca8e5f69256be78a1d2eb.jpg

    زنده‌ياد علي حاتمي در 23 مردادماه سال 1323 در محله شاپور، خيابان مختاري تهران، كوچه ارديبهشت، ديده به جهان گشود؛ همان محله‌اي كه رضا خوش‌نويس هزار دستان، زير سه پايه و دا‎غ به عنوان نشاني محل سكونتش به مستنطق شش انگشتي بروز مي‌‌دهد. مادرش خانه‌دار بود و پدرش سمت مهم صفحه‌آرا را در يك چاپخانه داشت. دومين فرزند پسر خانواده‌اش بود. تابستان با تعطيل شدن درس و مشق نزد پدرش در چاپخانه مي‌رفت و درحيرت دقت و ظرافت كار پدر در صفحه‌بندي فرو مي‌رفت كه چگونه صفحه‌ها را با كليشه‌هاي ستاره، گل، گل وبوته و بلبل تزيين مي‌كرد؛ يعني در حقيقت با شگردهاي محدود اما پيچيده، صفحه‌ها را به هم مي‌پيوست يا از هم جدا مي‌‌كرد. حاتمي مي‌‌گويد: از همان جا، در محل كار پدر، در فضاي آغشته به ذرات سرب در لابه لاي «گارسه» و صداي «ماشين ملخي» با رمزحروف سربي زير دست پدر كلمه‌اي و گاهي هم اين كلمه‌ها را سرهم مي‌كردم، كه مي‌شد چند جمله من درآوردي؛ يعني نوعي بديهه و بدعت كه ذهن كودكانه‌ام را به خلجان وامي‌داشت .

    به ياد مي‌آورد كه درجوار همان چاپخانه، كليسايي قرار داشت كه خادمان آن كارشان تبليغ فرهنگي، يعني نشر مذهب، از روي كتاب مقدس بود. در آن كليسا مجله‌ها و كتاب‌هاي مصور مرغوب و زيبايي مي‌‌ديد كه چشم او را با نقاشي‌هاي مذهبي كلاسيك و معماري كليسايي آشنا مي‌كرد. در همان ايام ،يعني در هجده سالگي، ناگهان به بيماري سختي مبتلا مي‌شود و او را نزد يكي از بستگان مادرش مي‌برند، كه پزشكي حاذق بود با نسب و فرهنگي قاجاري. مدتي نزد آن پزشك مي‌ماند، در خانه‌اي كه ظاهرا سرمشق آن كاخ گلستان بوده است، تا اين كه مرض در تن نحيف او مهار شود.

    حاتمي مي‌‌گويد: اقامت در آن خانه و حشرونشر با طايفه‌اي كه در آن ساكن بودند براي او نتايجي در برداشت كه يكي از آن نتايج، آشنايي با زندگي و فرهنگ اشرافي و قاجاري بود. و او بيش از هركس جلوه‌هاي آن زندگي و فرهنگ رو به انقراض را از خواهر كوچك پزشك معالج خود فرا مي‌‌گيرد كه مانند خود او بيمار بود.

    آشنايي با ساز تاز

    عمويش ابراهيم حاتمي دستي در نواختن تار داشت ودر طول سه ماه، زمينه آشنايي برادرزاده خود را با موسيقي و به خصوص نواختن تار فراهم مي‌‌كند. عموي مسن‌تر او، كه در همسايگي آنها زندگي مي‌كرد، به وسيله يك آپارات هشت ميلي‌متري در خانه به او و برادرش فيلم‌هاي كارتون و مستند ورزشي نشان مي‌‌دهد. به موازات آن سينماي كشور (اورانوس و شهره سابق) در محله آنها، او را با جادوي نور، صدا و عكس متحرك بيشتر آشنا مي‌‌كند، اين آشنايي با پيش پرده خواني، نمايش‌هاي تك‌پرده‌اي، شعبده بازي و عمليات آكروباتيك، كه در همان سينما اجرا مي‌شد، همراه بود.شوق نمايشنامه‌نويسي پاي او را به تماشاخانه‌هاي لاله‌زار باز مي‌كند كه در ساعات روز، و قبل از تاريكي هوا، بليت‌شان ارزان‌تر بود. در آن جا مسحور بازي هنرمندانه جعفر توكل مي‌شود و آرزو مي‌‌كند روزي برسد كه توكل در نمايشي به كارگرداني خود او بازي كند. اين ايام مصادف است با رسيدن شبكه برق تهران به محله شاهپور و پيچيدن طنين صداي راديو در خانه آنها‍‍؛ «شما ديگر از راديو همه چيز را مي‌‌شنيديد يا درواقع مي‌ديديد، چون هرجوري كه مي‌خواستيد آن حرف‌ها را تصور مي‌كرديد.»

    1893a337ebce0b3ca0dff32a488dd557.jpg
    حاتمي مي‌‌گويد: وقتي نصرت‌ا... محتشم، نويسنده و بازيگر حرفه‌اي تئاتر، برنامه‌اي، از جمله يك نمايشنامه راديويي، را اجرا مي‌كرد حساسيت و نيروي تخيل من را به شدت برمي‌انگيخت.از همان ايام است كه حاتمي تصميم مي‌گيرد روي مايه‌هايي از داستان‌هاي ملي و ايراني كار كند؛ بنابراين شروع مي‌‌كند به نوشتن، و با كاوش و جديت مي‌نويسد. هنگامي كه در كلاس نهم تحصيل مي‌‌كند براي آموختن اصول اوليه نمايشنامه‌نويسي به هنرستان هنرپيشگي تهران(واقع در شاه آباد) مي‌‌رود؛ اما از بد حادثه چند روز بعد، هنرستان هنرپيشگي تعطيل مي‌‌شود. پس از آن اطلاعيه‌اي نظر او را جلب مي‌كند، كه هنرستان آزاد هنرهاي دراماتيك تاسيس شده است. بي‌‌درنگ در رشته نمايشنامه‌نويسي ثبت‌نام مي‌كند، و از درس‌هاي ديگر خود را بي‌‌نصيب نمي‌‌گذارد. سختگيري مهدي نامور رئيس هنرستان، نسبت به نمايشنامه‌هايي كه هنرجويان نوآموز مي‌‌نوشتند تا در سالن هنرستان اجرا شود، حاتمي را برآن مي‌دارد كه در فراگيري فنون و شگردهاي نمايشنامه‌نويسي، به ويژه گفتگوپردازي حساسيت و كوشايي از خود نشان دهد. اين حساسيت و كوشايي از چشم مدرسان و مسئولان پوشيده نمي‌‌ماند.

    دانشجوي دراماتيك

    زماني كه در دي ماه 1343 بر پايه آن هنرستان و با حمايت وزارت فرهنگ و هنر و در واقع به ابتكار هنرمندان و مسئولان هنرستان، دانشكده هنرهاي دراماتيك تاسيس مي‌شود، حاتمي جوان به مرز 20 سالگي مي‌رسد و به خدمت نظام وظيفه احضار مي‌شود. مهدي نامور از حاتمي مي‌خواهد كه در امتحان ورودي دانشكده شركت كند، و او در پاسخ مي‌گويد: به سربازي احضار شده است؛ اما در مقابل ناباوري حاتمي، مهدي نامور مي‌گويد «تو دست بجنبان، من كمكت مي‌كنم» به اين ترتيب پاي حاتمي به دانشكده هنرهاي دراماتيك باز مي‌شود. دانشكده‌اي كه به زعم او فضاي آموزشي مطلوبي داشت و ميان استادان و دانشجويان آن هماهنگي سازنده‌اي برقرار بود. نخستين نمايشنامه‌اش را با عنوان «ديب»(ديو) نوشت و در ارديبهشت‌ماه 1344 با حضور كودكان «مؤسسه آموزشي فرهنگ آرزو» در تالار نمايش هنرهاي دراماتيك به مدت سه شب اجرا كرد.

    در سال 1345، او نمايش مدرني با عنوان «آدم و حوا» يا «برج زهر مار» را مي‌‌نويسد كه تحولي در كار او محسوب مي‌‌شود، و همين نمايش موجب آشنايي او با مسئولان تلويزيون مي‌شود كه درآن ايام در كار جذب افراد مستعد بودند.سال 1348 نقطه عطفي، در تاريخ سينماي ايران است. كيميايي، مهرجويي و تقوايي فيلم‌هاي قيصر، گاو و آرامش در حضور ديگران را مي‌سازند و حاتمي در تدارك ساختن حسن كچل است. هدف مشترك اين فيلمسازان، دوري جستن از بازار «فيلم فارسي» بود. حسن كچل قبل از اين كه به اكران درآيد نمايشنامه توسط داوود رشيدي با بازي پرويز فني زاده، اسماعيل داورفر،يدا... شيراندامي، عصمت صفوي و مهين شهابي در فروردين 1348 در تالار بيست و پنج شهريور اجرا شد و بدين ترتيب او به‌صورت جدي وارد فعاليت‌هاي سينمايي مي‌‌شود و آثاري ماندگار چون طوقي، باباشمل، قلندر، خواستگار، ستارخان، دلشدگان، سلطان صاحبقران، سوته‌دلان، سريال ماندگار هزاردستان، حاجي واشنگتن، كمال‌الملك، مادر، دلشدگان به يادگار مانده است و از همه مهم‌تر دختري به نام ليلا حاتمي كه بازيگري به نام در سينماي ايران است.