شرلوك هولمز اسطوره كارآگاهان در فضای مه آلود شهر لندن و در سالهای واپسین قرن نوزده و در عصر ویكتوریایی انگلیس، در شماره B 221 خیابان بیكر كارآگاهی زیرك و دوست داشتنی به همراه دوست دكترش به حل پیچیده ترین پرونده های جنایی مشغول هستند. آنها "شرلوك هولمز" اسطوره كارآگاهان جهان و "دكتر واتسون" دستیار با وفایش هستند. شخصیتهایی كه مثل دو جزء جدانشدنی در بسیاری از مسائل جنایی در كنار هم هستند. در این میان حل معماهای پیچیده به عهده "هولمز" است كه معمولا چندین گام از بقیه جلوتر است و "واتسون" با ثبت این وقایع در حقیقت به همه كمك میكند تا از واقعیت ماجرا با خبر شوند. در فضای خاص و مه گرفته شهر لندن وسایل نقلیه، كالسكه هایی دونفره هستند و روزنامه نیز منتشر می شود، ضمن آنكه قطارها بهترین وسیله برای مسافرت هستند. در چنین فضای مه آلود و تاریكی كه به خصوص شبهای لندن دارد، جنایت كاری است بسیار آسان و حل معمای كشف آن نیز به همان اندازه كاری است بسیار دشوار. و تنها كسی كه می تواند پرده از راز این جنایتها بردارد بی شك فقط "شرلوك هولمز" است. وقتی در داستان "الماس آبی" دست سارق رو می شود و یا وقتی راز داستان "مترجم یونانی" فاش می شود و یا وقتی در معمای "درختان بلوط" جان دخترك مظلوم از مرگ نجات داده می شود و كلا در دهها داستان مشابه ، همه به نبوغ،قدرت استنتاج و تحلیلهای بی نقص "هولمز" پی می برند. هولمز انسانی است عجیب و منحصر به فرد: او هیچ علاقه ای به زنها ندارد- شیمیدان، بوكسور و شمشیرزنی است حرفه ای-و البته معتاد به مرفین! گاهی اوقات ساعتها در گوشه ای نشسته و هیچ چیز نمی خورد و گاه برای لحظه ای روی پا بند نمی شود. او در یك آپارتمان به همراه دوستش "دكتر واتسون" و خدمتكارشان "خانم هادسون"زندگی می كند.خانه ای كه محل كار او نیز به شمار می رود. در گوشه ای از اتاق پرونده های جنایی و كتابهای دایره المعارف طبقه بندی شده اند. اتاق كار دارای دو پنجره مشرف به خیابان بیكر است جایی كه "هولمز" معمولا قبل از ورود مراجعین آنها را روی هوا می زند! شخصیت "هولمز" به قدری بزرگ است كه پس از حل بسیاری از معماهای بزرگ آنها را به نام اسكاتلند یارد تمام می كند. در نظر او همه كارآگاهان اسكاتلندیارد به جز یكی دونفر( "لسترید" و "گرگسون") آدمهایی احمق و بی دست و پا هستند. "هولمز" پس از حل معماهای گوناگون و رسوا كردن بزرگترین جنایتكاران در یكی از پرونده هایش در برابر" پروفسور موریارتی" شرور قرار می گیرد و دست او را نیز رو می كند. "موریارتی" دقیقا نمونه منفی "هولمز" و خبره در جنایت است. "هولمز" پس از رسوا كردن "موریارتی" از طرف همدستان او مورد سوء قصد قرار می گیرد. برای همین به سمت سوئیس می گریزد و در دامنه كوههای آلپ مخفی می شود. امابه زودی و پس از گذشتن چند روز سروكله "موریارتی" پیدا می شود. در یكی از روزها "واتسون" فریب خورده و برای لحظاتی از "هولمز" جدا می شود. و هنگامی كه پی به نقشه شوم دشمنان می برد سراسیمه خود را به آبشار "رایشن باخ" می رساند و در آنجا فقط عصا و نامه وداع "هولمز" را پیدا می كند. "واتسون" متوجه می شود كه "هولمز" و دشمنش با هم درگیر شده و هردو در اعماق دره آبشار "رایشن باخ" از بین رفته اند. "واتسون" سرخورده و ناراحت دیوانه وار به دنبال "هولمز" می گردد اما حتی جسد او را هم نمی یابد. چندسال از این ماجرا می گذرد. اینك "واتسون" به شغل طبابت روی آورده و درمطب كوچكی در لندن مشغول به كار است. ضمن آنكه دورادور مسایل جنایی را هم پیگیری می كند. روزی به پیرمرد كتابفروشی در پارك برخورد می كند كه در مورد یكی از پرونده های جنایی صحبت می كند و عصر همان روز او را در مطبش ملاقات می كند و پیرمرد از او می خواهد تا قفسه های خالی كتابخانه اش را با خرید كتاب پر كند. "واتسون" برای لحظه ای به طرف كتابخانه می رود و وقتی رویش را بر می گرداند "شرلوك هولمز" را می بیند كه بشاش و خندان جلویش ایستاده است! واز فرط هیجان از هوش می رود. آری "هولمز" برگشته . او از حادثه آبشار جان سالم به در برده اما كماكان یكی از افراد "موریارتی" كه شاهد درگیری "هولمز" با رئیسش و متعاقبا پرت شدن او به دست "هولمز" بوده، همچنان در تعقیب "هولمز" می باشد. در ماجرای خانه خالی "هولمز" موفق میشود شر تنها بازمانده گروه خبیث "موریارتی" را هم از سر خود كم كرده و با آرامش خاطر به حل معماهای جنایی بپردازد. "سر آرتور کانن دویل" كانن دویل را از انقلابهای داستان جنایی میدانند "سر آرتور كانن دویل" - نویسندهی سرشناس اسكاتلندی و خالق داستانهای محبوب «شرلوك هولمز» - 77 سال پیش در روز هفتم جولای 1930 درگذشت. آرتور كانن دویل روز 22 می سال 1859 در ادینبورگ اسكاتلند از پدر و مادری ایرلندی متولد شد. در سالهای 1876 تا 1881 كه به تحصیل در رشتهی پزشكی دانشگاه ادینبورگ مشغول بود، نوشتن داستان كوتاه را آغاز كرد و اولین داستان منتشرشده از او قبل از 20سالگی، در مجلهی «تالار ادینبورگ» منتشر شد. قدرت یادگیریاش چنان بالا بود كه زبان فرانسه را در 14سالگی كاملا آموخت و به مطالعهی داستانهای "ژول ورن" روآورد. كار طبابت را در سال 1882 در پورتموث آغاز كرد، كه چندان موفقیتآمیز نبود. در زمانهای انتظار برای ویزیت بیماران، به نوشتن داستان میپرداخت. اولین اثر برجستهی او با نام «پرونده اسكارلت» در سالنامه «بیتون كریسمس» به چاپ رسید و برای اولینبار شخصیت شرلوك هولمز را، كه برگرفته از یكی از استادان سابق دانشگاه به نام "جوزف بل" بود، خلق كرد؛ كارآگاهی كه اگرچه وجود خارجی نداشت، اما طرفداران بسیاری در سراسر دنیا پیدا كرد. داستانهای كوتاه بعدی كانن دویل دربارهی هولمز در مجله انگلیسی «استرند» منتشر شدند. در سال 1890 تحصیل در رشتهی چشمپزشكی را در وین آغاز كرد و در سال 1891 برای كار به عنوان چشمپزشك به لندن رفت. اما آنطور كه در شرح حالش نوشته، حتا یك بیمار هم به او مراجعه نكرد. همین امر بیشتر او را به سوی نویسندگی سوق داد. كانن دویل در داستان «مسألهی نهایی»، "شرلوك هولمز" و "موریارتی" را با انداختن از بالای آبشار به پایین، میكشد؛ اما اعتراضات مردم و مخاطبان موجب شد تا او دوباره شخصیتهایش را برگرداند، بهطوریكه در مجموع، شخصیت شرلوك هولمز را در 56 داستان كوتاه و چهار رمان به تصویر كشید. داستان چگونگی دریافت نشان «شوالیه» و اعطای لقب «سر» به كانن دویل نیز به اوایل قرن 20 و جنگی در آفریقای جنوبی مربوط میشود، كه كانن دویل كتابچهای را با نام «جنگ در آفریقای جنوبی؛ علت و هدایت آن» نوشت و ترجمهی آن در سطح گستردهای پخش شد. پس از مرگ همسرش در سال 1906 و متعاقب آن مرگ پسرش در جنگ جهانی اول، كانن دویل دچار افسردگی شد و به علوم غیبی و افسانههای پریان اعتقاد آورد. در هفتم جولای 1930، در سن 71سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت. او را از جمله انقلابهای بزرگ در عرصهی داستان جنایی میدانند. هرچند نویسندهی پركاری بود و در زمینههای شعر، غیرداستانی، عاشقانه، رمانهای تاریخی و نمایشنامه نیز فعال بود. داستانهای شرلوك هولمز به زبانهای زیادی ترجمه شدهاند و علاوه بر آن، سریالهای تلویزیونی، كارتون و فیلمهای سینمایی متعددی بر اساس آنها ساخته شدهاند. از جمله آثار معروف كانن دویل، به «علامت چهار»، «مسأله نهایی» و «هیولای باسكرویل» میتوان اشاره كرد.