به قلم دبیر سرویس : از این هفته هر چهار شنبه به معرفی یکی از چهره های ادبی و هنری ایران و جهان می پردازیم . باشد که این حرکت تبلوری در شناخت و آشنایی بیشتر شما نسبت به هنرمندان ایران و جهان شود. این هفته توجه شما را به رابرت آنتونی رودریگوئز که یکی از کارگردانان معروف سینمای هالیوود جلب می کنیم. رابرت آنتونی رودریگوئز کارگردان مکزیکی-آمریکایی در 20 ژوئن 1968 در سان آنتونیوی تگزاس متولد شده است و بیشتر به خاطر فیلمهای سودآور، محبوب، مستقل و استودیویی با بودجه کم و برنامهریزی سریع مطابق با استانداردهای هالیوودی مشهور است. رودریگوئز بسیاری از فیلمهایش را در تگزاس و مکزیک فیلمبرداری و تهیه کرده است و به او لقب «جادوگر» دادهاند. در 12 سالگی فیلم «فرار از نیویورک» (1981) جان کارپنتر را دید و شیفته آن شد و همان زمان بود که علاقمند شد فیلمهایی شبیه به آن بسازد. او در خانوادهای که 10 فرزند داشتند زندگی میکرد اما از همان زمان جوانی خلاق بود و هیچگاه بدون قلم و کاغذ دیده نمیشد. مادرش که به سینمای دلتنگکننده دهه 70 علاقهای نداشت بچهها را به سینمایی در سانآنتونیو میبرد تا فیلمهای دوران طلایی هالیوود و کلاسیکهای صامت چارلز چاپلین و باستر کیتون و فیلمهای سرجیو لئونه را تماشا کنند. همان زمان دوربین 8 میلیمتری خانوادگیاش را در دست گرفت و از تمامی دور و بر خانه فیلم بر میداشت. در ضمن فیلمهای کوتاهی با حضور برادر و خواهرهایش به عنوان بازیگر و عوامل فیلم میساخت و این فیلمها را برای دوستانش به نمایش در میآورد که همه آنها علاقمند بودند در فیلم آینده او نقشی داشته باشند. پس از دبیرستان به دانشگاه تگزاس رفت و در آنجا علاقهاش به کارتونسازی بیشتر شد. نمراتش آنقدر خوب نبود که به مدرسه فیلمسازی برود پس کمیک استریپی با نام «اوباش» با استفاده از شخصیتهای خواهر و برادرانش خلق کرد. این کمیک استریپ سه سالی در روزنامه دیواری مدرسه ادامه داشت و موفق بود. در ضمن فیلمهای کوتاه هم ساخت. رودریگوئز ساخت فیلمهای کوتاه و اکشناش را با یک دوربین ویدیویی ادامه داد که آنها را با دو دستگاه ویدیو تدوین میکرد. اینجا بود که مجموعه فیلمهای «داستانهای آستین» او با بازی خواهر و برادرانش از همه فیلمهای مدرسه بهتر بود و این اجازه به او داده شد که به مدرسه فیلمسازی راه پیدا کند. نهایتا در سال 1990 با 400 دلاری که بدست آورده بود فیلم کوتاهی ساخت که جایزه بهترین فیلم کوتاه 16 میلیمتری و جوایز دیگری را دریافت کرد. این فیلم "Bedhead" نام داشت و فیلم هزل آمیزی درباره یک دختر و برادر بزرگترش بود که موهای بلند پیچ در پیچی برادر غیر قابل تحمل بود. زمانی که دختر متوجه قدرت ماوراء طبیعیاش میشود تلاش میکند مشکل برادرش را حل کند. این فیلم کوتاه باعث شد که او وارد حرفه فیلمسازی شود. اولین فیلماش اکشنی بسیار کم خرج (با هزینه 7000 دلار که از شرکت در تحقیقات دارویی بدست آورده بود) به زبان اسپانیایی و تحت تاثیر فیلمهای جان وو به نام «نوازنده خیابانی» بود. داستان درباره یک گیتاریست خیابانی بینام است که دنبال کار میگردد اما کم کم وارد یک عملیات مسلحانه میشود. این فیلم جایزه بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را در جشنواره معتبر ساندانس در سال 1992 بدست آورد. این فیلم که برای بازار ویدیویی فیلمهای ارزانقیمت مکزیک ساخته شده بود، توسط کلمبیا پیکچرز در آمریکا هم پخش شد. او بعد ها تجربیاتش را در کتابی به نام «شورش بدون عوامل» توضیح داد. این فیلم و این کتاب منبع الهام بسیاری از فیلمسازان مستقل در دهه 90 شد و ثابت کرد با بودجه کم و سختکوشی و استعداد میتوان یک فیلم موفق و محبوب ساخت. پس از این فیلم یک فیلم تلویزیونی و یک قسمت از فیلم «چهار اتاق» را که در آن تارانتینو هم فیلم داشت کارگردانی کرد. فیلم بعدیاش «از جان گذشته/دسپرادو» دنبالهای بر فیلم کم هزینه قبلیاش نوازنده خیابانی با بازی آنتونی باندراس بود. این فیلم بود که سلما هایک را به تماشاگران آمریکایی شناساند. در سالی که فیلمهای «بتمن برای همیشه» و «چشم طلایی» بودجهها را به بیش از 100 میلیون دلار رسانده بودند دسپرادو تنها 7 میلیون دلار هزینه داشت. در این فیلم تارانتینو هم نقش کوتاهی داشت که این آغاز همکاریهای او با این اسطوره فیلمهای مستقل بود. پس از آن او با کوئنتین تارانتینو فیلم تریلر خونآشامی «از گرگ و میش تا سحر» را کارگردانی کرد و پس از 2 سال دوری از صندلی کارگردانی با همراهی کوین ویلیامسون (نویسنده مجموعه فیلمهای موفق جیغ) تریلر ترسناک علمیتخیلی نوجوانانه «نیروی ذهنی» را ساخت که ناموفقترین فیلم او تا به حال بوده است را ساخت. سه سال بعد و در سال 2001 اولین فیلم پرفروش 100 میلیون دلاری هالیوودیاش را که هیچکس تصور نمیکرد چنین موفقیتی را میان تماشاگران و منتقدین داشته باشد بر اساس فیلمی که یکی از بخشهای فیلم «چهار اتاق» بود را با نام «بچههای جاسوس» ساخت که پس از آن به یک سهگانه موفق تبدیل شد. در این فیلم نیز آنتونیو باندراس به همراه کارلا جوجینو بازی میکردند. پس از ساخت فیلم اول جرج لوکاس به او فیلمسازی دیجیتال را معرفی کرد و از آن به بعد او در فیلمهایش از آن استفاده مناسبی به عمل آورد. دنباله فیلم و اولین فیلم دیجیتالیاش «بچههای جاسوس 2 : سرزمین رویاهای گمشده» نیز موفقیت قابل توجهی به دست آورد. پس از آن و در سال 2002 قسمت آخر مجموعه را به نام «بچههای جاسوس سه بعدی : بازی تمام شد» ساخت که پرفروشترین فیلم مجموعه بود و یک فیلم سهبعدی با نتایج چشمگیر بود. در اواخر سال 2003 سومین و آخرین فیلم از مجموعه نوازنده خیابانیاش را با نام «روزی روزگاری در مکزیک» ساخت که واضحترین ادای دیناش به فیلمهای سرجیو لئونه که با آنها بزرگ شده بود است. در این فیلم ستارگان زیادی از جمله جانی دپ، آنتونیو باندراس، سلما هایک، میکی رورکی، ویلیام دافو و اوا مندز حضور داشتند. او در همین زمان استودیوی فیلمسازیاش را با نام ترابلمیکر استودیوز که پیش از این لوس هولیگانز پروداکشن نامیده میشد ایجاد کرد. رودریگوئز در سال 2005 فیلمی با نام «سینسیتی» و با همکاری فرانک میلر ساخت که اقتباسی از مجموعه کمیک استریپهای میلر به همین نام بود. میلر هرگز تا آن زمان راضی نشده بود که اجازه اقتباس از کارهایش را بدهد اما رودریگوئز او را راضی کرد و به او گفت که نمیخواهد از آنها اقتباس کند بلکه میخواهد آنها را ترجمه کند. تارانتینو نیز در این فیلم به عنوان کارگردان مهمان یک صحنه را کارگردانی کرد. رودریگوئز اصرار داشت به این خاطر که سبک تصویری میلر کاملا در فیلم به اندازه خودش تاثیرگذار بوده است او هم در تیتراژ فیلم به عنوان کارگردان نامش برده شود اما انجمن کارگردانان آمریکا مخالف بود و اعتقاد داشت که باید فقط نام تیمهای تثبیتشدهای مثل برادران واچوفسکی به عنوان کارگردان در عنوانبندی فیلم بیاید. بنابراین رودریگوئز ترجیح داد که از این انجمن کنارهگیری کند و گفت "برایم راحتتر است که پیش از فیلمبرداری کنارهگیری کنم چون که در غیر این صورت مجبور میشوم مصالحاتی کنم که دوست ندارم یا قوانینی وضع کنم که انجمن را ناراحت میکند." با کنارهگیری از انجمن رودریگوئز مجبور شد که صندلی کارگردانی فیلم «جان کارتر از مارس» (2006) پارامونت پیکچرز را ترک کند. اما بعدها دوباره به انجمن بازگشت و نامش به عنوان کارگردان این پروژه شنیده میشود. سین سیتی به عنوان یک داستان مصور فوقالعاده خشن که به اندازه کتابهایی مثل «مردان ایکس» و یا «مرد عنکبوتی» معتبر نبود فروش فوقالعادهای داشت و یک موفقیت بینظیر به حساب میآمد. فیلم با بودجه ناچیزی ساخته شده بود و اولین فیلم تمام دیجیتالی به حساب میآید که تمامی آن در استودیوی خود رودریگوئز و جلوی پرده سبز فیلمبرداری شده است. تمامی پسزمینههای فیلم توسط کامپیوتر ساخته شده اند. او هم اکنون در حال کار روی قسمتهای دوم و سوم این فیلم است. رودریگوئز همچنین در سال 2005 «ماجراهای شارک بوی و لاوا گرل» را که یک فیلم سوپرقهرمانی برای مخاطبین بچههای جاسوس بود را پخش کرد که موفقیتی بدست نیاورد و 39 میلیون دلار بیشتر نفروخت. این فیلم آنچنانکه در تیتراژ آن ذکر شده بر اساس داستانی نوشته پسرش ریسر که در آن زمان 7 سال داشته ساخته شده است. پس از آن رودریگوئز درگیر ساخت فیلمی با همکاری دوست و رفیق دیرینهاش کوئنتین تارانتینو به نام «گریندهاوس» شد که یک فیلم به سبک فیلمهای اواخر دهه 70 و دو فیلم با یک بلیط است و به تازگی اکران شده. درست پیش از فیلمبرداری این فیلم بود که او زندگی زناشویی 16 سالهاش را با الیزابت اولان پایان داد اما به گفته خودش این جدایی بسیار دوستانه بوده به طوری که آن دو در تهیه بخشی از این فیلم که رودریگوئز کارگردانیاش میکند و همچنین دنباله سین سیتی همکاری خواهند کرد. تازگیها اخباری مربوط به ارتباط او با رز مکگوان ستاره فیلم اخیر شنیده میشود. رودزیگوئز اکثر اوقات بجز کارگردانی و نویسندگی فیلمهایش، تدوین، مدیریت فیلمبرداری، اپراتوری دوربین، اپراتوری استدی کم، آهنگسازی، برنامه ریزی تولید، مدیریت جلوههای ویژه و تدوین صدا را نیز بر عهده دارد و به این خاطر به فیلمهایش لقب «عوامل یک نفره» دادهاند. نکات جالب : - او با کوئنتین تارانتینو در موارد زیر همکاری کرده است : - او بدون آنکه نامش در تیتراژ ذکر شود کارگردانی صحنههایی از «داستانهای عامه پسند» را که خود تارانتینو جلوی دوربین حضور داشت بر عهده داشته است. - تارانتینو در فیلم از جان گذشته/دسپرادو به عنوان بازیگر حضور افتخاری داشته است. - هر دو کارگردان بخشی از فیلم «چهار اتاق» را ساختهاند. - او کارگردانی فیلم «از گرگ و میش تا سحر» را که فیلمنامهاش را تارانتینو نوشته و در آن بازی هم کرده را بر عهده داشته است. هر دو آن ها نقش تهیهکنندگان اجرایی دو دنباله این فیلم را بر عهده داشتهاند. - قرار بود تارانتینو در فیلم «روزی روزگاری در مکزیک» حضور پیدا کند. - رودریگوئز چند موسیقی اریژینال برای فیلم «بیل را بکش : جلد 2» نوشت که در فیلم استفاده شد و برای آن فقط یک دلار گرفت. - تارانتینو در فیلم «سین سیتی» رودریگوئز هم یک صحنه کارگردانی کرد که در عوض آن فقط یک دلار گرفت. همچنین تارانتینو چند شمشیر از بیل را بکش را برای استفاده در فیلم به او قرض داد. - آن دو در فیلم دوتایی «گرایندهاوس» با هم کار کردهاند. - او با آنتونیو باندراس در موارد زیر همکاری کرده است : - او باندراس را برای نقش اول فیلم دسپرادو برگزید که هشت سال بعد هم در آخرین فیلم مجموعه روزی روزگاری در مکزیک هم بازی کرد. - باندراس نقش اول فیلم رودریگوئز در فیلم چهار اتاق را بازی کرد. - او با باندراس در سه گانه بچههای جاسوس همکاری کرد. - قرار است باندراس در دنباله فیلم سین سیتی نیز نقشی داشته باشد. - رودریگوئز با کوین ویلیامسون در ساخت فیلم در فیلم کوتاه «چاقو زدن» که در فیلم «جیغ 2» نشان داده میشود و همچنین ساخت فیلم «نیروی ذهنی» بر اساس فیلمنامه او همکاری کرده است. - رودریگوئز با فرانک میلر در ساخت سین سیتی همکاری کرد که بناست این همکاری در دنبالههای فیلم نیز ادامه داشته باشد. - رودریگوئز آهنگ «فرشته انتقامجو» را برای موسیقی متن فیلم «پلیس آتشین» ادگار رایت ساخت و در مقابل رایت یک تریلر خیالی برای فیلم «گریندهاوس» ساخته است. - نسخه دیویدی فیلمهایش همیشه یک اضافه با عنوان «مدرسه فیلمسازی 10 دقیقهای» که اکثرا 10 دقیقه هم نیستند به عنوان یک خودآموز به همراه دارد. این کار را از زمان عرضه دیویدی «روزی روزگاری در مکزیک» آغاز کرد. - اکثر فیلمهایش را در تگزاس میسازد. - در آوریل سال 2006 از طرف مجله اسپانیایی/آمریکاییها به عنوان یکی از «25 قدرتمند اسپانیایی/آمریکایی در هالیوود» انتخاب شد. - گرانترین فیلمی که تا به حال ساخته 35 میلیون دلار بوده و بقیه اکثرا 20 میلیون دلاری یا کمتر بودهاند. - در لیست 100 نفره قدرتمندان هالیوود مجله پرمیر در سال 2003 نفر هشتادم و در سال 2002 نفر نود و چهارم بود. در لیست 50 نفره همین مجله در سال 2005 مکان چهل و هشتم و در سال 2004 در مکان شصت و یکم قرار گرفت. - برای ساخت موسیقی متن «بچههای جاسوس 2» در گاراژ خانهاش یک ارکستر موسیقی به راه انداخت. - در سال 2001 از انجمن نویسندگان به این علت که "قوانین زیادی دارند و تنها پولتان را میگیرند" خارج شد. در سال 2004 هم به خاطر رد شدن درخواستش مبنی بر همکاری او و میلر در ساخت سین سیتی، انجمن کارگردانان را رها کرد که بعدها دوباره به آن بازگشت. - آخرین فیلمی که روی نوار سلولویید ساخت اولین قسمت از بچههای جاسوس بود. پس از آن جرج لوکاس به او فیلمسازی با 24p HD (دوربین دقت بالا با 24 فریم در ثانیه) را معرفی کرد و او هم به سرعت آن را پذیرفت. او صاحب دو دوربین سونی HDW-F900 است که لوکاس نیز از آن در دنبالههای «جنگهای ستارهای» استفاده کرده است. - سلما هایک مادرخوانده بچههای او است. گفتهها : - من نمیخواهم با فرانک [میلر] مانند یک نویسنده برخورد شود زیرا او تنها کسی است که «سینسیتی» حقیقتا متعلق به اوست. من یک جور اقتباس ادبی از کتاب او ساختهام که بدون بردن نام او در تیتراژ حس ناجوری بهم میدهد. - من همیشه در پروژههایم سلما [هایک] را پیشنهاد میدهم، حتا برای نقش مردان.