هتل زندان در ایران

شروع موضوع توسط Nazanin ‏28/10/15 در انجمن ایرانگردی

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    مجله تجارت فردا - ابراهیم علیزاده ، غلامرضا امامی: در آهنی و سنگین بسته می شود. چیزی جز سیاهی دیده نمی‌شود. دیگر تنها به دنبال نفس است. تند تند نفس می کشد. بالا رفتن تپش قلبش را حس می کند. انگار پوست روی سینه اش در حال شکافتن است. همه نگرانی اش تنها این است که آیا اینجا می توان نفس کشید؟

    ناگهان ضعف می کند. مجبور می شود به دنبال تکیه گاهی باشد. کمی به سمت راستش حرکت می کند. دیواری را با آرنج دستش لمس می کند. سپس انگشتانش را به دیوار می کشد. سیارهای ریز دیوار را لمس می کند. جای کشیدن ناخن ها را حس می کند. پشت به دیوار می کند و آرام آرام می نشیند. پایش را که دراز می کند اندازه سلول را می فهمد.

    شاید عرضش به 1.5 متر برسد. نفس عمیقی می کشد. شکل نشستن را عوض می کند تا بتواند دراز بکشد. آرام آرام به پشت دراز می کشد و چشم هایش را می بندد. هر چند تفاوتی حس نمی کند اما سنگینی سرش به او می فهماند که در حال خوابرفتن است.

    چند ساعتی می گذرد. پریدن از خواب و بیداری در اینجا معنا ندارد. اصلا روزنه ای وجود ندارد که بیداری را حسکند. تنها منتظر یک صداست؛ صدای باز شدن در که حتما همراهش هوایی به داخل سلول ورود می کند. ناگهان آرزویش برآورده می شود. زندانبان در را باز می کند. چشم هایش را به زور باز می کند. انگار که دوباره حق حیات پیدا کرده است.

    2121b270ac4a9685118f4133379e49b8.jpg

    به زور بلند می شود. به زندانبان که می رسد تنها دوست دارد صدایی بشنود. حتی با لحن خشن زندانبان. آرام دستش را می گیرد. با مهربانی با او برخورد می کند. انگار که تبرئه شده است. انگار که می خواهند آزادش کنند. همراه زندانبان حرکت می کند. به سمت راهرویی می رود که «شب آخر»ی ها را می برند. شهرت اینجا را از قبل شنیده بود. جایی که وقتی به آنجا برسد آرزوی برگشت به همان سلول تاریک را خواهد داشت.

    از در ورودی راهروی «شب آخر» وارد که می شود به زندانبان می گوید: «ش..ب آخ...». آنقدر صدایش می لرزد که نمی تواند جمله را تکمیل کند. زندانبان سکوت می کند تا پاسخ آری اش را نشنود. به سلول هایی می رسد که همه دوست ندارند صبح شود. اینجا چند نفری هستند اما انگار که نیستند. تنها سکوت است که اینجا را فرا گرفته.

    سکوتی که صدای پر زدن کبوترها گاهی آن را می شکند. کبوترها می خواهند پرواز کنند اما در لابلای سیم های خاردار گویی گیر کرده اند و از اصابت بال های آنها به سیم هاست که اینجا زندانیان می فهمند تنها نیستند. اینجا دیگر برای آنها شاید صف انتظار پایان حیات شان است؛ سلول هایی که زمان در آنجا تکان نمی خورد مگر برای شب آخری ها که اتفاقا زودتر از همیشه می گذرد.

    زندانی که هتل شد

    اینجا زندان سیاسی قصر، زندانی است که تا قبل از ساخت زندان اوین در دهه 1340 تنها زندان پایتخت محسوب می شد. به گفته مدیرفعلی آن ظرفیت بیش از 1200 نفر را داشت که در مقاطعی بیش از 10 هزار زندانی سیاسی در سال های قبل از انقلاب اسلامی در آن زندانی بودند. پس از انقلاب اسلامی هم این زندان محل حبس زندانیان غیرسیاسی شد و تا سال 1383 از آن استفاده می شد اما در این سال این زندان تعطیل شد و شهرداری تهران شروع به تخریب بخش هایی از آن کرد.

    در همین حین با مخالفت برخی افراد جلوی تخریب این زندان گرفته و سپس به عنوان اثر ملی در سازمان میراث فرهنگی ثبت شد. این زندان از سال 91 به باغ موزه تبدیل شد و در طرح جدید آن قرار شده به تدریج بخشی از فضای آن به هتل زندان و جاذبه گردشگری جدید در ایران تبدیل شود. جاذبه گردشگری که به گردشگری سیاه معروف است و طراحانش به دنبال این هستند که مکانی باشد برای ماجراجویانی که می خواهند در فضای زندان اقامت داشته باشند.

    فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم این نوع گردشگری را اینطور تعریف کرده است: «گردشگری سیاه سفر به پایگاه های گردشگری خاص برای تجربه رنج مرگ است».

    50032633cd9e694652ad52cd3c8b8a76.jpg

    این برای اولین بار است که در ایران قرار شده به چنین جاذبه گردشگری توجه شود و قبل از عمومیت یافتن آن در میانه آذر ماه امسال تعدادی از نویسندگان، شبی را در سلول های بند سیاسی باغ موزه قصر سپری کردند. غلامرضا امامی، مهدی غنی، علیرضا محمودی ایرانمهر، محسن هجری، هادی خورشاهیان، مهدی رجبی، جعفر توزنده جانی، رضا خوشدل راد و مرتضی برزگر از جمله نویسندگانی بودند که در این طرح شرکت کردند و از عصر روز پنجشنبه 13 آذر ماه تا ظهر فردای آن را در سلول های باغ موزه قصر گذراندند.

    در این شبیه سازی، لباس ها، غذاها، نحوه برخورد زندانبانان، عبور و مرور همراه با افکت صداها بازسازی شد تا اولین مهمانان هتل زندان قصر در شرایطی نزدیک به واقعیت زندگی کنند. در آینده نیز قرار است این زندان پذیرای مهمانان دیگری باشد که قصد دارند طعم اقامت در اولین هتل زندان ایران را بچشند.

    معروف ترین هتل زندان ها

    هر چند هتل زندان قصر، اولین هتل زندان در ایران است اما پیش از این برخی کشورهای دیگر هم اینچنین جاذبه گردشگری را تجربه کرده اند. در کشور هلند یک زندان مخوف به نام «هت آریتسیوس» با صرف هزینه 15 میلیون یورویی به یک هتل لوکس تبدیل شده است.

    طبق گزارش تریپ ادوایزر، این زندان برای نزدیک به 150 سال محل نگهداری زندانیان خطرناک زیادی بود و تا آخرین روز کاری اش در سال 2007 نیز هیچ زندانی نتوانست از آن فرار کند. با اینحال این زندان در حال حاضر به یک هتل لوکس با امکاناتی شامل 24 اتاق، 12 سوئیت و دیگر امکانات رفاهی از جمله مرکز خرید، استخر، سونا و زمین تنیس تبدیل شده است. همچنین در این زندان که هزینه هر شب اقامت در سوئیت های آن حدود 700 یورو است، بهترین غذاها توسط سرآشپزهای فرانسوی پخت می شود.

    به جز کشور هلند، کشور آمریکا هم تجربه اینچنین جاذبه گردشگری را دارد. مشهورترین زندان دنیا «آلکاتراز» در خلیج سان فرانسیسکو در ایالت کالیفرنیاست. شهرت این زندان در این است که از امنیت فوق العاده ای برخوردار بوده و در طول 29 سال فعالیت هیچ ** نتوانست از آن فرار کند. تمام کسانی که قصد فرار از این زندان را داشتند دستگیر شدند. دور تا دور این زندان را آب فرا گرفته و هم اکنون این زندان بسته شده و به یک تفریحگاه تبدیل شده است.

    اما همین زندان در کشور آمریکا، الگویی برای ساخت هتل زندانی دیگر در کشور آلمان شده است. صاحب و سازنده هتل «آلکاتراز» آلمان درباره هدفش از ساختن این هتل گفته است ما این هتل را ساختیم تا کسانی که می خواهند طعم زندان را بچشند، از نزدیک با محیط زندان آشنا شوند و حداقل یک شب در زندان خوابیدن را تجربه کنند. موضوع قابل توجه در مورد این هتل زندان این است که کرایه یک اتاق معمولی در این هتل به حدود 700 دلار می رسد.

    علاوه بر این، زندان سن پدرو، بزرگترین زندان بولیوی با ظرفیت 1500 نفر هم کاربرد اینچنینی دارد. آنطور که منابع خبری گزارش داده اند، کودکانی که در حیاط زندان بازی می کنند، وجود رستوران، مغازه های کوچک و حتی هتل این زندان، آن را شبیه به شهری کوچک کرده تا زندان.

    9a0e061df54c012ff09d742b5c3144a1.jpg

    در این زندان از محافظ، مامور، میله های زندان و لباس فرم خبری نیست. سلول ها در این زندان اجاره داده می شوند یا اگر زندانی بخواهد می تواند آن را تا زمان اتمام محکومیت خریداری کند. تعدادی از زندانیان با کار کردن در مغازه های زندان امرار معاش می کنند و تعدادی نیز با ساخت صنایع دستی و فروش آنها خارج از زندان، پول درمی آورند.

    برخی از نزدانیان با خانواده های خود زندگی می کنند و فقط همسران و بچه های آنها می توانند برای خرید و فروش اجناس از زندان خارج شوند. همانند یک شهر واقعی خانه ها یا سلول ها در قسمت های مختلف زندان قیمت های متفاوتی دارند. به عنوان مثال سلول های یکی از مجهزترین قسمت ها Los pinos نام دارد که بزرگتر و مجهز به آشپزخانه و سرویس بهداشتی مجزاست. قیمت خرید این سلول ها بین هزار تا 15 هزار دلار گزارش شده است. حتی شنیده شده در قسمت های محروم این زندان گاهی دو خانواده مجبورند در یک سلول با هم زندگی کنند و توریست ها نیز می توانند آزادانه از این زندان دیدن کنند و اگر مایل باشند در هتل این زندان اقامت کنند.

    عقب ماندگی در گردشگری

    راه اندازی اولین هتل زندان در ایران در حالی است که در حوزه گردشگری هر چند قرار بوده ایران آنقدر پیشرفت کند که در منطقه اول شود اما مقایسه تنها کشور ترکیه با ایران حاکی از آن است که هر چند به گفته برخی مقامات، درآمد گردشگری ایران سالانه حدود شش میلیارد دلار است، اما برخی منابع خبری درآمد کشور ترکیه (به عنوان یکی از کشورهای همسایه ایران) ‌را از این طریق 20 میلیارد دلار اعلام کرده اند.

    786c0c5b10736640d218fa77c191eefd.jpg

    در این مورد مسعود سلطانی فر، رییس سازمان میراث فرهنگی و صنایع دستی و گردشگری گفته است با وجودی که ایران از جمله کشورهای پرجاذب با اماکن و ابنیه و محوطه های مختلف باستانی، تاریخی و فرهنگی است و باید حداقل سه درسد درآمد بخ شگردشگری جهان را داشته باشد اما متاسفانه در سال 92 تنها شش میلیارد دلار درآمد داشته است.

    موضوع قابل توجه دیگر آن است که بنا به گفته بیژن زنگنه وزیر نفت، درآمد ایران از محل صادرات نفت خام و میعانات گازی در سال گذشته 41 میلیون و 610 میلیون دلار بوده است که این رقم یعنی درآمدی همسنگ با درآمد سالانه صنعت گردشگری تنها یک کشور اروپایی به نام ایتالیا. با اینحال باید دید کشف جاذبه های گردشگری جدید در ایران چه کمکی می تواند به افزایش درآمدهای گردشگری کشور کند.

    شبی خوش در زندان قصر

    من زندانی سیاسی قبل از انقلاب بودم. در زندان کمیته. اما به دیدار آزادگانی همچون آیت الله طالقانی و یاران شان و برخی خویشاوندان که زندانی سیاسی بودند به زندان قصر می رفتم. از پشت میله ها یا در ملاقات ها آنها را می دیدم اما از سلول های انفرادی و بندهای عمومی تنها تصوری و تصویری در ذهنم نقش بسته بود.

    چند وقت پیش خانم عرفان نظر آهاری به من پیشنهاد داد که از زندان قصر قبلی و باغ موزه فعلی بازدید کنم. به مدد راهنمایان کاروان و مدیریت نیک نهاد باغ موزه قصر، بندهای گوناگون زندان را دیدم و بندهای عمومی و انفرادی را. آنچه برای من جالب بود سلول های انفرادی بند سیاسی بود و تصویرهایی که به دیوار زندان نصب شده بود.

    آزادگانی از همه گروه ها که برای آزادی به بند افتاده بودند؛ سلول انفرادی یا بند عمومی.

    عرفان و دوستان پیشنهاد کردند چهره ای را برگزینم و به یاد او همراه با دیگر دوستان شبی را در سلول انفرادی بگذرانم. پذیرفتم. خواستم که تجربه کنم شبی را از شبان درازی که آزادگان به صبح رساندند.

    بند زندانیان سیاسی سلول شماره 14 سلول من بود. سلول طالقانی. به یاد «طالقانی، آن پیر پاک ما».

    7791f1d4902e20cc5d1661b81a2b5e23.jpg

    قصه ای را قلم زدم. با خود اندیشیدم که چه شب های درازی در میان این مربع سیمانی زنان و مردانی به عشق آزدی و حق و عدالت دل شان گرم و تن شان سرد بود...

    با صدای ضربه ای به در، صبح در سلول باز شد. سلولی که فقط یک دایره کوچک داشت. دایره ای برای دیدن نگهبان که حتی در زندان هم زندانی را راحت نمی گذاشتند. وقتی در باز شد مردی که چهره مهربانی داشت سلام کرد، ساندویچ و تخم مرغی به دست داشت و پس از آن چایی و پس از آن، لیوان چای...

    لباس زندانیان به تن داشت... چهره اش آشنا بود اما نمی شناختم. در هواخوری زندان با دوستان دیگر دانستم که این مرد سید مهدی غنی بود، زندانی سیاسی سابق زندان قصر و نویسنده و پژوهشگر امروز...

    بعد از هواخوری باز به سلول برگشتیم. حکم آزادی را زندانبان مجازی، عرفان آهاری صادر کرده بود. در راه که از در بند عمومی زندانیان سیاسی بیرون می آمدم قصه ای را که شب نوشته بودم به او تحویل دادم. نام قصه این بود: «من خوابدیده بودم...» قصه درباره بذر گل سرخ و شاخه گل سرخی است که در رویاهایم در باغچه زندان کاشته بودم.

    زندانبان از قصه من خبر نداشت. شگفتا که زندانبان شاخه گل سرخی به دستم داد. لباس های زندان را تحویل دادم، لباس معمولی را به تن کردم و با دوستان به خانه رسیدم. شاخه گل سرخ را در گلدان آبی قرار دادم. تا کی این گل سرخ می ماند و پژمرده نمی شود؟