همیشه شباهت های دوقلوها برای همه جذاب بوده و هنوز هست. همه ما وقتی یک جفت دوقلو می بینیم، اول حسابی ظاهرشان را با هم تطبیق می دهیم و بعد سعی می کنیم رفتارهایشان را زیر نظر بگیریم تا ببینیم آیا همزمان با هم بینی شان را می خارانند؟ لبخند و اخمشان شبیه هم است؟ مثل هم غذا می خورند و حرف می زنند؟ از این حرف ها بگذریم، به نظر شما چرا بعضی دوقلوها هم از نظر شکل ظاهری و هم از لحاظ رفتاری شبیه هم هستند و برخی دیگر انگار نه انگار دوقلو هستند؟! بعضی دوقلوها علایق و سلیقه های متفاوتی دارند و حتی طرز تفکرشان هم با هم تفاوت دارد. به نظرتان چه چیزی باعث آن شباهت ها و این تفاوت ها می شود؟ مونوزایگوت یا دی زایگوت؟! بهتر است این بحث را با نحوه شکل گیری دوقلوها و آشنایی با انواعشان شروع کنیم. همه ما می دانیم که دوقلوها 2 نوع هستند؛ یکی آنهایی که شبیه هم هستند و با عنوان دوقلوهای «همسان» شناخته می شوند و از نظر علمی «دوقلوهای مونوزایگوت» نامیده می شوند. یکی هم دوقلوهای «غیرهمسان» یا «دوقلوهای دی زایگوت» هستند. مونوزایگوت ها حاصل ورود یک سلول از پدر (اسپرم) هستند که وارد یک سلول از مادر (تخمک) می شد و بعد از 14 تا 15 روز، حاصل ترکیب ژن اسپرم و تخمک، تقسیم بر 2 می شود. درواقع یک جنین اولیه شکل می گیرد و بعد تقسیم بر 2 می شود. دوقلوهای دی زایگوت که ناهمسان هستند، حاصل ترکیب 2 تخمک آزادشده هستند که 2 اسپرم وارد تخمک ها شده و درست مثل 2 فرزندی هستند که در 2 موقعیت مختلف متولد شوند. تحقیقات بسیار زیادی هم در حوزه روان شناسی و هم حوزه علوم اعصاب شناختی روی دوقلوها انجام شده و در ادامه قصد داریم بر نظریه های حوزه علوم اعصاب شناختی بیشتر تاکید کنیم. روان شناسان تا امروز بررسی های زیادی از لحاظ رفتاری در مورد دوقلوها انجام داده اند؛ هوش آنها رامی سنجند و رفتارهایشان را در موقعیت ها و خانواده های مختلف مطالعه می کنند. حتی در شرایطی که آنها را از هم دور می شوند، تاثیر این دوری را بر رفتارشان ارزیابی می کنند. حتی بیماری هایشان را طی سال های طولانی زیر نظر می گیرند اما علوم اعصاب شناختی از ابزاری غیر از اینها مثل ثبت امواج مغزی (شامل: عکسبرداری های مغزی و اندازه گیری برخی عوامل زیستی- خونی) مجموع نتایج را کنار هم می چیند یا رفتارهای آزمایشگاهی این افراد، مغز آنها را بررسی می کند؛ یعنی علوم اعصاب شناختی، رفتار را مستقیما با مغز مرتبط می داند. همان طور که گفته شد روان شناسان فقط رفتار را می بینند و چندان با مغز در ارتباط نیستند اما در علوم اعصاب شناختی، رفتار به مغز ارتباط داده می شود و وقتی حوزه علوم اعصاب مشغول بررسی دوقلوها شد، تغییراتی در نتیجه تحقیقات روان شناسان ایجاد کرد. همسان های ناهمسان؛ قاعدتا ما انتظار داریم که مونوزایگوت ها (همسان ها) ژن های مشابه بیشتری داشته باشند. اندازه گیری IQ یا هوش در مطالعات روان شناسی (بدون ابزار ژنتیکی و علوم اعصاب) نشان می داد مونوزایگوت ها تا حدود 80 درصد شبیه هم هستند و خیلی از رفتارها و پیوندهایشان هم شبیه هم است. در نتیجه محققان اعلام کردند دوقلوهای همسان شباهت بسیار بسیار زیادی به یکدیگر دارند و تقریبا می توانیم بگوییم اگر 2 انسان مشابه در دنیا وجود داشته باشد، دوقلوهای تک تخمکی هستند. البته روان شناسان در مورد این ادعای خود شک و شبهاتی هم داشتند چرا که با قرار گرفتن دوقلوهای همسان در محیط های مختلف، مشخص شد. شخصیت های مختلفی از خود بروز می دهند. مثلا دوقلوهای همسانی که به دلایلی اوایل کودکی از هم جدا شده بودند، بعد از چند سال شخصیت های متفاوت از قل خود بروز می دادند. مثلا تمایلات یکی خشن تر بود و دیگری آرام و سر به زیر بود. بنابراین این سوال برای روان شناسان ایجاد شد که اگر ژن ها تا این حد شبیه هم هستند، پس چرا چنین تفاوت شخصیتی در دوقلوهای همسان در موقعیت های مختلف دیده می شود؟ امان از ژن های خطاکار به دنبال مطالعات «بوشارد»- پدر علم بررسی دوقلوزایی که نظریات بسیار قوی در زمینه روان شناسی دارد- که این موضوع را هم از نظر اپیدمیولوژیک و هم از نظر آزمایشگاهی و با کمک متخصصان ژنتیک انجام داد، 2 نتیجه به دست آمد؛ مشخص شد واقعا حدود 80 درصد ژن های دوقلوهای همسان مشابه هم است. همچنین معلوم شد هوش دوقلوهای همسانی که از هم جدا می شوند، حتی تا 20 نمره هم می تواند با هم متفاوت باشد و همین تفاوت باعث تعجب بسیار زیادی شد. بوشارد ادعا کرد محیط تاثیر بسیار زیادی در هوش دارد که شاید ژن تا این حد تاثیرگذار نباشد. متخصصان ژنتیک فعالیتشان را بیشتر کردند و متوجه شدند IQ همچنان وابسته به ژن است اما هنگامی که تک تخمک بعد از ترکیب با یک اسپرم، تقسیم بر 2 می شود (اتفاقی که در شکل گیری دوقلوهای مونوزایگوت می افتد) میزان مشارکت ژنی تفاوت خواهد کرد؛ یعنی ممکن است برخی ژن ها منتقل نشوند، برخی از ژ« ها هم غیرفعال شوند و برخی ژن ها هم خطا کنند! توجه داشته باشید که همه ما در طول زندگی مان تریلیون بار تقسیم ژنی را تجربه می کنیم و این تریلیون تریلیون بار تقسیم های سلولی و ژنی ممکن است هر لحظه با خطا در کپی کردن ژن ها یا غیرفعال کردن برخی ژن ها اتفاق بیفتد. ضمن اینکه موضوع دیگری به نام اپی ژنتیک هم مطرح است که به اثر محیط بر ژن می پردازد. فرش کنید فردی با ژن IQ بالا، در محیطی پرسرب قرار می گیرد و سرب بخری ژن هایش را غیرفعال می کند و مانع از بروز هوش و IQ می شود. بنابراین در دوقلوهای همسان، اصل فرمول ژن ها به صورت مشترک منتقل می شود اما میحط است که باعث فعال شدن یا غیرفعال شدن ژن ها می شود. با توجه به این یافته ها متخصصان می توانند برخی ژن ها را به واسطه شناخت علمی از عوامل تاثیرگذار بر IQ، فعال تر یا غیرفعال تر کنند و میزان IQ را افزایش یا کاهش دهند اما فرمول اصلی IQ روی ژن ها قرار دارد. به این ترتیب متخصصان ژنتیک مشخص کردند تفاوت در محیط دوقلوهای همسان منجر به تفاوت بروز IQ می شود اما این یافته ها ردکننده وابستگی های شخصیتی و عاطفی دوقلوهای تک تخمکی به یکدیگر نیست و این وابستگی ها بسیار هم شدید هستند اما تفاوت هایی هم به واسطه یادگیری با نظریه نوروساینس و علم اعصاب و نیز ژنتیک (و فعال و غیرفعال شدن برخی ژن ها) در این دوقلوها دیده می شود. همه چیز زیر سر مغز است! با پیشرفت علم و پیدایش 2 شاخه علم ژنتیک و نوروساینس (علوم اعصاب شناختی)، همه این یافته ها دوباره مورد بازبینی و بررسی قرار گرفت. فردی به نام پروفسور کندل- که پدر علوم اعصاب است- موضوع تازه ای مطرح کرد و گفت: «فرض می کنیم تمام ژن های دوقلوهای مونوزایگوت، همسان باشند اما از آنجا که در مغز با پدیده ای به نام «نوروپلستیسیتی» یا «انعطاف پذیری سلولی» روبرو هستیم، هرگونه یادگیری محیطی، اجتماعی و معلوماتی روی تفاوت مغزی اثرگذار است. براساس این قانون حتی اگر ژن ها صددرصد با هم یکی باشند، افراد با توجه به موقعیتشان با هم متفاوت هستند. مثل این است که دو لپ تاپ داشته باشیم که از لحاظ سخت افزاری (حافظه و ظرفیت و...) شبیه هم باشند، اما اگر ورودی اطلاعاتشان با هم متفاوت باشد، با هم تفاوت خواهند داشت. این ادعای پروفسور کندل موجب شد قانون شباهت 2 نفر در دنیا با همین فرضیه رد شود و امروزه در آزمایشگاه ها با اسکن ها، نوارهای مغزی و کنترل رفتارهای آزمایشگاهی- که فرد تحت نظر دستگاه های مختلف (FMRI و EEG یا الکتروانسفالوگرافی) قرار می گیرد و تمام رفتارهایش به طور فعال ثبت و ضبط می شود- مشخص شده که حق با پروفسور کندل است و تفاوت های مغزی دوقلوهای همسان کاملا مشخص شده است. مثلا ممکن است یکی از دوقلوها حافظه بسیار خوبی در مورد اسامی مکان های مختلف داشته باشد اما طرف مقابل چنین توانمندی ای را نداشته باشد و حتی جایگاه، تفاوت ها و میزان فعالیتش را هم با کمک ابزارهای علوم اعصاب مشخص کرده اند.