:آنقدر کوچک است که وقتی تا کمر درون سطل زباله آویزان شده است، فاصله پاهایش تا زمین بیشتر از اندازه پاهایی است که به حالت معلق درآمدهاند. کارش را که تمام میکند و پاهایش به زمین میرسد، از چهره کودکانه و معصومش میشود فهمید که کمتر از 10 سال دارد. این تصویر انبوه کودکانی است که از حاشیه به متن آمدهاند؛ کودکانی که نان و غذای خود و درآمد خانواده را در بین پسماند زباله دیگران جستوجو میکنند. اگر زمانی افراد زبالهگرد محدود به معتادان و بیخانمانها و کارتنخوابها میشد، اینک میتوان در هر رده سنی کسانی را مشاهده کرد که با یک گونی در پشت، سر درون سطل زبالهای فرو بردهاند تا بتوانند به حیات خود ادامه دهند. کودکان کار در تهران آنقدر هستند که حتی دیگر هیچ مسئولی نمیتواند منکر آنها شود. آنها بر سر هر چهارراه در کنار خودروهای گرانقیمت خیابان تصویری ملموس از نابرابری را ترسیم میکنند. اما چه عواملی باعث شده است که اینگونه بر آمار کودکان کار بهویژه کودکان زبالهگرد افزوده شود؟ اگرچه پاسخ به این سوالات نیاز به پژوهش جدی دارد، اما در یک بررسی اولیه میتوان مشاهده کرد که این کودکان، ازجمله کودکان بازمانده از تحصیل هستند که یا به خاطر مهاجر بودن (افغان) یا به خاطر نیاز مالی خانواده نتوانستهاند در سن کودکی در مدرسه حضور داشته باشند. بر همین مبنا فقر خانواده و فقدان حمایتهای دولتی برای اقشار ضعیف ایرانی و مهاجران از جمله کودکان افغان، یکی از زمینههای اصلی ورود کودکان به خیابان و انتخاب سطل زباله بهعنوان منبع معاش و درآمد را فراهم کرده است. بی شک هیچ کودکی علاقهمند نیست کودکی و رویاهای خود را در میان انبوه زباله جستوجو کند؛ اگر هم پدر و مادری بهواسطه فقر، کودک خود را مجبور به این کار کند، این وظیفه دولت است که نسبت به این امر واکنش نشان دهد. ازآنجاییکه زبالهگردی یک کار پرخطر با ریسک بالاست، این کودکان بهشدت در معرض بیماریهای خطرناک هستند و بیماریهای پوستی و عفونی، آنها را تهدید میکند. آنها هرلحظه در معرض بیماریهایی مانند ایدز هستند و این چیزی نیست که تبعاتش محدود به خود این کودکان باشد. در همین راستا ممکن است برخی به فکر روشهایی برای آشنایی و توانمندسازی این کودکان در برابر این بیماریها باشند، اما اینیک مساله فرعی و انحرافی است. مساله اصلی این است که هیچ کودکی در سن کودکی نباید در خیابان باشد و از تحصیل بازبماند و نمیتوان این معضل را به کمک برنامههای خیریه حل کرد. حل مساله کودکان کار، یک اراده جمعی را میطلبد که بدون وجود قوانین و دولتی معتقد به لغو کار کودکان، ممکن نیست. اگر بتوان چهره کودکی را که زیر سنگینی گونی زباله خمشده است دید، چهره کودکی که نمیتواند از فشار بار سرش را بالا بیاورد، بیشک آن چشمها به ما خواهد گفت هیچچیز نمیخواهد جز اینکه کودک باشد