: کودکان سرزمینمان در معرض خشونتها و آسیبهای بسیارند و کم نیستند آنها که به اجبار فقر، به کار، تکدیگری و اعتیاد روی میآورند و این میان جسم و جانشان تهدید میشود. از میان تمام روزهایی که باید خنده بر لب کودکان بنشاند اما امروز را به نام آنها ثبت کردهاند و با وجود مشکلات امروز جوامع مدرن، لبخند نشاندن بر لب کودکانمان با توجه کردن به آنها در تمام حوزهها و تلاش برای هموار کردن مشکلات آنها ممکن خواهد بود. به نقل از روزنامه جهان صنعت، فرشید یزدانی، دبیر شورای برنامهریزی راهبردی سازمان تامین اجتماعی و عضو انجمن حمایت از حقوق کودکان است و سالها در حوزه حقوق کودکان فعالیت داشته. یزدانی جزو معدود افرادی است که درباره آسیبهای کودکان در کشور به روشنی سخن میگوید. او در گفتوگویی ابهام در مفهوم کودکی را از جمله مسایل اصلی میداند که به ایجاد خشونت و تحقیر علیه کودکان دامن زده و معتقد است که برای حل این آسیبها وجود رویکرد اجتماعی در مدیریت دولت ضروری است. آمارهای هولناکی هر روز درباره آسیبهای کودکان به گوشمان میرسد. اعتیاد، ازدواج و طلاق، بازماندن از تحصیل و قرار گرفتن در معرض انواع خشونتهای جسمی و روحی اما این معضلات کودکان از کجا نشات میگیرد؟ یک نکته در این مساله، ابهام در مفهوم «کودکی» است؛ مفهومی که در عصر مدرن به آن پرداخته شد. اینکه کودک به عنوان یک انسان دارای هویت و نقش اجتماعی است و از حقوقی هم برخوردار. بعد از اواخر قرن هجدهم بود که در فرانسه به حقوق بشر پرداخته شد و اینجا به کودک نگاهی جدیتر شد. در ایران اما به مفهوم «کودک» و «جامعهشناسی کودک» کم پرداخته شده است و حتی در ادبیات رایج، فضای جامعه و قانون، مفهوم کودکی مبهم است. جایی 18سالگی سن شرکت در انتخابات است، جایی در قانون ازدواج، دختر 13 و پسر 15 ساله اجازه ازدواج دارند و جایی دیگر کنوانسیون حقوق کودک هر فرد زیر 18 سال را «کودک» تعریف میکند. ابهام دیگر در روابط اجتماعی است. وقتی پسران گریه میکنند به آنها تشر میزنند «مرد که گریه نمیکند» و به دختران وقت پذیرایی از مهمانها میگویند «چقدر خانم شدی» به هر روی از نظر مفهومسازی به کودکی پرداخته نشده و این خلاء تا حدی پیش رفته که نمود آن در نبود ساختاری که حامی کودک باشد، پیداست و متعاقب آن کودک آسیبپذیر شده و بیشترین فشار را متحمل میشود. این ابهام با قرارگیری در کنار نگاه نامناسب حاکم بر جامعه تبعات بسیاری برای کودکان داشته است. نتیجه نگاه بزرگسالمحوری و تسلطمحور بر کودک - به عنوان عاملی که به راحتی تحت تاثیر قرار میگیرد- خشونت و تحقیر است. با این تفاسیر خشونت و تحقیر میتواند بزرگترین معضل کودکان امروز کشور به شمار بیاید؟ بله، در واقع همین خشونت و تحقیر است که آسیبهای کودکان را به دنبال دارد و این خشونت به شکلهای مختلف آسیبهای جسمی، جنسی و روانی را به دنبال خواهد داشت؛ آسیبهایی که از خانه تا مدرسه کودکان را نشانه رفتهاند. بارها درباره آسیبهایی که در مدارس، کودکان را تحت تاثیر قرار داده، شنیدهایم. بسیاری از ما رفتارهای تحقیرآمیز را تجربه کردهایم. این میان معلم مقصر نیست چراکه او هم محصول همین جامعه بوده و آموزش ندیده است. این خشونت در آمارهای واحد مشاوره و مددکاری «صدای یارا» که توسط انجمن حمایت از حقوق کودکان راهاندازی شد، باید مشهود باشد. اما این خشونت از کجا آغاز میشود؟ همینطور است. 80 درصد تماسها با صدای یارا گزارش خشونت کلامی، روانی، جسمی یا جنسی است. خشونت، دامنه وسیعی دارد و خشونتی که در خانواده اعمال میشود، در مدارس هم بازتولید میشود به طوری که شاهد نگاه تحقیرآمیز معلم و خشونت روانی در مدارس هستیم؛ خشونتی که معلم خود در جامعه به آن دچار شده. البته این به آن معنی نیست که همگان چنین روش و نگرشی دارند اما متاسفانه رویکرد غالب، روش تحقیرآمیز است. آموزش و پرورش نظامیگری را آموزش میدهد نه آموزش مهربانی و این روش نمودهای اجتماعی بسیار دارد که ازدواج کودکان یکی از آنهاست. داشتن عقل سالم یکی از پایههای عقد است و عقل کامل همان چیزی است که نمیتوان برای تصمیمگیری کودکان- به ویژه در خصوص ازدواج- مطمئن بود چراکه کودک توانایی تصمیمگیری درست برای آینده را ندارد. بنابراین یکی از پایههای عقد که داشتن عقل سالم است، میلنگد و بزرگسال است که برای او تصمیم میگیرد. تصمیم بزرگسال برای ازدواج کودکان هم نتیجه فقر اقتصادی و فرهنگی است. از ازدواج کودکان سخن به میان آوردید. چندی پیش رییس اورژانس اجتماعی سازمان بهزیستی آمار هولناکی را درباره ازدواج دختران زیر ١۴سال اعلام کرد که بر اساس آن در سالهای گذشته ٣۶٠ دختر در سن کمتر از ١۴ سالگی ازدواج کردهاند و ١٠ مورد از آنان کمتر از ١٠سال داشتهاند. علاوه بر این آمارهای سازمان ثبت احوال هم نشان میدهد که در سال گذشته، ۴٠ هزار و ۴٠۴ دختر کمتر از ١۵ سال و ٣٢ هزار و ۵٨٧ پسر زیر ٢٠سال ازدواج کرده و ازدواجشان در دفاتر ثبت ازدواج ثبت شده است. همچنین براساس جدیدترین آمارهای سازمان ثبت احوال کشور در سالهای ٨٣ تا ٩٣ تعداد ۴١٩ هزار و ۴٨٨ دختر زیر ١۵سال و ۴٨۴ هزار و ٨٨۵ پسر زیر ٢٠ سال ازدواج کردهاند. ارزیابی شما به عنوان یک فعال حقوق کودک از این آمار چیست؟ ازدواج کودکان یک نشانه از خشم موجود در جامعه نسبت به کودکان است که در کشور ما بعد وسیعی را دربر میگیرد به طوری که ازدواج 950 هزار کودک در سال 1385 ثبت شده که 900 هزار نفر از این تعداد دختر بودهاند. در سالهای بعد هم آماری از ازدواج کودکان زیر 10 سال داشتیم و بر اساس آمار در سال چیزی بین 40 تا 45 هزار کودک زیر 18 سال ازدواج میکنند. در این سالها بسیاری از این ازدواجها به طلاق انجامیده به طوری که همان سال 25 هزار کودک مطلقه داشتیم و حالا رقمش عوض شده. این آمارها بخشی از همان خشونت و تحقیر است. باید پرسید با وجود نگاهی که در جامعه به زنان مطلقه وجود دارد، کودکی که مطلقه شده، تحت چه شرایطی زندگی خواهد کرد و چطور میتواند از خود دفاع کند؟ در روزهای گذشته آمارهای هولناکی از تجربه جنسی 21 درصد از کودکان خیابانی تهران منتشر شد. در این خصوص آماری از کودکان خیابانی در دیگر نقاط کشور گفته نشده و شاید مطالعهای هم صورت نگرفته باشد. این کودکان درگیر اعتیاد هم هستند و از تحصیل هم بازماندهاند. در این زمینه چه نظری دارید؟ کار کودکان بخش دیگری از خشونت و تحقیر است که به واسطه فقر بر کودکان تحمیل شده و این خود ناشی از اجبار اقتصادی و برای تامین معاش است. در این باره البته کودکی که برای آموزش و اجتماعی شدن، سه ماه تابستان را کار میکند، کودک کار به حساب نمیآید. در حال حاضر آمار رسمی از وجود 5/1 میلیون کودک کار خبر میدهد و این رقم را نباید کوچک ببینیم. کودکان کار در معرض آسیبهای بسیاری هستند که تجربه رابطه جنسی یکی از این آسیبهاست و باعث شده رقم ابتلا به ایدز در این کودکان چیزی حدود 45 برابر ایدز در بزرگسالان است. یادمان باشد کودکی که امروز با دستمال ماشینمان را تمیز میکند، بعید نیست فردا با خنجر جلوی راهمان را بگیرد. از طرفی وجود بیشتر از دو میلیون کودک بازمانده از تحصیل معضل دیگر کودکان شده و وضعیت به شکلی است که حتی بیلبوردهای شهرداری تهران هم در این باره اطلاعرسانی کرده. وزارت آموزش و پرورش توانسته این کودکان را –که بسیاریشان دیگر انگیزه ادامه تحصیل ندارند و بسیاری دیگر در مناطق محروم به مدرسه دسترسی ندارند- به چرخه تحصیل بازگرداند؟ اگرچه تعداد کودکان بازمانده از تحصیل در سال 1385، 5/3 میلیون نفر بود و در سال 92 به دو میلیون و 700 هزار نفر رسید اما این کاهش ناشی از تلاش دولت نبود بلکه تنها تعداد کسانی که از دوران کودکی خارج میشدند، از کسانی که به این دوران وارد میشدند، کمتر بود. با اینکه وزارت آموزشوپرورش سال گذشته دستوری به ثبت احوال مناطق برای بازگرداندن کودکان به چرخه تحصیل صادر کرد و مجازاتی در قانون تعریف شده که پدر و مادرانی که جلوی تحصیل فرزند را میگیرند، محکوم میکند اما این تلاشها کافی نبوده است. در حال حاضر بیشتر از 5/2 میلیون نفر در کل کشور، یعنی حدود 25 درصد از کودکان، خارج از چرخه تحصیل هستند. این آمار باید هشداری جدی برای دولتهای هوشیاری باشد که دغدغه اجتماعی دارند چراکه کودکان بازمانده از تحصیل معضل امروز آینده کشورند. اما تلاش آموزشوپرورش برای بازگرداندن این کودکان به چرخه تحصیل وقتی حوزه اجتماعی در اولویت دولت نیست، فایدهای ندارد. شاهد این هستیم که معلمان کمترین دستمزد را دارند و برای بودجه آموزشی کم میگذاریم. اینها نشاندهنده نبود نگاه اجتماعی در مدیریت است. در این باره دغدغههای فردی مدیران و وجود نگاه اجتماعی در آنها مد نظرم نیست. حل این معضلات هم تا زمانی که رویکرد اجتماعی وجود ندارد، روی نخواهد داد. در واقع رسیدن به این هدف کاری جمعی را میطلبد و آموزشوپرورش به تنهایی قادر به انجام آن نیست. از طرف دیگر شهرداری تهران هم با وجود تخریب محیط زیست از اساس رویکرد غیراجتماعی دارد. به نظر میآید که با وجود آمارهایی که گاه به گاه از سوی مسوولان اعلام میشود و رسانهها به آن میپردازند، معضلاتی که گریبان کودکان را گرفته، بر همگان روشن است. با این وجود آیا در دو سال و نیم اخیر اقدام موثری از طرف دولت انجام شده است؟ کودکان بلندگو ندارند و رای هم ندارند. کسی به کودکی که رای و قدرت ندارد، توجه نمیکند. در حال حاضر نیز هیچ توجه جدی به کودکان نشده. در طول این سالها برنامههایی که برای کودکان به اجرا درآمده در نهایت نمود بیرونی نداشته و کمکی هم به وضعیت کودکان نکرده است. این آمارها باعث نشد که حوزههای دولتی برای انجام کاری اساسی تلاش کنند و خلا ساختاری در بعد نظری و عملی خود را نشان میدهد. در این مدت هم تغییر جدی ایجاد نشده است. هرچند شهرداری مشهد هم برای تحصیل کودکان تلاشهایی کرد اما همه کارها مقطعی بود. متاسفانه با وجود تجربه زیاد سازمانهای مردمنهاد در خصوص کودکان و پیگیریهایشان اما چون بودجه، نیروی انسانی مناسب و کافی و رویکرد درستی وجود ندارد، موفق نبودهایم. دولت روحانی هم نگاه اجتماعی ضعیفی دارد و عملکرد موفقی در این حوزه نداشته است. معضلات حال حاضر کودکان نیز پیامد سیاست کلان اقتصادی و عملکرد ضعیف در حوزههای اجتماعی و فرهنگی است. سلامت