:آمارهای موجود که هر از گاهی توسط ارگانهای غیردولتی و حتی دولتی نیز انتشار مییابند اگرچه نمیتوانند معیارهای مناسب و دقیقی برای تحلیل و تشریح ناهنجاریهای اخلاقی در جوامع شهری ما باشند ولی در همین شرایط موجود هم نشان میدهند که این معضلات دارای رشد آماری بوده و در بهترین شرایط که تصور میشود، کاسته شدهاند یا اصلاحاتی در این خصوص صورت گرفته، شاهد آن هستیم که نهتنها این مهم صورت نگرفته بلکه از فرمی به فرمی دیگر حرکتی سیستمی، مبتنی بر تنوع زمانی را پیموده است. روزنامه جهان صنعت نوشت: پلیس جوان دستش را بالا برد. جناب سرهنگ با تکان دادن سرش به او اجازه طرح سوالش را داد. پلیس جوان گفت: به کرات در ساعتهای عصر و شبانگاه با یک یا دو خانم مواجه میشویم که در وضعیت پیک ترافیک، کنار خیابان و میدانهای پرتردد شهر میایستند. مثل عادت همیشه در تهران، تعداد زیادی ماشین برای سوار کردن آنها پشتسر هم صف میکشند. همه آنها بوق میزنند اما آن خانم یا خانمها سوار نمیشوند. هر چقدر تلاش میکنیم که ماشینها را به مسیر دیگری هدایت کنیم، رانندهها ماشین جلویی و عقبی را که فاصله جانبی کمی با آنها دارند، بهانه کرده و نمیتوانند مسیر دیگری را برای رفتن و در نهایت کاهش ترافیک انتخاب کنند. دقیقهها میگذرد و ما تا سوار شدن آنها به یکی از ماشینها، هیچ کاری از دستمان برنمیآید. بالاخره وقتی ماشینی را انتخاب میکنند و میروند، بسیار طول میکشد تا بتوانیم به ترافیک به وجود آمده، ضربه بزنیم و در نهایت خیابان یا میدان را به روال عادی برگردانیم. به نظر شما در این مواقع چه کار باید بکنیم تا مانع بروز حجم زیادی از ترافیک شهری شویم؟ جناب سرهنگ مکثی کرد. بعد در حالی که در کلاس قدم میزد، گفت: کار درست را شما میکنید. ما پلیس راهور هستیم. اجازه برخورد با آن زنان را نداریم. از سوی دیگر ما ضابط قانون حملونقل و ترافیک هستیم، ویترین نیروی انتظامی و پلیس هستیم. باید با رفتار درست و مناسب تلاش کنیم تا ترافیک و قفل شدن خیابانها و میادین را به طرز صحیحی مهار کنیم تا کسی از عملکرد ما دلخور نشده و معترض نباشد. پس درگیری با رانندگانی که از جرم اجتماعی و بدطینتی آنها به اندازه کافی مدرک نداریم، کار درستی نیست. در نتیجه عقل سلیم و وظیفه به ما میگوید در حین وقوع چنین وضعیتی و چه بعد از آن تلاش کنیم تا با راهنمایی درست رانندهها، در کمترین زمان ممکن به ترافیک ضربه بزنیم تا حوزه تحت اختیارمان قفل نشود. سپس جناب سرهنگ مکثی طولانی کرد و در نهایت گفت: ولی همکاران من، اصل ماجرا قفلی است که بعید میدانم بتوان آن را باز کرد!جناب سرهنگ راست میگفت! معضل زنان خیابانی قفل که نه، بلکه گره کوری است که به این زودیها و به این راحتیها هم باز نمیشود. اصلا توقع باز شدن این گره کور را نباید داشته باشیم. اگر بپذیریم و منکر آن نباشیم که جامعه ما در وضعیت پیشرفت صنعتی و اقتصادی قرار دارد پس باید قبول داشته باشیم که معضلاتی نظیر زنان خیابانی (از آن حیث که در خیابانها حضور مییابند) جزو ماهیت ذاتی جوامع صنعتی و در حال رشد اقتصادی و به نوعی مختص خلقیات اجتماعی طبقه متوسط شهری است. اما کیفیت وقوع و برخورد با این مسایل ناهنجار اخلاقی در هر جامعه بسته به نوع اعتقادات و اخلاقیات ساری و معمول عرفی در آن جامعه، متفاوت و حتی متنوع است؛ جامعهای که در آن طبقه نیمهمرفه و در عین حال متوسط شهری هنوز جایگاه واقعی خود را پیدا نکرده و در وضعیتی بینابین هیچ تعریفی جامعهشناختی را نمیتوان بر آن اطلاق کرد پس چگونه میتوان بر معضلات و پسماندهای اخلاقی آن وقوف یافت و تا مرز درمان و بازیافت آن پیش رفت؟ در جوامعی همچون اجتماعات شهری ما که از منظری در این راستا، خواهان برطرف کردن و رفع حوائج مادی و فیزیکی خود است و ساختار غالب اخلاق عرفی و دینی که به مثابه یک قانونِ موجود و مطلق با مکانیسمهای دفاعی و ممنوعیتهای منشعب از شارع مقدس، خواهان کنترل آن است وضعیت بسیار حساستر و پیچیدهتر از سایر جوامع صنعتی و در حال رشد اقتصادی میشود چراکه ما با زیرمجموعهای از طبقه متوسط و مرفه شهری در ایران که آن طبقه را میتوان طبقه متوسط نامشروع نامگذاری کرد، مواجه هستیم که این طبقه به چنان آلودگیهای اخلاقی مبتلاست که در نوع خود هیچ سنخیتی با روند حرکت تاریخی خود ندارند و تمام ارزشهای اخلاقی، دینی و عرفی جامعه را چنان در شرایط معکوس درهم نوردیده که کنترل آن امری محال به نظر میرسد؛ طبقهای که بعد از دهه 70 شمسی و در یک وضعیت نامعقول اقتصادی و اجتماعی متولد شده است، طبقهای که ناگهان به سرمایهای قابل توجه دست یافته است و به جای یافتن جایگاه مناسب با تمرکز سرمایههای نامعقول و نامشروع مالی، آن سرمایهها را برای مثال در بخش خرید و فروش زمین و ساخت آپارتمانهای ناتراز در شهرهای بزرگ یا در بخش اتومبیل یا تجارت و واردات کالاهای لوکس و مصرفی نامتجانس با فرهنگ عمومی و لوازم مورد نیاز در زندگی روزمره متمرکز کرد. طبقهای که یا یک پایش را در ساختار سیاسی محکم کرده بود یا از سوی قدرت عمومی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مورد حمایت قرار گرفته بود.برای مثال مفهوم آقازادهها، تازه به دوران رسیدهها و رانتخواران سیاسی و اقتصادی، دقیقا معنا و ماهیت خود را در همین دورهها و براساس چنین شرایطی کسب کرده بودند. در چنین وضعیتی است که هرازگاهی فسادها و بیاخلاقیهای اجتماعی متعلق به این طبقه نامشروع سر از مخفیگاههای خود بیرون میآورند و اینچنین ساحت اخلاق اجتماعی را تحتالشعاع قرار داده و حتی تهدید میکنند. مرادم از تبیین این طبقه، بیربط با بحث اصلی نیست. در دو دهه گذشته با این حجم عظیم از ممنوعیتها و قوانین بازدارنده و حتی تبلیغات مستقیم در مذمت این نااخلاقیها و ناهنجاریها هیچ تاثیر محسوسی در کمرنگ کردن عملکرد یا حتی ماهیت بالفعل این طبقه به وجود نیاورده است. در عوض شکل رویدادها متفاوت و متنوع شدهاند. حضور بانوان خیابانی در خیابانها و معابر، چه به قصد کار و تامین هزینههای زندگی و چه به قصد ایجاد تنوع در رویکردهای جنسی و فحشا، اگرچه در اغلب کشورهای جهان، بالاخص جوامع صنعتی و نیمهصنعتی وجود داشته و دارد و علتهای متفاوتی نیز دال بر بروز و وجود این معلول است اما بیشک این پدیده و عینیتش تا به این حد، معلولی بود که علتش ولادت نامشروع این طبقه و در نحوه عملکرد این طبقه است. شدت کارکردش از این حیث که به عنوان یک مدل در جامعه قابل مشاهده است به طبقات بیهویت و میانمایه و فقرای فرهنگی اجتماع ما نیز سرایت تام کرده و متاسفانه به الگوی رفتاری دردآوری بدل شده است. پای از این هم اگر فراتر بگذاریم به راحتی میبینیم که تقلید دختران و پسران دبیرستانی و حتی دانشگاهی از این الگو، صرفا تا مرحله طنازی در خیابانها، چه با خودروهای پدران بختبرگشته و چه با لوازم آرایشهای ارزانقیمت و گاه عاریتی از سوی دختران تا پیش از شکستن خط قرمزها و عفت فردی و تن دادن به مقاربتهای روسپیانه هم متاثر از الگوهای ناهنجار و خلقیات این طبقه اجتماعی است؛ امری که در شرایطی تناقضآمیز هم بهعنوان رفتاری تفاخرآمیز و مدگونه و هم بهعنوان گونهای از تقبیح و رفتار خلاف گذشتناپذیر اخلاقی دیده میشود یعنی دختران در شرایطی پز و افاده میدهند که فلانی به دنبالشان راه میافتد تا سوارشان کند و دور دوری بکنند و در وضعیتی دیگر هنگامی که از سوی دوستان خود مورد انتقاد قرار میگیرند همین عملکردشان به تاکسیمرسی بودن فرد تنزل یافته و تحقیر جمعی را برایشان به همراه دارد. پسران هم هنگامی که با ماشین به فیض سوار کردن دختری به منظور چرخ زدن و ولگردی در خیابانها نایل میآیند بر دیگران برتری احساس میکنند و در وضعیتی دیگر همین عملکردشان، آنها را به عنوان فردی بیخانواده و انگل اجتماع مورد قضاوت اطرافیان و دوستان قرار میدهد. وقتی عملکرد یک طبقه تا به این حد نوسانهای رفتاری و قضاوتآمیز را دربر میگیرد و جامعه هنوز نمیداند با چه ابزار رفتاری به سراغ این رفتارها و تقلیدهایی ناسنجیده برود، نشاندهنده این است که ما با مشکل و معضلی روبهرو هستیم که هیچگاه از میان نخواهد رفت و در عین حال هم هیچوقت به صورت یک رفتار مورد رضایت جمعی و سلیقه عرفی در جامعه به هنجار یا رفتار معمول تبدیل نمیشود. پس میتوان نتیجه گرفت که معضلی نظیر زنان خیابانی هیچگاه از بین نمیرود و همیشه جامعه به آن به عنوان معضلی که گریبان افراد و خانوادهها را میگیرد در حال دستوپنجه نرم کردن خواهد بود. پس دوباره به این اصل رجعت میکنیم که بیشک ریشه این طیف وسیع از ناملایمات و بحرانهای اجتماعی در عملکرد این طبقه اجتماعی در ایران است. عملکرد ضدفرهنگی طبقه متوسط شهری نامشروع یا شبهمرفه که بنا بر خاستگاهش دیگر نه در طبقه متوسط شهری جای دارد و نه اصالت و مرام طبقه اشراف و مرفه سنتی آنها را میپذیرد، میرود تا به تدریج ساحت اخلاقیات و رفتار شهروندی در ایران را بیش از گذشته متاثر از خود بکند؛ جریانی که بیشتر به یک بحران شبیه است تا یک جریان اجتماعی. از این رو و به جد معتقدم که یکی از علل مهم پیدایش مساله زنان خیابانی و فحشای موجود در اجتماع امروز ایران که از دامان همین طبقه سر بلند کرده و با توجه به اینکه این طبقه جایگاه محکمی در ریختشناسی اجتماعی ایران امروز دارد بالطبع مفاسد اخلاقی بیشتری را تولید خواهد کرد چراکه این طبقه هیچگاه در تاریخ اجتماعی ایران نهتنها از بین نمیرود بلکه اصلاح نیز نخواهد شد. چهبسا که در دو دهه گذشته با این حجم عظیم از ممنوعیتها و قوانین بازدارنده و حتی تبلیغات مستقیم در مذمت این نااخلاقیها و ناهنجاریها هیچ تاثیر محسوسی در کمرنگ کردن عملکرد یا حتی ماهیت بالفعل این طبقه به وجود نیاورده است. در عوض شکل رویدادها متفاوت و متنوع شدهاند. پس به بیراهه خواهیم رفت که تصور کنیم معضل زنان خیابانی و روسپیهایی که نوع کسبوکارشان حضور در کنار خیابانها و میادین شهری است، روزی به طور کامل از جلوی انظار عمومی و حافظه رویدادهای شهری ما پاک خواهند شد. آمارهای موجود که هر از گاهی توسط ارگانهای غیردولتی و حتی دولتی نیز انتشار مییابند اگرچه نمیتوانند معیارهای مناسب و دقیقی برای تحلیل و تشریح ناهنجاریهای اخلاقی در جوامع شهری ما باشند ولی در همین شرایط موجود هم نشان میدهند که این معضلات دارای رشد آماری بوده و در بهترین شرایط که تصور میشود، کاسته شدهاند یا اصلاحاتی در این خصوص صورت گرفته، شاهد آن هستیم که نهتنها این مهم صورت نگرفته بلکه از فرمی به فرمی دیگر حرکتی سیستمی، مبتنی بر تنوع زمانی را پیموده است. شاید این سخن به مذاق مدافعان جامعه سالم یا برخی مقامات اجتماعی دست اندرکار خوش نیاید اما واقعیتی است که کتمان آن یا اعتراض و انتقاد از آن نمیتواند صورتمساله را پاک کند یا در التیام این درد لاعلاج موثر واقع شود.