نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت (شهریار)

شروع موضوع توسط Nazanin ‏26/6/15 در انجمن دینی، مذهبی و پند آموز

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    awww.beytoote.com_images_stories_economic_en5651.jpg

    نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت

    که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت

    تحمل گفتی و من هم که کردم سال‌ها اما

    چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت

    چو بلبل نغمه‌خوانم تا تو چون گل پاکدامانی

    حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت

    تمنای وصالم نیست عشق من بگیر از من

    به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت

    امید خسته‌ام تا چند گیرد با اجل کشتی

    بمیرم یا بمانم پادشاها چیست فرمانت

    چه شبهائی که چون سایه خزیدم پای قصر تو

    به امیدی که مهتاب رخت بینم در ایوانت

    دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست

    امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت

    به شعرت "شهریارا" بیدلان تا عشق میورزند

    نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت