شعر مادر مادر بهشت من همه آغوش گرم تست گوئي سرم هنوز به بالين نرم تست مادرحيات با تو بهشت است و خرّم است ور بي تو بود هر دو جهانش جهنّم است ما را عواطف اين همه از شير مادر است اين رقّتي كه دردل وشوري كه درسراست اغلب كسان كه پرده حــــرمت دريده اند در كودكي محبّت مــــادر نديده اند امروز هستيم به اميد دعـــــاي تست فردا كليد باغ بهشتم رضاي تست حديث از خــــــــــــــاتم پيغمبـــران است كه جنّت زير پـــــــــاي مادران است بزن بر پاي مــــــــــــــادر بوسه از شوق كه خاك پــــــاي او رشك جنان است گرچه در عالم پد ر دارد مقامي ارجمند ليكن افزون ازپدر قدر ومقام مادر است مادر دانا كند فرزند دانــــــــا تربيت هركه برهرجا رسدازاهتمام مادر است مادر از ایرج میرزا : پسر رو قدر مادر دان که دایم کشد رنج پسر بیچاره مادر برو بیش از پدر خواهش که خواهد تو را بیش از پدر بیچاره مادر زجان محبوب تر دارش که دارد زجان محبوب تر بیچاره مادر از این پهلو به آن پهلو نغلتد شب از بیم خطر بیچاره مادر نگهداری کند نه ماه و نه روز تو را چون جان به بر بیچاره مادر به وقت زادن تو مرگ خود را بگیرد در نظر بیچاره مادر بشوید کهنه و آراید او را چو کمتر کارگر بیچاره مادر تموز و دی تو را ساعت به ساعت نماید خشک و تر بیچاره مادر اگر یک عطسه آید از دماغت پرد هوشش زسر بیچاره مادر اگر یک سرفه بی جا نمایی خورد خون جگر بیچاره مادر برای این که شب راحت بخوابی نخوابد تا سحر بیچاره مادر دو سال از گریه روز و شب تو نداند خواب و خور بیچاره مادر چو دندان آوری رنجور گردی کشد رنج دگر بیچاره مادر سپس چون پا گرفتی ، تا نیافتی خورد غم بیشتر بیچاره مادر تو تا یک مختصر جانی بگیری کند جان مختصر بیچاره مادر به مکتب چون روی تا باز گردی بود چشمش به در بیچاره مادر وگر یک ربع ساعت دیر آیی شود از خود به در بیچاره مادر نبیند هیچکس زحمت به دنیا ز مادر بیشتر بیچاره مادر تمام حا صلش از زحمت این است که دارد یک پسر بیچاره مادر